روزگار روانی
پارت13
چهار راه رسیدم سریع رد شدم ولی تهیونگ موند که یهو یه کامیون زد بهش ماشین نگه داشتم سریع رفتم که دیدم کل سروصورتش خونی شاید بهش اعتماد نداشته باشم ولی یه زمانی شوهرم و عشق زندگیم بوده رفتم پیشش نمیدونم چرا با این همه کاری که کرد ولی بازم اشکام تموم نمیشه رفتم پیشش ماشینش هر لحظه ممکن بود بترکه رفتم ماشینش ملق زده بود و چپه شده بود سریع رفتم و تهیونگ آوردم بیرون و میکشیدمش اون طرف تا ماشین نترکیده خودمم از این کارام تعجب کرده بودم کشیدم کنار که یهو ماشین ترکید و بغلش کردم هنوز نفس میکشید هنوز به هوش بود
ات:تهیونگ تهیونگ چشمات باز نگه دار هوم لطفا (گریه)
تهیونگ:فکر کردم قاتلم برات (خنده دردناک)
ات:اون ربطی به عشقم نسبت بهت نداره(داد و گریه)
تهیونگ:پس هنوز دوسم داری (خنده)
ات:تهیونگ تهیونگ فعلا بیدار باش هوم لطفا (کل حرفهای ات با گریس)
تهیونگ :ات من من اون کار نکردم باور کن
ات:باشه باشه تو بیدار باش لطفا
تهیونگ:پس باور کردی
ات:اره اره نگتو بیدار باش
تهیونگ:ببخشید که بیرونت کردم ببخشید که ولت کردم
آت:ته ته تهیونگ اشکال نداره حرف نزن
تهیونگ:ببخشید(دستشو میزاره روی صورت ات و بعد یک دقیقه دستش میوفته)
ات:ته ته تهیونگ؟ تهیونگ؟بیدار شو تهیونگ(داد)
ات:تهیونگ بیدار شو لطفا یکی زنگ بزنه اورژانس تهیونگ (داد)
امبلانس اومد تهیونگ برد منم باهاش رفتم همش تقصیر منع اگه من اینکار نمیکردم اگه من با خودخواهی با لجبازی فرار نمیکردم اینجوری نمیشد تو امبلانس بودیم که یهو
پرستار:ایست قلبی (CPRمیده)
ات:تهیونگ لطفا (نگران و گریه)
پرستار:کاری از دستمون بر نمیاد
ات:یعنی چی برو کنار
پرستار زدم کنار و خودم شروع کردم و CPRمیدادم
ات:تهیونگ لطفا یک دو سه چهار یک دو سه چهار
که یهو
پرستار:ضربانش برگشت برین کنار
رفتم کنار پرستار کارای لازم کرد رسیدیم بیمارستان تهیونگ بردن اتاق عمل نشستم روی صندلی انتظار تهیونگ نبخشیدم ولی اعتماد ربطی به عشق نداره تو میتونی به یه آدم که اعتماد نداری هم عاشق بشی میدونم حرفم غیر منطقی ولی دوست داشتم اینجوری خودمو توجیه کنم من من بدون تهیونگ نمیتونم هرچند که اون بلا رو سرم آورد ولی بازم از عشقم کم نشد میدونم احمقم ولی ما دوسال که زن شوهر بودیم سه سال عاشق هم بودیم نمیدونم تهیونگ هم اینجوریه یا نه ولی من که اینجوریم ولی چرا آنقدر تهیونگ اصرار داشت که همچین کاری نکرده شاید شاید واقعا همچین کاری نکرده ات احمق چی میگی مگه اون صدا رو نشنیدی یه تو گوشی به خودم زدم که دکتر اومد بیرون
دکتر:.....
چهار راه رسیدم سریع رد شدم ولی تهیونگ موند که یهو یه کامیون زد بهش ماشین نگه داشتم سریع رفتم که دیدم کل سروصورتش خونی شاید بهش اعتماد نداشته باشم ولی یه زمانی شوهرم و عشق زندگیم بوده رفتم پیشش نمیدونم چرا با این همه کاری که کرد ولی بازم اشکام تموم نمیشه رفتم پیشش ماشینش هر لحظه ممکن بود بترکه رفتم ماشینش ملق زده بود و چپه شده بود سریع رفتم و تهیونگ آوردم بیرون و میکشیدمش اون طرف تا ماشین نترکیده خودمم از این کارام تعجب کرده بودم کشیدم کنار که یهو ماشین ترکید و بغلش کردم هنوز نفس میکشید هنوز به هوش بود
ات:تهیونگ تهیونگ چشمات باز نگه دار هوم لطفا (گریه)
تهیونگ:فکر کردم قاتلم برات (خنده دردناک)
ات:اون ربطی به عشقم نسبت بهت نداره(داد و گریه)
تهیونگ:پس هنوز دوسم داری (خنده)
ات:تهیونگ تهیونگ فعلا بیدار باش هوم لطفا (کل حرفهای ات با گریس)
تهیونگ :ات من من اون کار نکردم باور کن
ات:باشه باشه تو بیدار باش لطفا
تهیونگ:پس باور کردی
ات:اره اره نگتو بیدار باش
تهیونگ:ببخشید که بیرونت کردم ببخشید که ولت کردم
آت:ته ته تهیونگ اشکال نداره حرف نزن
تهیونگ:ببخشید(دستشو میزاره روی صورت ات و بعد یک دقیقه دستش میوفته)
ات:ته ته تهیونگ؟ تهیونگ؟بیدار شو تهیونگ(داد)
ات:تهیونگ بیدار شو لطفا یکی زنگ بزنه اورژانس تهیونگ (داد)
امبلانس اومد تهیونگ برد منم باهاش رفتم همش تقصیر منع اگه من اینکار نمیکردم اگه من با خودخواهی با لجبازی فرار نمیکردم اینجوری نمیشد تو امبلانس بودیم که یهو
پرستار:ایست قلبی (CPRمیده)
ات:تهیونگ لطفا (نگران و گریه)
پرستار:کاری از دستمون بر نمیاد
ات:یعنی چی برو کنار
پرستار زدم کنار و خودم شروع کردم و CPRمیدادم
ات:تهیونگ لطفا یک دو سه چهار یک دو سه چهار
که یهو
پرستار:ضربانش برگشت برین کنار
رفتم کنار پرستار کارای لازم کرد رسیدیم بیمارستان تهیونگ بردن اتاق عمل نشستم روی صندلی انتظار تهیونگ نبخشیدم ولی اعتماد ربطی به عشق نداره تو میتونی به یه آدم که اعتماد نداری هم عاشق بشی میدونم حرفم غیر منطقی ولی دوست داشتم اینجوری خودمو توجیه کنم من من بدون تهیونگ نمیتونم هرچند که اون بلا رو سرم آورد ولی بازم از عشقم کم نشد میدونم احمقم ولی ما دوسال که زن شوهر بودیم سه سال عاشق هم بودیم نمیدونم تهیونگ هم اینجوریه یا نه ولی من که اینجوریم ولی چرا آنقدر تهیونگ اصرار داشت که همچین کاری نکرده شاید شاید واقعا همچین کاری نکرده ات احمق چی میگی مگه اون صدا رو نشنیدی یه تو گوشی به خودم زدم که دکتر اومد بیرون
دکتر:.....
۵.۵k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.