فیک روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P17
۳۰ مین بعد
ا.ت:چقدر کند میرونه من این راهو ۱۰ دقیقه ای میرونم اه
کوک ویو
چشامو باز کردم سرم خیلی درد میکرد رفتم پایین از خدمتکارا قرص سردرد گرفتم خوردم یکم که حالم خوب شد تصمیم گرفتم برم اتاق ا.ت ببینم حالش خوبه
رفتم بالا در رو باز کردم که دیدم نسیت اتاقو گشتم نبود رفتم پایین به بادیگاردا بگم که گفت
بادیگارد:ارباب دیروز شما انقد مست بودین و فقط منو یکی دیگه همراهتون اومده بودیم حواسمون به شما بوده که خانم کیم ا.ت غیب شدن
کوک:چیییییییییییی پلشتا من هیچیم نمیشد چرا شما اونو ول کردین اشکا
بادیگاردا:معذرت میخوایم
کوک:یه سیلی زدم و رفتم داخل اتاقم الان من چشکلی یه بار دیگه پیداش کنم همه ی نقشه هام هم به فنا رفت
ا.ت ویو
از ماشین پیاده شدم و با قدم های بلند به طرف عمارت رفتم که همه ی بادیگاردا و خدمتکارا مشخص بود از قبل خبر داشتن قراره من بیام بهم تعظیم کردن منم بدون توجه به اونا رفتم به طرف اتاقم و گفتم سوبین بیاد(سوبین و چانسا با وفا ترین افرادشه)
رفتم داخل چقدر برای بوی تلخ و مخصوص خودم تنگ شده بود رفتم روی صندلی چرمم نشستم که درو زدن گفتم بیاد داخل
سوبین:ارباب چقدر دلم براتون تنگ شده بود
ا.ت :منم و چقدر به تو بگم به من نگو ارباب
سوبین:بله ار... سونبه
ا.ت:چیزی که بهت میخوام بگم اینه که گوانگ رو پیدا کنی بیاری و شخصا میخوام اینکارو بکنی
سوبین:بله اما میتونم بپرسم برا چی؟
ا.ت:ظاهرا مشخص شده که یکی از افراد باند جونگ کوک
سوبین:عجب حرومزاده ای .چشم همین کارو میکنم
ا.ت:و میخواستم بگم که اون جونگ کوک نکبت منو بدون نقاب به جشن سه ساله گربه سیاه برد من الان چه خاکی بسرم بزنم
سوبین:سونبه بنظرم ........
(بچها سوبین چون از ا.ت کوچیکتره ا.ت اونو با اون راحت تره)
P17
۳۰ مین بعد
ا.ت:چقدر کند میرونه من این راهو ۱۰ دقیقه ای میرونم اه
کوک ویو
چشامو باز کردم سرم خیلی درد میکرد رفتم پایین از خدمتکارا قرص سردرد گرفتم خوردم یکم که حالم خوب شد تصمیم گرفتم برم اتاق ا.ت ببینم حالش خوبه
رفتم بالا در رو باز کردم که دیدم نسیت اتاقو گشتم نبود رفتم پایین به بادیگاردا بگم که گفت
بادیگارد:ارباب دیروز شما انقد مست بودین و فقط منو یکی دیگه همراهتون اومده بودیم حواسمون به شما بوده که خانم کیم ا.ت غیب شدن
کوک:چیییییییییییی پلشتا من هیچیم نمیشد چرا شما اونو ول کردین اشکا
بادیگاردا:معذرت میخوایم
کوک:یه سیلی زدم و رفتم داخل اتاقم الان من چشکلی یه بار دیگه پیداش کنم همه ی نقشه هام هم به فنا رفت
ا.ت ویو
از ماشین پیاده شدم و با قدم های بلند به طرف عمارت رفتم که همه ی بادیگاردا و خدمتکارا مشخص بود از قبل خبر داشتن قراره من بیام بهم تعظیم کردن منم بدون توجه به اونا رفتم به طرف اتاقم و گفتم سوبین بیاد(سوبین و چانسا با وفا ترین افرادشه)
رفتم داخل چقدر برای بوی تلخ و مخصوص خودم تنگ شده بود رفتم روی صندلی چرمم نشستم که درو زدن گفتم بیاد داخل
سوبین:ارباب چقدر دلم براتون تنگ شده بود
ا.ت :منم و چقدر به تو بگم به من نگو ارباب
سوبین:بله ار... سونبه
ا.ت:چیزی که بهت میخوام بگم اینه که گوانگ رو پیدا کنی بیاری و شخصا میخوام اینکارو بکنی
سوبین:بله اما میتونم بپرسم برا چی؟
ا.ت:ظاهرا مشخص شده که یکی از افراد باند جونگ کوک
سوبین:عجب حرومزاده ای .چشم همین کارو میکنم
ا.ت:و میخواستم بگم که اون جونگ کوک نکبت منو بدون نقاب به جشن سه ساله گربه سیاه برد من الان چه خاکی بسرم بزنم
سوبین:سونبه بنظرم ........
(بچها سوبین چون از ا.ت کوچیکتره ا.ت اونو با اون راحت تره)
۹.۶k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.