رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت چهل و چهارم:
شونع ای کنار تختش وبود
برش نه ها از اونایی کع موهای دخترا رو باهاش با سشوارق شونع میکنن
برش داشتم
میترسیدم بعدا بکشتم
پارچع ابیو برداشتم همونطور کع شونع رو مانند اینا کع از جنگل امازون در رفتن توی موهاش میکشیدم و ابو میریختم رو سرش
یهو مثل اینا کع فنر بهشون وصلع پرید رو تخت چون فنر تختش نرم بود خود بع خود بالا پایین میرفت و هی تکرار میکرد
اریا_چیکارع موهام کردین وای ؟کی بود؟چیشد ؟موهامـــ
کم موندع بود بزنع زیر گریع و من از فرصت استفادع کردمو گفتم تا ندیدسم در برم
رفتم بیرون خوشبختانع بدون اینکع بفهمع من بودم
بعد از ۱۰ دیقع اومد بیرون
با اخم وحشتناکی بع ارین زل زرع یود
ولی جووون چ تیپی زدع کفاثط
تیشرت جذب مشکی کع هیکلشو خوب بع نمایش میذاشتو شلوار ۶ جیب مشکی رنگ جذب
با اخم بع طرف ارین رفت
با تعجب بهش نگاه میکردم
ارین محو فیلمی بود کع داشت پخش میشد
یهو اریا چنان زد پس کلش کع یرش رفت رو میزو برگشت
ولی این وسط صحنع ی خوشگلیو موهای ارین درست کرد
موهاش خامع ای بود و چون توی صورتش (واش داشتع بود(درست کردع بود)پرت شد جلو و تا قتی ارین صاف نشست موها اروم اروم تار بع تار میریخت روی پیشونیش
ارین برگشت طرف اریا
با تعجب بهش نگاه کرد
اریا_بیشعور چرا صبحی با شونع با موهام بازی کردی کثافط چرا اینقدر لجبازی
ارین_دربارع چی صحبت میکنی ؟
اریا_تو نمیدونی
ارین _نع بقرعان
و ان موقع بود کع مچ بندع گرفتع شد
مامان از اشپز خونع اومز بیرون و کلید بیرون رویم و داد
و قبل از اینکع اریل بگدرع من و بکشع پریدم تو حیاتو رفتم توی ماشین و ماشین و قفل کردم
باباهم تو ماشین بود
بابا_چتع؟
_بابا اریا میخاد بکشتم تورو خدا نذار بخورتم
بابا_اخرش میخاد بکشتت یا بخورتت؟
-حالا چ فرقی میکنع اونموقع بی دختر میشی دیع
بابا_غلط کردع
_ژان ژان
بابا خندید
درو باز کرد
مامان جلو نشست و ارین هم عقب
تا اریا رفت بیشینه بابا چشمکی بع ارین زد و ازین درو بست و قفل کرد
اریا_بابا باز کن بشینم بریم
بابا_بگو کاری با دخترم نداری
بالخرع بعد از بحث بین بابا و اریا
اریا قول داد کاری باعام نداشتع باشع
در باز کردو اریا نشست
جوری نگام کرد کع هر ان ممکن بود خودم خیس کنم
توی راه حوصلم داشت سرمیرفت
نگاهی بع ارین کردم
پیراهند قرمز کفشی قرمز و شلوار مشکی
_میگم ندزدن شما دوتارو؟
ارین_تو رو ندزدن کاری با ما ندارن تحفع ای کع نیسیم
_جووون خودم میدزدمتون عقدع ای نشین
زدن زیر خندع
گوشیم و در اوردم و رفتم توی دوربین
مثل گویندع ی 20119 شروع کردم
_با سلام ساعت۸:۴۹ دقیع میباشدامروز پنج شنبع پونزدهم اسفند ماه ۱۳۹۶ مطابق با نمیدونم چچیع چچی مطابق با بازم نمیدونم چندم چچی۲۰۱۸ میباشد بقیشم بلد نیسم (بع ارین اشارع کردم)ایشون یکی از کلع پوک ها و یکی از برادر های من بع دلیل بدبختی دزیادع بندع میباشد (بع اریا اشارع کردم)ایشونم اژدهای ۲۰۱۸ و باز بع دلیل بدبختی زیادم ان برادر بندع میباشد( دوربین و بردم جلو)ایشون ماد بندع و ایشون پدر من هس....
داشتم صحبت میکردم یهو یع چی اومد پس کلم و گوشی ازم گرفت بع اریا خیرع شدم دوربین و رو من زوم کرد خاست حرف بزنع کع فوری گفتم
_زیاد بع حرفاش توجع ننمایید بندع هم فرشتع ی خوشگلع ۲۰۱۸ میباشم
اریا خنثی بهم نگاه میکرد
_خودمم قبول دارم کاکتوس اعتماد بع نفس منو داشت حالا دیع پرتقال میداد شما ضایع نکنین
با این حرفم هممون زدیم زیر خندع
کلا لطف و محبت از من برای هرکسی ختی خودم فوران میزنع
.....
نظر بدین فداتون❤
پارت چهل و چهارم:
شونع ای کنار تختش وبود
برش نه ها از اونایی کع موهای دخترا رو باهاش با سشوارق شونع میکنن
برش داشتم
میترسیدم بعدا بکشتم
پارچع ابیو برداشتم همونطور کع شونع رو مانند اینا کع از جنگل امازون در رفتن توی موهاش میکشیدم و ابو میریختم رو سرش
یهو مثل اینا کع فنر بهشون وصلع پرید رو تخت چون فنر تختش نرم بود خود بع خود بالا پایین میرفت و هی تکرار میکرد
اریا_چیکارع موهام کردین وای ؟کی بود؟چیشد ؟موهامـــ
کم موندع بود بزنع زیر گریع و من از فرصت استفادع کردمو گفتم تا ندیدسم در برم
رفتم بیرون خوشبختانع بدون اینکع بفهمع من بودم
بعد از ۱۰ دیقع اومد بیرون
با اخم وحشتناکی بع ارین زل زرع یود
ولی جووون چ تیپی زدع کفاثط
تیشرت جذب مشکی کع هیکلشو خوب بع نمایش میذاشتو شلوار ۶ جیب مشکی رنگ جذب
با اخم بع طرف ارین رفت
با تعجب بهش نگاه میکردم
ارین محو فیلمی بود کع داشت پخش میشد
یهو اریا چنان زد پس کلش کع یرش رفت رو میزو برگشت
ولی این وسط صحنع ی خوشگلیو موهای ارین درست کرد
موهاش خامع ای بود و چون توی صورتش (واش داشتع بود(درست کردع بود)پرت شد جلو و تا قتی ارین صاف نشست موها اروم اروم تار بع تار میریخت روی پیشونیش
ارین برگشت طرف اریا
با تعجب بهش نگاه کرد
اریا_بیشعور چرا صبحی با شونع با موهام بازی کردی کثافط چرا اینقدر لجبازی
ارین_دربارع چی صحبت میکنی ؟
اریا_تو نمیدونی
ارین _نع بقرعان
و ان موقع بود کع مچ بندع گرفتع شد
مامان از اشپز خونع اومز بیرون و کلید بیرون رویم و داد
و قبل از اینکع اریل بگدرع من و بکشع پریدم تو حیاتو رفتم توی ماشین و ماشین و قفل کردم
باباهم تو ماشین بود
بابا_چتع؟
_بابا اریا میخاد بکشتم تورو خدا نذار بخورتم
بابا_اخرش میخاد بکشتت یا بخورتت؟
-حالا چ فرقی میکنع اونموقع بی دختر میشی دیع
بابا_غلط کردع
_ژان ژان
بابا خندید
درو باز کرد
مامان جلو نشست و ارین هم عقب
تا اریا رفت بیشینه بابا چشمکی بع ارین زد و ازین درو بست و قفل کرد
اریا_بابا باز کن بشینم بریم
بابا_بگو کاری با دخترم نداری
بالخرع بعد از بحث بین بابا و اریا
اریا قول داد کاری باعام نداشتع باشع
در باز کردو اریا نشست
جوری نگام کرد کع هر ان ممکن بود خودم خیس کنم
توی راه حوصلم داشت سرمیرفت
نگاهی بع ارین کردم
پیراهند قرمز کفشی قرمز و شلوار مشکی
_میگم ندزدن شما دوتارو؟
ارین_تو رو ندزدن کاری با ما ندارن تحفع ای کع نیسیم
_جووون خودم میدزدمتون عقدع ای نشین
زدن زیر خندع
گوشیم و در اوردم و رفتم توی دوربین
مثل گویندع ی 20119 شروع کردم
_با سلام ساعت۸:۴۹ دقیع میباشدامروز پنج شنبع پونزدهم اسفند ماه ۱۳۹۶ مطابق با نمیدونم چچیع چچی مطابق با بازم نمیدونم چندم چچی۲۰۱۸ میباشد بقیشم بلد نیسم (بع ارین اشارع کردم)ایشون یکی از کلع پوک ها و یکی از برادر های من بع دلیل بدبختی دزیادع بندع میباشد (بع اریا اشارع کردم)ایشونم اژدهای ۲۰۱۸ و باز بع دلیل بدبختی زیادم ان برادر بندع میباشد( دوربین و بردم جلو)ایشون ماد بندع و ایشون پدر من هس....
داشتم صحبت میکردم یهو یع چی اومد پس کلم و گوشی ازم گرفت بع اریا خیرع شدم دوربین و رو من زوم کرد خاست حرف بزنع کع فوری گفتم
_زیاد بع حرفاش توجع ننمایید بندع هم فرشتع ی خوشگلع ۲۰۱۸ میباشم
اریا خنثی بهم نگاه میکرد
_خودمم قبول دارم کاکتوس اعتماد بع نفس منو داشت حالا دیع پرتقال میداد شما ضایع نکنین
با این حرفم هممون زدیم زیر خندع
کلا لطف و محبت از من برای هرکسی ختی خودم فوران میزنع
.....
نظر بدین فداتون❤
۱۳.۵k
۲۱ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.