خون شیرین پارت ششم
تو ماشین نشسته بودین که کوک دستتو میگیره و فشار میده
یه اهههههههه کوچیک میگی و دستتو به. زور ازش جدا میکنی
کوک: هانا
هانا: هم؟
کوک: شب موقع ی سکس چیزی به یادت اومد؟
هانا: نه... چرا میپرسی؟
کوک: امممم... هیچی ولش کن
هانا: میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: اوهوم
هانا: تو و ته چرا باهم سردین؟
کوک: مهم نیست
هانا : باً... شـ. ـه
میرسین خونه و میدونسیت که نباید درتو باز کنی 😐😹
تو ی راهرو قدم میزدی که ته بهت میگه نیم ساعت دیگه بیا اتاقم
ب نشونه ی مثبت سرتو تکون میدی
میری اتاق و لباستو میپوشی خعلی خوشگل شده بودی
که کوک میاد و از پشت بغلت میکنه و گردنتو لیس میزنه
هانا: نکن !!!!!! یه بار به فاکم دادی بست نیس؟!
کوک زیپ لباستو باز میکنه
هلش میدی و میری گوشه ی اتاق
میاد کنارت... کوک: عاشقتم
هانا: بهت مهم نیس که عشقت یه طرفس؟!
کوک: واقعا یادت نمیاد!!!!!
هانا :چیییی؟!
کوک:هانا تو چند سالته؟
هانا : ۱۹ سالمه
کوک:خیر هانا...تو ۱۲۰ سالته
هانا : ۱۲۰ !؟
کوک : اره .. تو تو بچه گی بهم قول دادی بزرگ شدی عروسم بشی بعد ۵ سال حتی با هم سکس داشتیم یادت نیس؟!
بعدش تو توی یه تصادف خاطراتتو از دست دادی فقط پدرتو میشناختی من خعلی عذاب کشیدم وقتی بوسیدمت بهم گفتی حرومزاده تو کی هستی! میفهمییییی چقد داغوووون شدم ؟!
همش هم تقصیر ته بود بخاطر همین باهاش سردم اون عشق منو از دستم در اورد بخاطر اینکه مست بود و اون باعث شد تصادف کنین و شروع کرد به گریه کردن
هانا: کوکی باشع عزیزم آروم باش گریه نکن کوکییییییی گریه نکن دیگه !بغلش کردی و شروع کرد به گریه کردن من چرا اینجوری زندگی کردم 😢
ته: کوکییییییی عوضی بهش چرند نگو من مست نبودم
خون آشام های ریوازی با قدرتشون ماشین مارو چپ کردن من چیکارررر کنم؟!
ته اومد کنارت... هانا میتونی مچ دستتو نشونم بدی؟ بعدی یکی از اون سیبای نورانی رو گذاشت رو مچت رو مچت نوشته شد T
و رو مچ ته هم نوشته شدH
هانا: این چیه؟؟!!
ته: تو با کوک سکس داشتی ولی چون باباهامون راضی نبودن باهم باشین من و تورو با هم نامزد کردن و اومد تا لبتو ببوسه ولی تو هلش دادی... نههههه!
من عاشق کوکم و نمیخوام با تو باشم حالا این T رو از رو. مچم پاک کن
ته : نمیشه ... و بهت لبخند میزنه و میره
میری کوک رو بغل میکنی کوکی خستع شدی باید استراحت کنی
کوک: میشه پیش تو بخوابم؟
هانا : با خجالت دستاتو باز میکنم و میگه بیا بغلم خودشو تو بغلت جا میده و با موهات بازی میکنه
کوکیییییی!
کوک: بعله؟
هانا:دوسم داری؟
کوک: عاشقتم
هانا: یه چیز بگم؟
منم کم کم بهت علاقه مند میشم
کوک سرشو میکنه تو گردنت
که ته میاد داد میزنی کوک بیدار شو ولی تهیونگ دستشو میزاره رو دهنت تا صدات در نیاد و یدفعه ای توی یه قصر خوشگل تر ظاهر میشین
هانا : ته اینجا کجاست؟!
یه اهههههههه کوچیک میگی و دستتو به. زور ازش جدا میکنی
کوک: هانا
هانا: هم؟
کوک: شب موقع ی سکس چیزی به یادت اومد؟
هانا: نه... چرا میپرسی؟
کوک: امممم... هیچی ولش کن
هانا: میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: اوهوم
هانا: تو و ته چرا باهم سردین؟
کوک: مهم نیست
هانا : باً... شـ. ـه
میرسین خونه و میدونسیت که نباید درتو باز کنی 😐😹
تو ی راهرو قدم میزدی که ته بهت میگه نیم ساعت دیگه بیا اتاقم
ب نشونه ی مثبت سرتو تکون میدی
میری اتاق و لباستو میپوشی خعلی خوشگل شده بودی
که کوک میاد و از پشت بغلت میکنه و گردنتو لیس میزنه
هانا: نکن !!!!!! یه بار به فاکم دادی بست نیس؟!
کوک زیپ لباستو باز میکنه
هلش میدی و میری گوشه ی اتاق
میاد کنارت... کوک: عاشقتم
هانا: بهت مهم نیس که عشقت یه طرفس؟!
کوک: واقعا یادت نمیاد!!!!!
هانا :چیییی؟!
کوک:هانا تو چند سالته؟
هانا : ۱۹ سالمه
کوک:خیر هانا...تو ۱۲۰ سالته
هانا : ۱۲۰ !؟
کوک : اره .. تو تو بچه گی بهم قول دادی بزرگ شدی عروسم بشی بعد ۵ سال حتی با هم سکس داشتیم یادت نیس؟!
بعدش تو توی یه تصادف خاطراتتو از دست دادی فقط پدرتو میشناختی من خعلی عذاب کشیدم وقتی بوسیدمت بهم گفتی حرومزاده تو کی هستی! میفهمییییی چقد داغوووون شدم ؟!
همش هم تقصیر ته بود بخاطر همین باهاش سردم اون عشق منو از دستم در اورد بخاطر اینکه مست بود و اون باعث شد تصادف کنین و شروع کرد به گریه کردن
هانا: کوکی باشع عزیزم آروم باش گریه نکن کوکییییییی گریه نکن دیگه !بغلش کردی و شروع کرد به گریه کردن من چرا اینجوری زندگی کردم 😢
ته: کوکییییییی عوضی بهش چرند نگو من مست نبودم
خون آشام های ریوازی با قدرتشون ماشین مارو چپ کردن من چیکارررر کنم؟!
ته اومد کنارت... هانا میتونی مچ دستتو نشونم بدی؟ بعدی یکی از اون سیبای نورانی رو گذاشت رو مچت رو مچت نوشته شد T
و رو مچ ته هم نوشته شدH
هانا: این چیه؟؟!!
ته: تو با کوک سکس داشتی ولی چون باباهامون راضی نبودن باهم باشین من و تورو با هم نامزد کردن و اومد تا لبتو ببوسه ولی تو هلش دادی... نههههه!
من عاشق کوکم و نمیخوام با تو باشم حالا این T رو از رو. مچم پاک کن
ته : نمیشه ... و بهت لبخند میزنه و میره
میری کوک رو بغل میکنی کوکی خستع شدی باید استراحت کنی
کوک: میشه پیش تو بخوابم؟
هانا : با خجالت دستاتو باز میکنم و میگه بیا بغلم خودشو تو بغلت جا میده و با موهات بازی میکنه
کوکیییییی!
کوک: بعله؟
هانا:دوسم داری؟
کوک: عاشقتم
هانا: یه چیز بگم؟
منم کم کم بهت علاقه مند میشم
کوک سرشو میکنه تو گردنت
که ته میاد داد میزنی کوک بیدار شو ولی تهیونگ دستشو میزاره رو دهنت تا صدات در نیاد و یدفعه ای توی یه قصر خوشگل تر ظاهر میشین
هانا : ته اینجا کجاست؟!
۱۰۶.۴k
۱۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.