پارت ۴فصل ۲
پارت ۴فصل ۲
بورام: مامان
ات: سلام دخترم چیزی شده؟
کوک: سلام عشق بابا چیشده؟( شاید باورتون نشه اما دختر کوک بودنم بهترین رویای زندگیمه)
بورام: بابا یه زنه اومده میگه از آشنا های باباتم هرچی هم میپرسم تو کیش میشی میگه سوپرایزه
ات و کوک بعد حرف بورام سریع رفتن توی پذیرایی دیدن که
کوک: عمه تویی؟(تعجب )
ات: عمته؟ وایسا ببینم شما عمه سول هستید
سول سریع اومد سمت کوک و بغلش کرد
سول: دلم خیلی برات تنگ شده بود پسرم
کوک: منم همین طور
سول روبه ات گفت
سول: تو باید ات همسر جونگکوک باشی درسته؟
ات: بله همین طوره خوشحالم که میبینمتون
سول: منم همین طور دختر قشنگم
که همون لحظه بنیامین عشق کوک وارد میشود🤣
بنیامین: سلام شما؟
کوک: عممه
بنیامین: چه بانوی زیبایی اسمتون؟
سول: من جئون سولم و شما؟
بنیامین: منم پدر ات بنیامین باتن هستم افسر پلیس
سول: شما کره ای نیستید درسته؟
بنیامین: درسته من کره ای نیستم اسپانیایی هستم
سول: بله خیلی خوشتیپید خیلی هم خوب کره ای صحبت میکنید
بنیامین: بله درسته
ات: خب من برم یه چیزایی آماده کنم بیارم بوراممم دخترم بیا کمکم
بورام: باش اومدم
ات: راستی داداشت کو؟
بورام : من خبر ندارم
ات: کوک عشقم میدونی بکهیون کجاس؟
کوک: الان میاد بهش یه کاری رو سپرده بودم الاناس که بیاد
که یهو صدای باز شدن در اومد
بکهیون: سلاممم خانواده ی عزیزممم(با حالت مستی)
ات: پسرم تو مستی؟
بکهیون: آفتاب لبه بومه روز کارش تمومه (درحال اهنگ خوندن🤣)
ات: وایی کوک کارت این بود
کوک: ای پسره یه الدنگ نه به خدا عشقم نمیدونم این چرا اینطوری شد یه دفعه
بکهیون: مامان جون بیا وسط غرش بده (داره تلو تلو میخوره)
بنیامین: بیا اینم از بچت( روبه کوک گفت)
کوک: تو یکی زر نزن بابا
ات: الهی در به در بشی بچه(یاد دیالوگوی مریم امیر جلالی افتادم🤣)
سول:.....
بچه ها ببخشید این چند وقت نبودم ویسگونم بالا نمیومد بزور درستش کردم اگر این پارتم کم شد ببخشید فردا ۷ تا پارت می زارم و جبران میکنم بوس بوس
بورام: مامان
ات: سلام دخترم چیزی شده؟
کوک: سلام عشق بابا چیشده؟( شاید باورتون نشه اما دختر کوک بودنم بهترین رویای زندگیمه)
بورام: بابا یه زنه اومده میگه از آشنا های باباتم هرچی هم میپرسم تو کیش میشی میگه سوپرایزه
ات و کوک بعد حرف بورام سریع رفتن توی پذیرایی دیدن که
کوک: عمه تویی؟(تعجب )
ات: عمته؟ وایسا ببینم شما عمه سول هستید
سول سریع اومد سمت کوک و بغلش کرد
سول: دلم خیلی برات تنگ شده بود پسرم
کوک: منم همین طور
سول روبه ات گفت
سول: تو باید ات همسر جونگکوک باشی درسته؟
ات: بله همین طوره خوشحالم که میبینمتون
سول: منم همین طور دختر قشنگم
که همون لحظه بنیامین عشق کوک وارد میشود🤣
بنیامین: سلام شما؟
کوک: عممه
بنیامین: چه بانوی زیبایی اسمتون؟
سول: من جئون سولم و شما؟
بنیامین: منم پدر ات بنیامین باتن هستم افسر پلیس
سول: شما کره ای نیستید درسته؟
بنیامین: درسته من کره ای نیستم اسپانیایی هستم
سول: بله خیلی خوشتیپید خیلی هم خوب کره ای صحبت میکنید
بنیامین: بله درسته
ات: خب من برم یه چیزایی آماده کنم بیارم بوراممم دخترم بیا کمکم
بورام: باش اومدم
ات: راستی داداشت کو؟
بورام : من خبر ندارم
ات: کوک عشقم میدونی بکهیون کجاس؟
کوک: الان میاد بهش یه کاری رو سپرده بودم الاناس که بیاد
که یهو صدای باز شدن در اومد
بکهیون: سلاممم خانواده ی عزیزممم(با حالت مستی)
ات: پسرم تو مستی؟
بکهیون: آفتاب لبه بومه روز کارش تمومه (درحال اهنگ خوندن🤣)
ات: وایی کوک کارت این بود
کوک: ای پسره یه الدنگ نه به خدا عشقم نمیدونم این چرا اینطوری شد یه دفعه
بکهیون: مامان جون بیا وسط غرش بده (داره تلو تلو میخوره)
بنیامین: بیا اینم از بچت( روبه کوک گفت)
کوک: تو یکی زر نزن بابا
ات: الهی در به در بشی بچه(یاد دیالوگوی مریم امیر جلالی افتادم🤣)
سول:.....
بچه ها ببخشید این چند وقت نبودم ویسگونم بالا نمیومد بزور درستش کردم اگر این پارتم کم شد ببخشید فردا ۷ تا پارت می زارم و جبران میکنم بوس بوس
۳.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.