"فیک عشق ناخواسته"
"فیک عشق ناخواسته"
پارت ۱۸
اون عوضی اینجا چیکار میکنه. رفتم سمتشونو، یقه ی سوهو گرفتم.
کوک: تو اینجا چیکار میکنی عوضی(با داد)
سوهو: آروم باش داداش.(خنده)
کوک:به من نگو داداش آشغال.
سوهو باشه آروم باش.
دستشو گذاشت رو دستامو آروم دستامو از یقش جدا کرد.
کوک: حالا بگو چرا اینجایی(عصبانی)
سوهو: آروم باش بهت میگم.
کوک: من آرومم بگو.
سوهو: اومدم مهمونی شریکم، اشکالی داره.
کوک: منو تو دیگه باهم شریک نیستیم با اون کاری که تو کردی ارتباط ما کلا باهم قطع شد.
سوهو: من اینجوری فک نمی کنم داداش.
کوک: گفتم به نگو دادش.
سوهو: باشه.
کوک: حالا هم از مهمونی من گمشو بیرون تو خونه ی من جای تو آشغال نیست.
سوهو: فک کردم می تونیم یه صحبت خوب داشته باشیم ولی مثه اینکه نمی خوای. باشه منو از خونت پرت کردی بیرون اونم جلوی همه تاوان این کارتو پس میدی!
کوک: منتظر میمونم.
سوهو اومد دم گوش کوک گفت.
سوهو: لیدی جذابیه مواظب باش(آروم)
کوک: دستت بهش بخوره من میدونم تو(آروم)
سوهو اومد عقبو روبه ا/ت کرد.
سوهو: خداحافظ لیدی.
ا/ت: خداحافظ.
"ویوی ا/ت"
اون پسره دستشو جلوم دراز کرد، یه نگاه به کوک کردم دیدم داره ترسناک نگام میکه به خاطره همین ترسیدمو بهش دست ندادم بجاش بهش تعظیم کردم اونم دستشو آورد پایین برگشت سمت کوک یه نگاه اعصبانی بهش کردو رفت.
ا/ت: ارباب حالا میزارید من برم؟
کوک: نگرفتمت که بزارم بری.
احساس کردم انگار ضایع شدم به خاطره همین سریع تعظیم کردمو رفتم آشپز خونه.
رفتم سمت یونا.
ا/ت: یونا من الان چیکار کنم؟
یونا: ارباب دستور دادن شامو زود ببریم.
ا/ت: باش.
رفتم میزو اماده کردم. کم کم همه داشتن مینشستن پشت میز منتظره غذا بودن. همه ی خدمتکارا داشتن غذاهارو میبردن. منم رفتمو یه غذا رو برداشتم. داشتم از آشپز خونه خارج میشدم که.....
پارت ۱۸
اون عوضی اینجا چیکار میکنه. رفتم سمتشونو، یقه ی سوهو گرفتم.
کوک: تو اینجا چیکار میکنی عوضی(با داد)
سوهو: آروم باش داداش.(خنده)
کوک:به من نگو داداش آشغال.
سوهو باشه آروم باش.
دستشو گذاشت رو دستامو آروم دستامو از یقش جدا کرد.
کوک: حالا بگو چرا اینجایی(عصبانی)
سوهو: آروم باش بهت میگم.
کوک: من آرومم بگو.
سوهو: اومدم مهمونی شریکم، اشکالی داره.
کوک: منو تو دیگه باهم شریک نیستیم با اون کاری که تو کردی ارتباط ما کلا باهم قطع شد.
سوهو: من اینجوری فک نمی کنم داداش.
کوک: گفتم به نگو دادش.
سوهو: باشه.
کوک: حالا هم از مهمونی من گمشو بیرون تو خونه ی من جای تو آشغال نیست.
سوهو: فک کردم می تونیم یه صحبت خوب داشته باشیم ولی مثه اینکه نمی خوای. باشه منو از خونت پرت کردی بیرون اونم جلوی همه تاوان این کارتو پس میدی!
کوک: منتظر میمونم.
سوهو اومد دم گوش کوک گفت.
سوهو: لیدی جذابیه مواظب باش(آروم)
کوک: دستت بهش بخوره من میدونم تو(آروم)
سوهو اومد عقبو روبه ا/ت کرد.
سوهو: خداحافظ لیدی.
ا/ت: خداحافظ.
"ویوی ا/ت"
اون پسره دستشو جلوم دراز کرد، یه نگاه به کوک کردم دیدم داره ترسناک نگام میکه به خاطره همین ترسیدمو بهش دست ندادم بجاش بهش تعظیم کردم اونم دستشو آورد پایین برگشت سمت کوک یه نگاه اعصبانی بهش کردو رفت.
ا/ت: ارباب حالا میزارید من برم؟
کوک: نگرفتمت که بزارم بری.
احساس کردم انگار ضایع شدم به خاطره همین سریع تعظیم کردمو رفتم آشپز خونه.
رفتم سمت یونا.
ا/ت: یونا من الان چیکار کنم؟
یونا: ارباب دستور دادن شامو زود ببریم.
ا/ت: باش.
رفتم میزو اماده کردم. کم کم همه داشتن مینشستن پشت میز منتظره غذا بودن. همه ی خدمتکارا داشتن غذاهارو میبردن. منم رفتمو یه غذا رو برداشتم. داشتم از آشپز خونه خارج میشدم که.....
۲۵.۲k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.