عشق جدیدم مافیا Part 11
پارت ¹¹
تهیونگ : خب بیبی خیلی ........
حرفش رو قطع کرد
دامنم رو کمی کشید بالا و دستش رو روی رون هام کشید و ادامه داد
تهیونگ : خب بیبی خیلی ضعیفی یه رژیم غذایی مناسب برات میگیرم
ا.ت: نه تهیونگ من همینجوری که هستم راضیم
اینو گفتم و دستش رو از رون هام برداشت و دامنم رو درست کرد
بعد ۲ مین
تازه به خودم اومدم و یادم افتاد که چند مین پیش تهیونگ به پاهام دست زد
قشنگ گونه هام سرخ شده بود و احساس داغی میکردم
تهیونگ منو نگاه کرد و خندید
تهیونگ : اومممم بیب قرمز شدی (خنده)
پایان ا.ت ویو
تهیونگ ویو :
دیدم قرمز شده و منم خندم گرفته بود
چونش رو گرفتم و سرش رو سمت خودم چرخوندم و لبم رو روی لبش گذاشتم
ا.ت : مممممممم........... اه
که دیدم خودشو به زور داره از من جدا میکنه
قیافش خیلی کیوت شده بود ولی چون اذیت نشه بوسه رو خیلی خیس تموم کردم
وای ا.ت بدتر قرمز شده بود
تهیونگ : ااامممم ا.ت چی شده ؟
ا.ت :هیچی فقط ازت خجالت میکشم . لطفاً دیگه باهام کاری نکن
تهیونگ : ااووو بیب چرا زود تر نگفتی اشکال نداره امشب کاری میکنم که دیگه خجالت نکشی
پایان تهیونگ ویو:
ا.ت ویو :
چشمام از این حرفش گرد شد
تهیونگ : چیه ؟
ا.ت : آخه وی ما همین الان دربارش حرف زدیم گفتم دیگه اینجوری نکن
تهیونگ : (از خنده ترکید )...............
خب خب خماری
تهیونگ : خب بیبی خیلی ........
حرفش رو قطع کرد
دامنم رو کمی کشید بالا و دستش رو روی رون هام کشید و ادامه داد
تهیونگ : خب بیبی خیلی ضعیفی یه رژیم غذایی مناسب برات میگیرم
ا.ت: نه تهیونگ من همینجوری که هستم راضیم
اینو گفتم و دستش رو از رون هام برداشت و دامنم رو درست کرد
بعد ۲ مین
تازه به خودم اومدم و یادم افتاد که چند مین پیش تهیونگ به پاهام دست زد
قشنگ گونه هام سرخ شده بود و احساس داغی میکردم
تهیونگ منو نگاه کرد و خندید
تهیونگ : اومممم بیب قرمز شدی (خنده)
پایان ا.ت ویو
تهیونگ ویو :
دیدم قرمز شده و منم خندم گرفته بود
چونش رو گرفتم و سرش رو سمت خودم چرخوندم و لبم رو روی لبش گذاشتم
ا.ت : مممممممم........... اه
که دیدم خودشو به زور داره از من جدا میکنه
قیافش خیلی کیوت شده بود ولی چون اذیت نشه بوسه رو خیلی خیس تموم کردم
وای ا.ت بدتر قرمز شده بود
تهیونگ : ااامممم ا.ت چی شده ؟
ا.ت :هیچی فقط ازت خجالت میکشم . لطفاً دیگه باهام کاری نکن
تهیونگ : ااووو بیب چرا زود تر نگفتی اشکال نداره امشب کاری میکنم که دیگه خجالت نکشی
پایان تهیونگ ویو:
ا.ت ویو :
چشمام از این حرفش گرد شد
تهیونگ : چیه ؟
ا.ت : آخه وی ما همین الان دربارش حرف زدیم گفتم دیگه اینجوری نکن
تهیونگ : (از خنده ترکید )...............
خب خب خماری
۴.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.