پارت چهارده : دلقک مریض
پارت چهارده : دلقک مریض
و در داشت می سوخت
کوک : چکار می کنی
ات : حالا میتونیم بریم بیرون
جنی : بیاید بریم زود
جیمین : بریم
کوک : مواظب باشید
ات : هستیم نگران نباش
کوک : با تو نبودم
ات : چی
جنی : ات بی خیال بیا بریم
ات : آما آخه
جیمین : بسته برید
رفتیم بیرون همه جارو جنگل گرفته بود
نمیدونستیم از کجا بریم
کوک : از داخل ی بطری آوردم باید مثل
قطب نما استفاده کنیم تنها راهه
جنی : منتظر چی هستی بچرخون
بطری چرخید و به سمت شمال اومد
راه افتادیم
کوک حتی نگاهم هم نمیکرد
خیلی ناراحت شدم
بعد کلی رفتن به جاده اصلی رسیدیم و
ی تاکسی گرفتیم
جنی : تموم شد خلاس شدیممم
ات : آره راحت شدیم
جیمین : کوک چیزی شده ناراحتی
کوک : نه خوبم
جیمین : باشه رفیق
بعد چند ساعت به شهر رسیدیم
سری رفتیم مغازه و کوک برام ی لباس گرفت
آخه هنوز لباس عروس تنم بود
پوشیدم و بعد
و در داشت می سوخت
کوک : چکار می کنی
ات : حالا میتونیم بریم بیرون
جنی : بیاید بریم زود
جیمین : بریم
کوک : مواظب باشید
ات : هستیم نگران نباش
کوک : با تو نبودم
ات : چی
جنی : ات بی خیال بیا بریم
ات : آما آخه
جیمین : بسته برید
رفتیم بیرون همه جارو جنگل گرفته بود
نمیدونستیم از کجا بریم
کوک : از داخل ی بطری آوردم باید مثل
قطب نما استفاده کنیم تنها راهه
جنی : منتظر چی هستی بچرخون
بطری چرخید و به سمت شمال اومد
راه افتادیم
کوک حتی نگاهم هم نمیکرد
خیلی ناراحت شدم
بعد کلی رفتن به جاده اصلی رسیدیم و
ی تاکسی گرفتیم
جنی : تموم شد خلاس شدیممم
ات : آره راحت شدیم
جیمین : کوک چیزی شده ناراحتی
کوک : نه خوبم
جیمین : باشه رفیق
بعد چند ساعت به شهر رسیدیم
سری رفتیم مغازه و کوک برام ی لباس گرفت
آخه هنوز لباس عروس تنم بود
پوشیدم و بعد
۱.۶k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.