دو پارتی (وقتی میری کمپانی و....... ) پارت ۱
#هان_جیسونگ
#وانشات
#استری_کیدز
+ سلام پسرااا
اعضا با شنیدن صدات همشون با ذوق از جا بلند شدن
چان: ا.ت خوش اومدی
لبخندی بهش زدی
+ ممنونم
به اطراف نگاهی انداختی که متوجه شدی خبری از دوست پسرت نیست
+ اوممم......جیسونگ کجاست
چان : فکر کنم توی اتاق تمرین باشه.
به چان لبخندی زدی و سرت رو تکون دادی
+ خوب پس من میرم به اونم یک سری بزنم
دوباره پسرا همشون بهت تعظیمی کردن و چانگبین هم تورو تا دم در همراهی کرد و بهت اتاق تمرین رو نشون داد و بعد از لبخندی اونجا رو ترک کردی.
.
تقی به در زدی
_ بیا تو
آروم در اتاق تمرین رو باز کردی که با جیسونگ خسته ای که روی زمین خوابیده بود مواجه شدی
_ آه.....هیونجین خیلی خسته شدم.
لبخندی بهش زدی چون بخاطر بسته بودن چشماش هنوز متوجه ی حضور تو نشده بود
+ از کی تا حالا عشقت رو با هیونجین اشتباه میگیری
با این حرفت شوکه شده بود و سریع از جاش بلند شد
_ ا......ا..ت
لبخند پرنگی به قیافه ی متعجب و کیوتش تحویل دادی .
+ حالت خوبه عزیزم ؟
بلاخره از توی شک درومد و اونم بهت لبخندی زد
_ با اومدن تو عالی شدم .
از جاش بلند شد و به سمتت اومد و تورو توی بغلش کشید.
+ خسته ای عزیزم ؟
همینطور که تورو توی بغلش داشت و چشماش بسته بود جوابت رو داد
_ با اومدن تو انرژی پیدا کردم عزیزم.....نگران نباش
آروم لبخندی زدی و خودتو ازش جدا کردی
+ میگم که.....حالا که انرژی داری.....اوم....چطوره با اعضا بریم کافه هوم؟
جیسونگ تعجب کرد
_ ام.....با اعضا؟
لبخندی بهش زدی
+ آره عزیزم
اونم بهت لبخندی شیطونی زد
_ اما من یکم میخواستم با عشقم وقت بگذرونم
لپاش رو کشیدی و لبخندی بهش زدی
+ ما بعداً هم میتونیم باهم باشیم ،فعلا بیا و اعضا با خودمون شریک کنیم.........با اونا بهت خوش میگذره
جیسونگ لبخندی نرم زد و سرشو تکون داد .
#وانشات
#استری_کیدز
+ سلام پسرااا
اعضا با شنیدن صدات همشون با ذوق از جا بلند شدن
چان: ا.ت خوش اومدی
لبخندی بهش زدی
+ ممنونم
به اطراف نگاهی انداختی که متوجه شدی خبری از دوست پسرت نیست
+ اوممم......جیسونگ کجاست
چان : فکر کنم توی اتاق تمرین باشه.
به چان لبخندی زدی و سرت رو تکون دادی
+ خوب پس من میرم به اونم یک سری بزنم
دوباره پسرا همشون بهت تعظیمی کردن و چانگبین هم تورو تا دم در همراهی کرد و بهت اتاق تمرین رو نشون داد و بعد از لبخندی اونجا رو ترک کردی.
.
تقی به در زدی
_ بیا تو
آروم در اتاق تمرین رو باز کردی که با جیسونگ خسته ای که روی زمین خوابیده بود مواجه شدی
_ آه.....هیونجین خیلی خسته شدم.
لبخندی بهش زدی چون بخاطر بسته بودن چشماش هنوز متوجه ی حضور تو نشده بود
+ از کی تا حالا عشقت رو با هیونجین اشتباه میگیری
با این حرفت شوکه شده بود و سریع از جاش بلند شد
_ ا......ا..ت
لبخند پرنگی به قیافه ی متعجب و کیوتش تحویل دادی .
+ حالت خوبه عزیزم ؟
بلاخره از توی شک درومد و اونم بهت لبخندی زد
_ با اومدن تو عالی شدم .
از جاش بلند شد و به سمتت اومد و تورو توی بغلش کشید.
+ خسته ای عزیزم ؟
همینطور که تورو توی بغلش داشت و چشماش بسته بود جوابت رو داد
_ با اومدن تو انرژی پیدا کردم عزیزم.....نگران نباش
آروم لبخندی زدی و خودتو ازش جدا کردی
+ میگم که.....حالا که انرژی داری.....اوم....چطوره با اعضا بریم کافه هوم؟
جیسونگ تعجب کرد
_ ام.....با اعضا؟
لبخندی بهش زدی
+ آره عزیزم
اونم بهت لبخندی شیطونی زد
_ اما من یکم میخواستم با عشقم وقت بگذرونم
لپاش رو کشیدی و لبخندی بهش زدی
+ ما بعداً هم میتونیم باهم باشیم ،فعلا بیا و اعضا با خودمون شریک کنیم.........با اونا بهت خوش میگذره
جیسونگ لبخندی نرم زد و سرشو تکون داد .
۳۵.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.