now post
part 21✨🪐
ته:لی هو زنگ زد گفت دیشب با لینا حرف زده و لینا هم گفته شب میاد خونه ولی وقتی فهمیده که نیومده بهش زنگ زده ولی جواب نداده بخاطر همینم زنگ زده به خواهرش،خواهرشم با کلی گریه و اینا به لی هو گفته که سه نفر وقتی داشتن بنزین میزدن ریختن سرشونو ،لینا اونو جلوی یه رستوران پیاده کرده و از اون موقع خبری از لینا نداشتن.
بعدشم لی هو زنگ بچه ها رو فرستاد دنبال لینا که فهمیدن تصادف کرده و تو بیمارستانه.
کوک:خببب کیا بودن؟ حالش چطورههه؟کدوم بیمارستان
خواستم برم لباس بپوشم که ته نزاشت و گفت پی گفته اصلا از خونه تکون نمیخورید چون اون سه تا جز همونایی بودن که تو پارکینگ بودن.الانم خطرناکه اگه بخوایم بریم بیرون
کوک:خب یعنی چییی الان ما چیکار کنیمم.چطور بفهمیم حالش خوبه یا نهه.
ته:حالش که خوبه فقط یه کوچولو زخمی شده همین بستریه و امروز هم مرخص میشه.
خیالم راحت شد ولی ته خیلی عجیب بود
کوک:تو این همه اطلاعات رو اول صبحی از کجا آوردی؟🤔
ته:چون همه خوابن و گوشیشون رو جواب نمیدادن فقط من بیدار بودم و لی هو همه رو تعریف کرد.
ته داشت از اتاق میرفت بیرون ولی برگشت و گفت
ته:راستی لی هو یه چیز دیگه هم گفت
کوک:چی!
ته:گفت یکی دیگه رو برامون پیدا میکنه
کوک:برای چی؟
ته:برای اینکه بیاد جای لینا
ایدفعه دیگه قلبم وایستاد و اگه دیگه نبینمش چی؟از طرفی براشم خوبه که نباشه. ته رفت و من موندم دعوای قلب و مغذم.
بالاخره خودم رو راضی کردم به رفتنش.
∆لینا
چشمامو باز کردم،رو تخت بیمارستان بودم،دکمه کنار تخت رو زدم تا پرستار بیاد بالا سرم.
پرستار اومد و مشغول در اوردن سرمم بود
پرستار: بالاخره بهوش اومدی
پاهام خیلی میسوخت پرسیدم
لینا:پاهام چیشدن؟
پرستار:نگران نباش خراش برداشته ولی دو سه هفته دیگه خوب میشن
لینا:جاش میمونه؟
پرستار:زخم بزرگ نداری همشون سطحی هستن و یه کرم بهت میدن اونو بزنی جاشون میره
خوشحال شدم از این خبر واقعا خیلی ذوق کردم و با لبخند بزرگ و دندون نمایی که از راحتی خیال میومد گفتم
لینا:واقعا مرسی مرسی مرسییی
و اشکام از گوشه چشمم سرازیر شدن.
پرستار رفت و منم خوابیدم.
شب شده بود و صدای در اومد،دلسا بود و پی
دلسا با گریه اومد بغلم کرد و کلی بهم فحش داد.
لینا:دلسا بسه خواهشن، قربون برم حالم خوبه دیگه
پی:حالت خوبه؟
لینا:اره خوبم
پی:فیلم دوریین مدار بسته پمپ بنزین رو نگاه کردیم ولی واضع نبودم فقط صورت یکشون معلوم بود و پلیس دنبالشه.
لینا:فقط اونی که به پاهاش تیر خورده بود ماسک نداشت
پی:و یچیز دیگه،ممنون که این یه ماه بودی پیش پسرا از الان به بعد یکی دیگه رو میاریم و تو برو سراغ زندگیت.
جا خوردم یعنی چی که یکی دیگه
منو داغون کردن الانم یکی دیگه
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
ته:لی هو زنگ زد گفت دیشب با لینا حرف زده و لینا هم گفته شب میاد خونه ولی وقتی فهمیده که نیومده بهش زنگ زده ولی جواب نداده بخاطر همینم زنگ زده به خواهرش،خواهرشم با کلی گریه و اینا به لی هو گفته که سه نفر وقتی داشتن بنزین میزدن ریختن سرشونو ،لینا اونو جلوی یه رستوران پیاده کرده و از اون موقع خبری از لینا نداشتن.
بعدشم لی هو زنگ بچه ها رو فرستاد دنبال لینا که فهمیدن تصادف کرده و تو بیمارستانه.
کوک:خببب کیا بودن؟ حالش چطورههه؟کدوم بیمارستان
خواستم برم لباس بپوشم که ته نزاشت و گفت پی گفته اصلا از خونه تکون نمیخورید چون اون سه تا جز همونایی بودن که تو پارکینگ بودن.الانم خطرناکه اگه بخوایم بریم بیرون
کوک:خب یعنی چییی الان ما چیکار کنیمم.چطور بفهمیم حالش خوبه یا نهه.
ته:حالش که خوبه فقط یه کوچولو زخمی شده همین بستریه و امروز هم مرخص میشه.
خیالم راحت شد ولی ته خیلی عجیب بود
کوک:تو این همه اطلاعات رو اول صبحی از کجا آوردی؟🤔
ته:چون همه خوابن و گوشیشون رو جواب نمیدادن فقط من بیدار بودم و لی هو همه رو تعریف کرد.
ته داشت از اتاق میرفت بیرون ولی برگشت و گفت
ته:راستی لی هو یه چیز دیگه هم گفت
کوک:چی!
ته:گفت یکی دیگه رو برامون پیدا میکنه
کوک:برای چی؟
ته:برای اینکه بیاد جای لینا
ایدفعه دیگه قلبم وایستاد و اگه دیگه نبینمش چی؟از طرفی براشم خوبه که نباشه. ته رفت و من موندم دعوای قلب و مغذم.
بالاخره خودم رو راضی کردم به رفتنش.
∆لینا
چشمامو باز کردم،رو تخت بیمارستان بودم،دکمه کنار تخت رو زدم تا پرستار بیاد بالا سرم.
پرستار اومد و مشغول در اوردن سرمم بود
پرستار: بالاخره بهوش اومدی
پاهام خیلی میسوخت پرسیدم
لینا:پاهام چیشدن؟
پرستار:نگران نباش خراش برداشته ولی دو سه هفته دیگه خوب میشن
لینا:جاش میمونه؟
پرستار:زخم بزرگ نداری همشون سطحی هستن و یه کرم بهت میدن اونو بزنی جاشون میره
خوشحال شدم از این خبر واقعا خیلی ذوق کردم و با لبخند بزرگ و دندون نمایی که از راحتی خیال میومد گفتم
لینا:واقعا مرسی مرسی مرسییی
و اشکام از گوشه چشمم سرازیر شدن.
پرستار رفت و منم خوابیدم.
شب شده بود و صدای در اومد،دلسا بود و پی
دلسا با گریه اومد بغلم کرد و کلی بهم فحش داد.
لینا:دلسا بسه خواهشن، قربون برم حالم خوبه دیگه
پی:حالت خوبه؟
لینا:اره خوبم
پی:فیلم دوریین مدار بسته پمپ بنزین رو نگاه کردیم ولی واضع نبودم فقط صورت یکشون معلوم بود و پلیس دنبالشه.
لینا:فقط اونی که به پاهاش تیر خورده بود ماسک نداشت
پی:و یچیز دیگه،ممنون که این یه ماه بودی پیش پسرا از الان به بعد یکی دیگه رو میاریم و تو برو سراغ زندگیت.
جا خوردم یعنی چی که یکی دیگه
منو داغون کردن الانم یکی دیگه
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۲.۸k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.