وقتی کنسرتشو با لاتو میبینی *تکپارتی
چند ساعتی میشد از دعوای منو کوک ولی هنوزم عصبی بودم
.. بخاطر اون زنیکه هرزه بهم سیلی زد .. اشکام بهم اجازهی ریختن نمیدادن .. با موهای در هم ریخته و صورتی که جای دستای کوک روش مونده بود زانو هامو بغل کرده بودم و اشک میریختم .. میلرزیدم اون الان باید میودمد از دلم در میاورد نه اینکه روم دست بلند کنه .. همینجوری اشک میریختم ک یهو ..
*ویو کوک ..
رو کاناپه نشسته بودم و هنوزم از عصبانیت نفس نفس میزدم
موهامو دادم بالا تیشرتی ک تنم بودو کنده بودم و پرتش کرده بودم یه گوشه .. عرق کرده بودم صدای هق هقای ا.ت از اتاق میودمدو منو روانی میکرد .. نمیخواستم روش دست بلند کنم اما دیگه واقن تحلم تموم شده بود .. تحمل گریه هاشو نداشتم خیلی محکم زدم تو صورتش و سرش دادم زدم ..
اوفففف .. گوشیم زنگ خورد و با دیدن اسم مخاطب کپ کردم
*ویو ا.ت
از کوک میترسیدم .. چطور تونست بخاطر اون زن که ی ماهه باهاش سر ی اموی اشنا شده منو بزنه . تو اشکام غرق شده بودم که صدای زنگ گوشی کوک اومد .. با قدمای لرزون به سمت در رفتم اما بازش نکردم و فال گوش وایسادم .. با شنیدن صداش و فهمیدن اینکه مخاطب کیه اشکام سرازیز شدن و دوباره شروع کردم به لرزیدن
-بله لاتو
^....
-خونم
^...
-الان وقت ندارم بعدن میام پیشت
^...
-اوکی .. توام مواظب باش بای
حالم خیلی بد بود دستمو گذاشته بودم رو قلبم که صدای قدم های پا رو سمت اتاقمون شنیدم .. سریع رفتم رو تخت و پشتم و کردم به تخت و تو خودم جمع شدم
*ویو کوک
لاتو زنگ زده بود و گفته بود بعد ی سری به خونش بزنم
صدای ا.ت نمیومد و این منو نگران میکرد .. تیشرتمو برداشم
و پوشیدمش موهامو دادم بالا و رفتم تو اتاق .. مثل یه جنین تو خودش جمع شده بود .. رفتم پیشش و جلوش پایین تخت زانو زدم . دستمو اروم گذاشتم رو کمر لختش ک لرزید ..
.. بخاطر اون زنیکه هرزه بهم سیلی زد .. اشکام بهم اجازهی ریختن نمیدادن .. با موهای در هم ریخته و صورتی که جای دستای کوک روش مونده بود زانو هامو بغل کرده بودم و اشک میریختم .. میلرزیدم اون الان باید میودمد از دلم در میاورد نه اینکه روم دست بلند کنه .. همینجوری اشک میریختم ک یهو ..
*ویو کوک ..
رو کاناپه نشسته بودم و هنوزم از عصبانیت نفس نفس میزدم
موهامو دادم بالا تیشرتی ک تنم بودو کنده بودم و پرتش کرده بودم یه گوشه .. عرق کرده بودم صدای هق هقای ا.ت از اتاق میودمدو منو روانی میکرد .. نمیخواستم روش دست بلند کنم اما دیگه واقن تحلم تموم شده بود .. تحمل گریه هاشو نداشتم خیلی محکم زدم تو صورتش و سرش دادم زدم ..
اوفففف .. گوشیم زنگ خورد و با دیدن اسم مخاطب کپ کردم
*ویو ا.ت
از کوک میترسیدم .. چطور تونست بخاطر اون زن که ی ماهه باهاش سر ی اموی اشنا شده منو بزنه . تو اشکام غرق شده بودم که صدای زنگ گوشی کوک اومد .. با قدمای لرزون به سمت در رفتم اما بازش نکردم و فال گوش وایسادم .. با شنیدن صداش و فهمیدن اینکه مخاطب کیه اشکام سرازیز شدن و دوباره شروع کردم به لرزیدن
-بله لاتو
^....
-خونم
^...
-الان وقت ندارم بعدن میام پیشت
^...
-اوکی .. توام مواظب باش بای
حالم خیلی بد بود دستمو گذاشته بودم رو قلبم که صدای قدم های پا رو سمت اتاقمون شنیدم .. سریع رفتم رو تخت و پشتم و کردم به تخت و تو خودم جمع شدم
*ویو کوک
لاتو زنگ زده بود و گفته بود بعد ی سری به خونش بزنم
صدای ا.ت نمیومد و این منو نگران میکرد .. تیشرتمو برداشم
و پوشیدمش موهامو دادم بالا و رفتم تو اتاق .. مثل یه جنین تو خودش جمع شده بود .. رفتم پیشش و جلوش پایین تخت زانو زدم . دستمو اروم گذاشتم رو کمر لختش ک لرزید ..
۱۳.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.