عشقی که بهم دادی
"part 45"
*چند دقیقه بعد
*از زبان تهیونگ
=خب آقای کیم ضربان قلبتون عادیه پس یعنی هیچ مشکلی وجود نداره
_دوستش داری؟
=بله؟
_ها؟...هیچی...خیلی ممنون دکتر
از جام بلند شدم و باهاش دست دادم و اومدم بیرون
کاش جیهون زودتر مرخص میشد تا نقشه مو عملی کنم
*دو روز بعد...چهارشنبه...همون روزی که ا.ت باید ارائه میداد
*از زبان ا.ت
عینکم رو در آوردم و چشمامو مالوندم
ساعتو نگاه کردم ۴ صبح بود
نگاهی به جونگکوک انداختم که رو به روم خوابیده بود
مثلا قرار بود حواسش به من باشه که وقتش شد بخوابم
وقتی میخوابه عین یه خرگوشه
دلم میخواد لپاشو بکشم
یکم نگاهش کردم
دوباره عینکمو گذاشتم و شروع کردم به کار کردن
ساعت ۱۰ باید اونجا باشم
انقدر تایپ کرده بودم که حس میکردم تک تک مفصل های انگشتم دارن میشکنن
=(خمیازه)...ساعت چنده؟
آخ الان گیر میده
+ساعت؟...هنوز یازده شبه
=باشه(خوابالو)
از این پهلو به اون پهلو شد و پشتشو کرد به من
سعی کردم جلوی خنده مو بگیرم چقد راحت گول خورد
از جام بلند شدم و رفتم از توی یخچال آب برداشتم و خوردم
بعد رفتم و قهوه درست کردم
البته قهوه هیچوقت منو بیدار نگه نداشته ولی خب بهتر از هیچیه
ماگ قهوه رو گرفتم دستم و برگشتم
میخواست ماگ قهوه از دستم بیوفته
+جونگکوک ترسوندیم
دیدم جونگکوک پتو رو پیچیده دورش و رو به روم وایستاده ولی چشماش بسته س
+جونگکوکا...فک کنم خواب نما شدی(خنده)
=بهت میگم ساعت چنده میگی یازده؟
خودمو زدم به اون راه
*چند دقیقه بعد
*از زبان تهیونگ
=خب آقای کیم ضربان قلبتون عادیه پس یعنی هیچ مشکلی وجود نداره
_دوستش داری؟
=بله؟
_ها؟...هیچی...خیلی ممنون دکتر
از جام بلند شدم و باهاش دست دادم و اومدم بیرون
کاش جیهون زودتر مرخص میشد تا نقشه مو عملی کنم
*دو روز بعد...چهارشنبه...همون روزی که ا.ت باید ارائه میداد
*از زبان ا.ت
عینکم رو در آوردم و چشمامو مالوندم
ساعتو نگاه کردم ۴ صبح بود
نگاهی به جونگکوک انداختم که رو به روم خوابیده بود
مثلا قرار بود حواسش به من باشه که وقتش شد بخوابم
وقتی میخوابه عین یه خرگوشه
دلم میخواد لپاشو بکشم
یکم نگاهش کردم
دوباره عینکمو گذاشتم و شروع کردم به کار کردن
ساعت ۱۰ باید اونجا باشم
انقدر تایپ کرده بودم که حس میکردم تک تک مفصل های انگشتم دارن میشکنن
=(خمیازه)...ساعت چنده؟
آخ الان گیر میده
+ساعت؟...هنوز یازده شبه
=باشه(خوابالو)
از این پهلو به اون پهلو شد و پشتشو کرد به من
سعی کردم جلوی خنده مو بگیرم چقد راحت گول خورد
از جام بلند شدم و رفتم از توی یخچال آب برداشتم و خوردم
بعد رفتم و قهوه درست کردم
البته قهوه هیچوقت منو بیدار نگه نداشته ولی خب بهتر از هیچیه
ماگ قهوه رو گرفتم دستم و برگشتم
میخواست ماگ قهوه از دستم بیوفته
+جونگکوک ترسوندیم
دیدم جونگکوک پتو رو پیچیده دورش و رو به روم وایستاده ولی چشماش بسته س
+جونگکوکا...فک کنم خواب نما شدی(خنده)
=بهت میگم ساعت چنده میگی یازده؟
خودمو زدم به اون راه
۳.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.