میخوام برگردم به زندگی! پارت یک
مبخوام برگردم به زندگی
رز: از خواب پاشدم دیدم که ساعت 3ظهر با عجله از تخت خواب پریدم تا لباس بپوشم برم سر کارم هول هولکی یه جیزی پوشیدم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم دنده رو بردم رو چهارتا تا سریعترین باشه چراغ قرمز بود ولی من 30دیقه دیر کرده بودم پس حرکت کردم و یهو با یه کامیون برخورد کردم انقدر سریع بود که توی یه لحظه
رز: بلند شدم، روی زمین افتاده بودم حسی نداشتم و کاملا سالم بودم یکم راه رفتم و به ماشینم رسیدم که کلی ادم دورشو گرفته بودن باوردم نمیشه اونی که تو. ماشبن بود من بودم،،،،، خون مثله رود جاری شده بود از سرو صورتم انبولانس خبر کرده بودن طولی نکشید که فهمیدم ابن روحمه که داره جسممو ملاقات میکنه
بهت زده خودمو لمس کردم ولی چیزی از اون طرف بدنم در نیومد
امبولانس اومد و جسد منو برد منم کلی دویدم تا به بیمارستان رسیدم ولی احستس خستگی نکردم
رفتم و خودمو روی تخت دیدم نمیتونستم خودمو لمس کنم؛
یکی به سمتم اومد و گفت رز تو مردی ولی هنوز نه کامل اگه میخوای زندگی کنی باید ده نفرو ب.......
رز: از خواب پاشدم دیدم که ساعت 3ظهر با عجله از تخت خواب پریدم تا لباس بپوشم برم سر کارم هول هولکی یه جیزی پوشیدم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم دنده رو بردم رو چهارتا تا سریعترین باشه چراغ قرمز بود ولی من 30دیقه دیر کرده بودم پس حرکت کردم و یهو با یه کامیون برخورد کردم انقدر سریع بود که توی یه لحظه
رز: بلند شدم، روی زمین افتاده بودم حسی نداشتم و کاملا سالم بودم یکم راه رفتم و به ماشینم رسیدم که کلی ادم دورشو گرفته بودن باوردم نمیشه اونی که تو. ماشبن بود من بودم،،،،، خون مثله رود جاری شده بود از سرو صورتم انبولانس خبر کرده بودن طولی نکشید که فهمیدم ابن روحمه که داره جسممو ملاقات میکنه
بهت زده خودمو لمس کردم ولی چیزی از اون طرف بدنم در نیومد
امبولانس اومد و جسد منو برد منم کلی دویدم تا به بیمارستان رسیدم ولی احستس خستگی نکردم
رفتم و خودمو روی تخت دیدم نمیتونستم خودمو لمس کنم؛
یکی به سمتم اومد و گفت رز تو مردی ولی هنوز نه کامل اگه میخوای زندگی کنی باید ده نفرو ب.......
۱۲.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.