سرد و خشن پارت ۸
از زبان ا.ت:
من اولش از حرف بورام گیج شدم ولی فهمیدم درسته حرفش جز این من کار دیگه ای نمیتونم بکنم پس بهترین راهه...... .
ا.ت: بورام فردا قرار بود با بچه ها برین بگردین؟
بورام : آره
ا.ت: منم میام
بورام : واقعا
ا.ت: یس
بورام : داری تازه میفهمی منظور حرفم چیه
ا.ت: اوکی فعلا منو برسون خونه
بورام : باش
فلش بک بعد از رسیدن ا.ت:
از بورام خدافظی کردم و رفتم خونه دوباره چشمم به اون کارتونا خورد اعصابم بهم ریخت راستی من به کوک نگفتم که فهمیدم دوس دختر داره چون بعدشم کاری نمیتونم بکنم...........
از زبان کوک:
جدیدا اخلاقای ا.ت عجیب شده نه به اینکه اونشب با اون ریختو قیافه اومد خونه نه به اینکه الان میگه طلاق بگیریم حیف که بخاطر شراکت خانواده هامون نمیتونم ازش جدا شم.........
فلش بک روز بعد:
از زبان ا.ت:
دیشب کوک نیومد خونه معلومه پیش کی بود دیگه امروز ساعت ۹ اومد و فک کنم دیگه قرار نبود بره شرکت اصن به من چه بزار هرگهی میخواد بخوره ریدم به خودشو اون دختره فعلا الان باید آماده شم ساعت ۲ با بچه ها میریم گردش. رفتم حموم و روتین پوستیمو انجام دادم بعدش اومدم بیرون و موهامو سشوار کشیدم ساعت ۱۱ بود یه لباس پوشیدم و از اتاق خارج شدم، بدون ذره ای اهمیت از جلوش گذشتم خودشم که صگ اخلاق، رفتم آشپزخونه و یه نسکافه درست کردم خوردم که دیدم از گوشیم پیام اومد رفتم تو اتاقم و درو بستم بورام بهم پیام داده بود :
پیامه بورام: ا.ت عضوت کردم تو گروه اکیپ
بورام تو گروه عضوم کرده بود. رفتم تو گروه و پروفایل بچه هارو نگاه کردم تقریبا ۱۰ نفر بودیم داشتن میگفتن کجا بریم هرکی یه چیزی میگفت قرار شد بریم یه کافه بعد بریم شهربازی گوشیمو خاموش کردم و رفتم لباس انتخاب کنم بعد انتخابات کردن لباس آرایش کردم و لباسمو پوشیدم که بورام زنگ زد :
بورام : سلام ا.ت
ا.ت: سلام بورام بله؟
بورام : آماده ای دیگه
ا.ت: آره کجایی
بورام : دمه در خونتون
ا.ت: با ماشین اومدی؟
بورام: نه زود باش بیا
ا.ت: اوک
رفتم بیرون کثافت یه جوری نگام میکرد انگار خار مادرشو گاییدم
وایییی اعصابم چقدر بهم میریزه.
کفشمو پوشیدمو رفتم پایین ، به هم سلام دادیم و رفتیم سمت کافه............
من اولش از حرف بورام گیج شدم ولی فهمیدم درسته حرفش جز این من کار دیگه ای نمیتونم بکنم پس بهترین راهه...... .
ا.ت: بورام فردا قرار بود با بچه ها برین بگردین؟
بورام : آره
ا.ت: منم میام
بورام : واقعا
ا.ت: یس
بورام : داری تازه میفهمی منظور حرفم چیه
ا.ت: اوکی فعلا منو برسون خونه
بورام : باش
فلش بک بعد از رسیدن ا.ت:
از بورام خدافظی کردم و رفتم خونه دوباره چشمم به اون کارتونا خورد اعصابم بهم ریخت راستی من به کوک نگفتم که فهمیدم دوس دختر داره چون بعدشم کاری نمیتونم بکنم...........
از زبان کوک:
جدیدا اخلاقای ا.ت عجیب شده نه به اینکه اونشب با اون ریختو قیافه اومد خونه نه به اینکه الان میگه طلاق بگیریم حیف که بخاطر شراکت خانواده هامون نمیتونم ازش جدا شم.........
فلش بک روز بعد:
از زبان ا.ت:
دیشب کوک نیومد خونه معلومه پیش کی بود دیگه امروز ساعت ۹ اومد و فک کنم دیگه قرار نبود بره شرکت اصن به من چه بزار هرگهی میخواد بخوره ریدم به خودشو اون دختره فعلا الان باید آماده شم ساعت ۲ با بچه ها میریم گردش. رفتم حموم و روتین پوستیمو انجام دادم بعدش اومدم بیرون و موهامو سشوار کشیدم ساعت ۱۱ بود یه لباس پوشیدم و از اتاق خارج شدم، بدون ذره ای اهمیت از جلوش گذشتم خودشم که صگ اخلاق، رفتم آشپزخونه و یه نسکافه درست کردم خوردم که دیدم از گوشیم پیام اومد رفتم تو اتاقم و درو بستم بورام بهم پیام داده بود :
پیامه بورام: ا.ت عضوت کردم تو گروه اکیپ
بورام تو گروه عضوم کرده بود. رفتم تو گروه و پروفایل بچه هارو نگاه کردم تقریبا ۱۰ نفر بودیم داشتن میگفتن کجا بریم هرکی یه چیزی میگفت قرار شد بریم یه کافه بعد بریم شهربازی گوشیمو خاموش کردم و رفتم لباس انتخاب کنم بعد انتخابات کردن لباس آرایش کردم و لباسمو پوشیدم که بورام زنگ زد :
بورام : سلام ا.ت
ا.ت: سلام بورام بله؟
بورام : آماده ای دیگه
ا.ت: آره کجایی
بورام : دمه در خونتون
ا.ت: با ماشین اومدی؟
بورام: نه زود باش بیا
ا.ت: اوک
رفتم بیرون کثافت یه جوری نگام میکرد انگار خار مادرشو گاییدم
وایییی اعصابم چقدر بهم میریزه.
کفشمو پوشیدمو رفتم پایین ، به هم سلام دادیم و رفتیم سمت کافه............
۱۲.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.