p2
همون موقع قلبم گرفت من:جو جونگ کوک کوک:چیه چته من:ق قرص میخوام خواهش میکنم اگه نخورم میمیرم خواهش میکنم کوک:قرص برایه چی من:من نارسایی قلبی دارم خواهش میکنم هرکاری بگی برات میکنم کوک:چون اینو گفتی باشه اسم قرصت چیه من:*****(یه چیزی تو ذهنتون بگید)به یکی زنگ زد کوک:جکسون زود این قرصی که بهت میگمو تهیه کن بیار عمارت حرف نزن فقط عجله کن اومد بغلم کرد منو برد یه جایی که گفت مرده قرصمو آورد با لیوان آب خودم خوردم من:خیلی ممنون کوک:کاری نکردم قلبم آروم شد کوک:بیا بهت چیزی که میخوامو توضیح بدم من:باشه باهاش رفتم تو اتاق کارش کوک:تو قراره دستیار من بشی و همینطور بادیگارد خودم من:عاشق بادیگارد شدنم کوک:خوب دیگه عالی اینو امضا کن و بعد باید هنر رزمی یاد بگیری بکس یاد بگیری و همینطور تیر اندازی من:باشه کوک:آفرین خوندم و امضا کردم فردا صبح آماده شدم واسه تمرین بکس خودش آموزش میداد یه کیس بکش گذاشته بود اول خودش زد کوک:نگاه کن به کیسه بکس چند ضربه زد من:خوب تو انقدر سریع زدی من نفهمیدم چیشد کوک:مبارکه من:سلامت باشی منم شروع کردم یدونه زدم کیسه بکس رفت عقب خورد به من اون منو زد نه من اونو پخش زمین شدم کوک:ریدی کلی کار داری دختر پاشو دستمو دراز کردم به نشون کمک چسو کمک نکرد رفت اونور من:ایش پسریه نچسب چندبار زدم نشد از یه تمرین دیگه استفاده کرد باید به دستش مشت میزدم شروع کردم به مشت زدن به دستش کوک:۱ ۲ با این شمارش انجام میدادم حالا با بکس انجام دادم یجور زدم فکش فکر کنم کج شد از خنده جر خوردم همون موقع یجور ترسناک منو نگاه کرد یعنی خفه شو و شدم کوک:آموزش دادن به تو سخت ترین چیزیه که فکر میکردم من:از اونجایی که خنگم انتظار زود یاد گرفتن نداشته باش رفتیم واسه تیر اندازه یه تفنگ کوچولو بهم داد من:این دیگه چیه کوک:تنفگ من:مگه داری دسته بچه اسباب بازی میدی یه نگاه به اونور کردم پر اصلحه بود کوک:فکر رفتن به اونجارو از سرت بیرون همون یه دقع که چششو بست من سریع رفتم کوک:هی جیسو افتاد دنبالم یه اصلحه بزرگ برداشتم با کلی ذوق من:با این تمرین میکنم کوک:بزارش کنار اون خطرناکه تیر هوایی زدم رگباری خورد جلو پاش رگباری زدم رقص پا رفت تیرم تموم شد اصلحه رو ازم گرفت دستمو محکم گرفت بردم اونور اصلحه خودشو داد کوک:اول ببین میتونی یا نه بعد اصلحه بزرگ بخوا
۳۲.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.