پارت 18
پارت 18
نامجون ویو
بعد چند دقیقه آقای مین اومد عجیبه دخترش نیومده بود اومد روبروی من رو صندلی نشست و شروع کرد احوال پرسی
آقای مین : سلام پسرم حالت چطوره خبری ازت نیست
نامجون : سلام خوبم ممنون آره دیگه درگیره کارم
نامجون : آقای مین قرار نبود فقط جلسه بین ما دو نفر باشه؟
آقای مین: چرا پسرم ولی خب لحظه آخر کنسل شد
نامجون : به هر حال باید خبر میدادید
آقای مین : درسته معذرت میخوام کوتاهی کردم
نامجون : مشکلی نیست
دیگه تقریبا نصف سالن پر بود حوصلم سر رفته بود واسه خودم نشسته بودم ویسکی بر میداشتم و میخوردم که یهو یکی اومد بغلم نشست
ا/ت ویو
امشب جلسه داشتم حاضر شدم و رفتم سوار موتورم شدم و راه افتادم ایندفه تنها رفتم وقتی رسیدم موتورو تحویل دادم به پارکینگ و رفتم داخل چه مهمونی ای بود تقریبا همه مافیا ها بودن چند دقیقه بعد تونستم یه جا پیدا کنم که بتونم بشینم نشستم نیم ساعت بود ولی فقط آهنگ پخش میشد و همه تو حال خودشون بودن یهو 3 ، 4 تا پسر اومدن سر میزم نشستن بهشون میخورد 26 تا 24 سال داشته باشن
یکیشون که انگار رئیسشون بود اومد بغلم نشست بهش نگاه میکردم اومد و گفت
پسره : تو چرا تنهایی خوشگله؟
ا/ت : چون نمیخوام آدمای اسکلی مثل شما ها دور و برم باشن
همشون اوووو کشیدن که ادامه داد
پسره : خوشگله چرا انقدر اعصبی ای
ا/ت : به تو ربطی داره؟
پسره : میخوای ربط داشته باشه
ا/ت : چرا که نه؟
پسره : پس
ا/ت : درسته پس خفه شو
بعدش بلند شدم و رفتم سمت آقای مین و خواستم که برم ازش خداحافظی کردم و داشتم میرفتم سمت پارکینگ که
نامجون ویو
سرمو بلند کردم و دیدم اون دخترس مگه میشه نیاد آخه
جون سو : بهبه ببین کی اینجاست آقای کیم ( جون سو همون نچسبه به قول نامجون و دختر آقای مینه ) خبری ازت نیس
نامجون : باید خبری باشه ؟
جون سو : اهه لج نکن دیگه چند بار باید بهت بگم من دوست دارم میخوای قبول کنی اول آخرش که تو مال منی
نامجون : با خودت چی فکر کردی هان؟ من حتی به تو نگاهم نمیکنم
جون سو : خب نگاه کن میتونی هر چقدر که دلت خواست نگاه کنی
نامجون : نمیفهمی نه دوست ندارم دوست... ند.. ا.. رم( این قسمت رو بخش بخش گفت)
بعدش پاشدم و رفتم داشتم واسه خودم قدم میزدم حوصلم سر رفته بود که یه دختری رو دیدم چقدر آشناس صبر کن اون ا/ته بلاخره یکی پیدا شد که بشناسمش رفتم سمتش انگار داشت از مهمونی میرفت دنبالش رفتم داشت میرفت سمت پارکینگ که صداش کردم
نامجون: ببخشید ببخشید خانم
هنوز مطمعن نبودم که ا/ته ولی وقتی برگشت دیدم خودشه چقدر این لباس بهش میاد اهههه من چی دارم میگم
ا/ت : بله
نامجون : ببخشید شما خانم ا/ت هستید؟
ا/ت : بله خودمم شما؟
ا/ت ویو
داشتم میرفتم سمت موتورم که یکی صدام میزد برگشتم دیدم یه مرده داره میاد سمتم وای خدا چقدر آشناس
*پایان از دید ا/ت *
ا/ت : من شمارو جایی ندیدم؟
نامجون : من همونی هستم که اسلحه ازتون گرفتم چند شب پیش داخل جنگل
ا/ت : آره بله درسته ببخشید یادم نیومد
نامجون: مشکلی نیست
ا/ت : کاری داشتید ؟
اسلاید دوم لباس نامجون تو جشن
اسلاید سوم لباس ا/ت تو جشن
شبتون خوش یه پارت دیگه شاید گذاشتم 🌻🥲💓
نامجون ویو
بعد چند دقیقه آقای مین اومد عجیبه دخترش نیومده بود اومد روبروی من رو صندلی نشست و شروع کرد احوال پرسی
آقای مین : سلام پسرم حالت چطوره خبری ازت نیست
نامجون : سلام خوبم ممنون آره دیگه درگیره کارم
نامجون : آقای مین قرار نبود فقط جلسه بین ما دو نفر باشه؟
آقای مین: چرا پسرم ولی خب لحظه آخر کنسل شد
نامجون : به هر حال باید خبر میدادید
آقای مین : درسته معذرت میخوام کوتاهی کردم
نامجون : مشکلی نیست
دیگه تقریبا نصف سالن پر بود حوصلم سر رفته بود واسه خودم نشسته بودم ویسکی بر میداشتم و میخوردم که یهو یکی اومد بغلم نشست
ا/ت ویو
امشب جلسه داشتم حاضر شدم و رفتم سوار موتورم شدم و راه افتادم ایندفه تنها رفتم وقتی رسیدم موتورو تحویل دادم به پارکینگ و رفتم داخل چه مهمونی ای بود تقریبا همه مافیا ها بودن چند دقیقه بعد تونستم یه جا پیدا کنم که بتونم بشینم نشستم نیم ساعت بود ولی فقط آهنگ پخش میشد و همه تو حال خودشون بودن یهو 3 ، 4 تا پسر اومدن سر میزم نشستن بهشون میخورد 26 تا 24 سال داشته باشن
یکیشون که انگار رئیسشون بود اومد بغلم نشست بهش نگاه میکردم اومد و گفت
پسره : تو چرا تنهایی خوشگله؟
ا/ت : چون نمیخوام آدمای اسکلی مثل شما ها دور و برم باشن
همشون اوووو کشیدن که ادامه داد
پسره : خوشگله چرا انقدر اعصبی ای
ا/ت : به تو ربطی داره؟
پسره : میخوای ربط داشته باشه
ا/ت : چرا که نه؟
پسره : پس
ا/ت : درسته پس خفه شو
بعدش بلند شدم و رفتم سمت آقای مین و خواستم که برم ازش خداحافظی کردم و داشتم میرفتم سمت پارکینگ که
نامجون ویو
سرمو بلند کردم و دیدم اون دخترس مگه میشه نیاد آخه
جون سو : بهبه ببین کی اینجاست آقای کیم ( جون سو همون نچسبه به قول نامجون و دختر آقای مینه ) خبری ازت نیس
نامجون : باید خبری باشه ؟
جون سو : اهه لج نکن دیگه چند بار باید بهت بگم من دوست دارم میخوای قبول کنی اول آخرش که تو مال منی
نامجون : با خودت چی فکر کردی هان؟ من حتی به تو نگاهم نمیکنم
جون سو : خب نگاه کن میتونی هر چقدر که دلت خواست نگاه کنی
نامجون : نمیفهمی نه دوست ندارم دوست... ند.. ا.. رم( این قسمت رو بخش بخش گفت)
بعدش پاشدم و رفتم داشتم واسه خودم قدم میزدم حوصلم سر رفته بود که یه دختری رو دیدم چقدر آشناس صبر کن اون ا/ته بلاخره یکی پیدا شد که بشناسمش رفتم سمتش انگار داشت از مهمونی میرفت دنبالش رفتم داشت میرفت سمت پارکینگ که صداش کردم
نامجون: ببخشید ببخشید خانم
هنوز مطمعن نبودم که ا/ته ولی وقتی برگشت دیدم خودشه چقدر این لباس بهش میاد اهههه من چی دارم میگم
ا/ت : بله
نامجون : ببخشید شما خانم ا/ت هستید؟
ا/ت : بله خودمم شما؟
ا/ت ویو
داشتم میرفتم سمت موتورم که یکی صدام میزد برگشتم دیدم یه مرده داره میاد سمتم وای خدا چقدر آشناس
*پایان از دید ا/ت *
ا/ت : من شمارو جایی ندیدم؟
نامجون : من همونی هستم که اسلحه ازتون گرفتم چند شب پیش داخل جنگل
ا/ت : آره بله درسته ببخشید یادم نیومد
نامجون: مشکلی نیست
ا/ت : کاری داشتید ؟
اسلاید دوم لباس نامجون تو جشن
اسلاید سوم لباس ا/ت تو جشن
شبتون خوش یه پارت دیگه شاید گذاشتم 🌻🥲💓
۴۸.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.