پارت بعدی(عکس پیدا نکردم)
ا/ت سرشو میچرخونه
ا/ت:ب_بزار حالا فکر میکنم
مایکی:باشه تو فکر بکن بعد بیا من تورو بک___یعنی باشه دیگه ..... اصلا هرچی فقظ سریعتر
اندر ذهن مایکی:من چزا انقدر سوتی میدمممم
بعد از پارتی سانزو ا/ت رو برد خونه و سانزو بعد از رسوندن ا/ت خونه اش برگشت عمارت بونتن
از زبان مایکی
خب باید مخشو بزنم دیگه نمیدونم چطوری اصلا بشه میدزدمش برم
میرم اتاق کتمو درمیارم یه تیشرت و شلوار بگ میپوشم و میرم بیرون دورایاکی بخرم
از زبان ا/ت
ا/ت برگشت خونه رفت یه ست سفید پشمالو پوشید رفت سمت یخچال
ا/ت"وای خدا قهومون تموم شده
رفت یه کت پوشید و رفت بیرون و در رو بست
ا/ت :خاک بر سرم کلیدو برنداشتم خوبه گوشیمو برداشتم
قدم میزاره مغازه
*به سانزو زنگ میزنه*
ا/ت:سانزو من کلیدمو جا گذاشتم
سانزو:ب من چ
ا/ت:الان بخوابم بیرون؟
سانزو:نمیدونم حالا یکاری بکن الان میام
ا/ت:باشه بای
سانزو:خدافظ
ا/ت رفت مغازه ب دنبال قهوه
از زبان مایکی
حوصلم سر رفته بزار اینا دورایاکی هاشون کجاست
سرمو بلند کردم و اون دختره رو دیدم
مایکی:ا/ت....
از زبان ا/ت
قهوه رو برداشتم صدای اشنا شنیدم ک منو صدا زد سرمو چرخوندم دیدم مایکی بود
از زبان نویسنده
مایکی دوید سمت ا/ت
مایکی:ای_اینجا چیمار میکنی الان دیر وقته
ا/ت:قهوه....
مایکی:چ خپب منم دورایاکی برمیدارم باهم بخوریم
ا/ت:همم؟؟ تویاکی تو هم دوست داری؟
مایکی:زندگی منه
ا/ت:باشه پس ولی کجا میخوایم بخوریم؟من کلیدمو خونه جا گذاشتم و....
مایکی تک خنده ای میزنه و سرشو تکون میده
مایکی:بیا بریم عمارت بونتن ما...
ا/ت:اوه باشه بریم
مایکی دوتا تایاکی میخره و با ا/ت میرن بیرون و سوار موتور میشن
مایکی:محکم بچسب منو
ا/ت:ب_بغلت کنم؟
مایکی خودش گونه هاش بکم گل میندازه
مایکی:چه خب میشه حالا بشین بریم
ا/ت سرخ میشه میشینه و از کمر مایکی میچسبه به بدن مایکی لرز کوچیکی به بدنش میوفته و سرشو تکون میده و موتورو روشن میکنه میرن عمارت...
ا/ت:ب_بزار حالا فکر میکنم
مایکی:باشه تو فکر بکن بعد بیا من تورو بک___یعنی باشه دیگه ..... اصلا هرچی فقظ سریعتر
اندر ذهن مایکی:من چزا انقدر سوتی میدمممم
بعد از پارتی سانزو ا/ت رو برد خونه و سانزو بعد از رسوندن ا/ت خونه اش برگشت عمارت بونتن
از زبان مایکی
خب باید مخشو بزنم دیگه نمیدونم چطوری اصلا بشه میدزدمش برم
میرم اتاق کتمو درمیارم یه تیشرت و شلوار بگ میپوشم و میرم بیرون دورایاکی بخرم
از زبان ا/ت
ا/ت برگشت خونه رفت یه ست سفید پشمالو پوشید رفت سمت یخچال
ا/ت"وای خدا قهومون تموم شده
رفت یه کت پوشید و رفت بیرون و در رو بست
ا/ت :خاک بر سرم کلیدو برنداشتم خوبه گوشیمو برداشتم
قدم میزاره مغازه
*به سانزو زنگ میزنه*
ا/ت:سانزو من کلیدمو جا گذاشتم
سانزو:ب من چ
ا/ت:الان بخوابم بیرون؟
سانزو:نمیدونم حالا یکاری بکن الان میام
ا/ت:باشه بای
سانزو:خدافظ
ا/ت رفت مغازه ب دنبال قهوه
از زبان مایکی
حوصلم سر رفته بزار اینا دورایاکی هاشون کجاست
سرمو بلند کردم و اون دختره رو دیدم
مایکی:ا/ت....
از زبان ا/ت
قهوه رو برداشتم صدای اشنا شنیدم ک منو صدا زد سرمو چرخوندم دیدم مایکی بود
از زبان نویسنده
مایکی دوید سمت ا/ت
مایکی:ای_اینجا چیمار میکنی الان دیر وقته
ا/ت:قهوه....
مایکی:چ خپب منم دورایاکی برمیدارم باهم بخوریم
ا/ت:همم؟؟ تویاکی تو هم دوست داری؟
مایکی:زندگی منه
ا/ت:باشه پس ولی کجا میخوایم بخوریم؟من کلیدمو خونه جا گذاشتم و....
مایکی تک خنده ای میزنه و سرشو تکون میده
مایکی:بیا بریم عمارت بونتن ما...
ا/ت:اوه باشه بریم
مایکی دوتا تایاکی میخره و با ا/ت میرن بیرون و سوار موتور میشن
مایکی:محکم بچسب منو
ا/ت:ب_بغلت کنم؟
مایکی خودش گونه هاش بکم گل میندازه
مایکی:چه خب میشه حالا بشین بریم
ا/ت سرخ میشه میشینه و از کمر مایکی میچسبه به بدن مایکی لرز کوچیکی به بدنش میوفته و سرشو تکون میده و موتورو روشن میکنه میرن عمارت...
۸.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.