پارت ۴۳ Blood moon
پارت ۴۳ Blood moon
چشمام گرم شد و کم کم خوابیدم
..................................................................
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم
و رفتم جونگکوک بیدار کنم
رفتم داخل اتاقش خواستم بیدار کنم که یه فکری به سرم زد
از اتاق رفتم برون گوشیمو از روی عسلی کنار
تخت برداشتم و صداشو تا ته زیاد کردم
و...پلیش کردم نزدیک گوشش که عین جن زده ها پا شد منم اهنگو قطع کردم وقتی منو دید
بلند شد و دوید دنبالم منم فرار کردم
کوک:وایسا ببینم این چه طرز بیدار کرده
اگه من تورو بردم
ا/ت:نزن زیر قولت یعنی قرار بود من خواب بمونما
یه هوفی کشیدی و رفت پایین منم بعد صبحونه خوردم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعدی)
و روی کاناپه منتظر جونگکوک موندم
بعد اومدنش رفتیم و سوار ماشین شدیم
توی راه از پنجره به بیرون نگاه میکردم
کوک:رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم که یکی محکم بغلم کرد
متقابلا بغلش کردم
یونا:دلم برات تنگ شده بود این همه مدت کجا بودی رفته بودی خارج کشور
ا/ت:سلام من خوبم مرسی تو خوبی
با داد گفت
یونا:حرف بزن اگه جایی رفتی میگفتی با هم بریم
ا/ت:نه بابا کجا برم پولم کجا بود
از بغلش بیرون اومدم و دستامو گرفت
و به ماشین جونگکوک یه نگاه کردو گفت
یونا:پولت کجا بود من کومر اون ماشینو نمیبینم پشتت
ا/ت:وایسا ماشین خودم که نیست
برگشتم و به پشتم نگاه کردم که جونگکوک از ماشین پیاده شد
یونا:عین یه بچه ی خوب میری اون تو قضیه رو مو به مو برام توضیح میدی
ا/ت:سوهو کجاست
یونا:داخل منتظرته
نذاشت حرف دیگه ای بزنم و منو کشوند داخل کافه
چشمام گرم شد و کم کم خوابیدم
..................................................................
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم کارای لازمو انجام دادم
و رفتم جونگکوک بیدار کنم
رفتم داخل اتاقش خواستم بیدار کنم که یه فکری به سرم زد
از اتاق رفتم برون گوشیمو از روی عسلی کنار
تخت برداشتم و صداشو تا ته زیاد کردم
و...پلیش کردم نزدیک گوشش که عین جن زده ها پا شد منم اهنگو قطع کردم وقتی منو دید
بلند شد و دوید دنبالم منم فرار کردم
کوک:وایسا ببینم این چه طرز بیدار کرده
اگه من تورو بردم
ا/ت:نزن زیر قولت یعنی قرار بود من خواب بمونما
یه هوفی کشیدی و رفت پایین منم بعد صبحونه خوردم یه لباس پوشیدم(اسلاید بعدی)
و روی کاناپه منتظر جونگکوک موندم
بعد اومدنش رفتیم و سوار ماشین شدیم
توی راه از پنجره به بیرون نگاه میکردم
کوک:رسیدیم پیاده شو
پیاده شدم که یکی محکم بغلم کرد
متقابلا بغلش کردم
یونا:دلم برات تنگ شده بود این همه مدت کجا بودی رفته بودی خارج کشور
ا/ت:سلام من خوبم مرسی تو خوبی
با داد گفت
یونا:حرف بزن اگه جایی رفتی میگفتی با هم بریم
ا/ت:نه بابا کجا برم پولم کجا بود
از بغلش بیرون اومدم و دستامو گرفت
و به ماشین جونگکوک یه نگاه کردو گفت
یونا:پولت کجا بود من کومر اون ماشینو نمیبینم پشتت
ا/ت:وایسا ماشین خودم که نیست
برگشتم و به پشتم نگاه کردم که جونگکوک از ماشین پیاده شد
یونا:عین یه بچه ی خوب میری اون تو قضیه رو مو به مو برام توضیح میدی
ا/ت:سوهو کجاست
یونا:داخل منتظرته
نذاشت حرف دیگه ای بزنم و منو کشوند داخل کافه
۱۴.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.