ازدواج قرار دادی ۲۷
و بعد جیمین با دستاش گوشاش رو گرفت چون که جیمین به صدای گریه حساس بود
تا ات فهمید که جیمین چی گفت به سختی ساکت شد و تلویزیون رو خاموش کرد و بلند شد که بره
جین آروم به جیمین زد و بهد از ات که سرش پایین بود
و داشت می رفت تو اتاقش پرسید:
ات حالت خوبه؟
جیمین دستش رو از گوشش برداشته بود ات سمت اونا برگشت و یه نگاهی به جیمین انداخت
و به جین نگاه کرد و با صدای تو دماغی
گفت:
آره جین حالم خوبه،ممنونم که پرسیدی،
خب...،من دیگه برم
و بعد رفت
جیمین
ات وقتی بهم نگاه کرد بی اختیار به خودم لرزیدم
چشماش از شدت گریه قرمز شده بود
و مژه هاش رفته بودن بالا اون موقع
هیچی به فکرم نمی رسید وقتی ات رفت جین یکدفعه ای بهم گفت:
چقد ات خوشگله!خوشبا حالت که همچین زنه خوشگلی نصیبت شده
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
تا ات فهمید که جیمین چی گفت به سختی ساکت شد و تلویزیون رو خاموش کرد و بلند شد که بره
جین آروم به جیمین زد و بهد از ات که سرش پایین بود
و داشت می رفت تو اتاقش پرسید:
ات حالت خوبه؟
جیمین دستش رو از گوشش برداشته بود ات سمت اونا برگشت و یه نگاهی به جیمین انداخت
و به جین نگاه کرد و با صدای تو دماغی
گفت:
آره جین حالم خوبه،ممنونم که پرسیدی،
خب...،من دیگه برم
و بعد رفت
جیمین
ات وقتی بهم نگاه کرد بی اختیار به خودم لرزیدم
چشماش از شدت گریه قرمز شده بود
و مژه هاش رفته بودن بالا اون موقع
هیچی به فکرم نمی رسید وقتی ات رفت جین یکدفعه ای بهم گفت:
چقد ات خوشگله!خوشبا حالت که همچین زنه خوشگلی نصیبت شده
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۳.۱k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.