نم پارت چند
ا.ت ویو
وقتی که دیدم میا داره سریع به سمت دستشویی میره یکم نگران شدم
با جونگ کوک پشت سرش رفتی
چند دقیقه ای میشد که اونجا بودیم و جونگ کوک با نگرانی اسمش رو صدا میزد
تا آجوما رسید میا از دستشویی بیرون اومد با لب خونی
جونگ کوک سریع ازش پرسی
_چی شده چت شده بود
میا: نمیدونم چرا یهو خون بالا آوردم
و
از حال رفت
ربع ساعتی میشد که بیهوش بود
تا دکتر از اتاق میا بیرون اومد سمتش رفتیم و با حرف دکتر تعجب کردیم
دکتر میگفت که اون مسموم شده بود....جونگ کوک سریع عصبی سمت آشپز خونه رفت تا با آجوما حرف بزنه و منم دنبالش رفتم
تا به آشپز خونه رسیدیم جونگ کوک از آجوما پرسید
_امروز کی غذا رو درست کرد
آجوما: همش رو خودم درست گردم
_پس کی میا رو مسموم کرده بود
آجوما: نمیدونم پسرم...تو به من شک کردی؟
_نه فقط گفتم شاید کار یه خدمتکار بوده باشه
آجوما: نه امروز خدمتکار ها همه روز استراحتشونه یادت نیست
آره کسی از اتاقش بیرون نیومده؟
آرجوما با تردید که انگار خودش هم از حرفش باورش نمیشد گفت
آجوما: چرا یه نفر اومده
_کی؟ کی اومده بوده بیرون
آجوما:تنها کسی که اومده بود.....خب.....فکر نمیکنم اون باشع
_هرکی نمیخواد باشع کیه؟
آجوما: امروز یه چیزی شکست و ا.ت خانم ترسید و از اتاقش اومد بیرون همین...تنها کسی که اومده بود بیرون ایشون بودن.
شوکه شدم و سریع روبه جونگ کوک کردم و گفتم
+فکر نمیکنی که من باشم نه
_ شاید
+تو منو میشناسی من همچین آدمی نیستم
_(نفس عمیق)آجو ما از میا مراقبت کن و ا.ت هم ببر توی اتاقش حداقل باید یک روزی رو بدون غذا باشه تا بفهمه نباید سر به سر میا بزاره
باورم نمیشد اون جونگ کوک بود که این حرفا رو میزد
منم سریع رفتم داخل اتاقم و روی تخت نشستم که صدای قفل شدن در اومد
برام اصلا مهم نبود
پرش زمانی
دو روز بعد
یک روز کامل غذا نخوردن
یه روزم که کلا توی اتاقم بهم غذا دادن
امروز اجازه داشتم برم بیرون
تا وارد سالن شدم میا رو دیدم که شاد و شنگول سریال میبینه
رفتم پایین و جلوش وایسادم که. گفت
میا: عه خانمی که دوست داری بقیه رو بکشی آزادت کردن
در حین گفتن حرفاش بلند میشد رو به روی من وایمیستاد
منم گفتم
+کار من نبود هر دومون میدونم که خودت خودت زو مسموم کردی
_مهم اینه جونگ کوک حرف منو باور کرد
و خندید
+جونگ کوک فقط میخواست حرس منو در بیاره برای همین طرف تورو گرفت
_یعنی میگی الانم طرف تورو میگیره یا منو
در همین زمان نزدیک گلدون روی میز رفت سمت خم شد و توی سر خودش گلدون رو شکست و جیغ بلندی گشید و بعد سریع با تیکه های شکسته شده دست و صورت خودش رو زخم کرد و تا جونگ کوک اومد خودش رو زد زمین و گریه کرد
جونگ کوک که رسید بهمون گفت
_کی این کارو باهات کرده
میا دستش رو سمت من گفت من سریع به جونگ کوک نگاه کردم و گفتم
+کار من نبود خودش با خودش کرد
جونگ به حرف من توجه نکرد و به بادیگاردش گفت که میاد رو ببره اتاق و سریع دکتر خبر کنه
بعد روبه من شد و سمت و گفت دنبال خودش کشوند
سمت اتاقم رفت من حل داد تو و در رو پشت سرش قفل کرد
وارد اتاق شد و کم کم به من نزدیک شد و گفت
_چرا این بلا رو سر دوست دخترم آوردی
+گفتم که کار من نبود
_پس کار کی بود غیر از تو کسی اونجا نبود
+کار خودش بود خودش اون کار رو کرد
_چطور یه آدم میتونه با خودش همچین کاری کنه(با داد)
دیگه واقعا اعصابم بهم ریخته بود پس منم عقب رفتم و ازش دور شدم و داد زدم
+میتونه یه آدم میتونه بدتین بلا رو سر خودش بیاره چرا باور نمیکنی
اونم با داد گفت
_چون هیچ آدمی نمیتونه
سریع دستم رو سمت لیوان شیشه ای کنار تختم بردم زدمش توی دیوار بغلیم و تیکه ای که توی دستم رو سمت رگم بردم (خیلی سریع انجام داده) و گفتم
+یه آدم میتونه هر کاری بکنه
تا اون با نگرانی اومد دستم تا شیشه بگیره
دیگه دور شده بود...رگم رو زدم و آخرین چیزی که شنیدم صدای داد جونگ کوک بود که اسمم رو داد زد و سیاهی
خیلی زیاد نوشتم این پارت رو چون دور گزاشتم
وقتی که دیدم میا داره سریع به سمت دستشویی میره یکم نگران شدم
با جونگ کوک پشت سرش رفتی
چند دقیقه ای میشد که اونجا بودیم و جونگ کوک با نگرانی اسمش رو صدا میزد
تا آجوما رسید میا از دستشویی بیرون اومد با لب خونی
جونگ کوک سریع ازش پرسی
_چی شده چت شده بود
میا: نمیدونم چرا یهو خون بالا آوردم
و
از حال رفت
ربع ساعتی میشد که بیهوش بود
تا دکتر از اتاق میا بیرون اومد سمتش رفتیم و با حرف دکتر تعجب کردیم
دکتر میگفت که اون مسموم شده بود....جونگ کوک سریع عصبی سمت آشپز خونه رفت تا با آجوما حرف بزنه و منم دنبالش رفتم
تا به آشپز خونه رسیدیم جونگ کوک از آجوما پرسید
_امروز کی غذا رو درست کرد
آجوما: همش رو خودم درست گردم
_پس کی میا رو مسموم کرده بود
آجوما: نمیدونم پسرم...تو به من شک کردی؟
_نه فقط گفتم شاید کار یه خدمتکار بوده باشه
آجوما: نه امروز خدمتکار ها همه روز استراحتشونه یادت نیست
آره کسی از اتاقش بیرون نیومده؟
آرجوما با تردید که انگار خودش هم از حرفش باورش نمیشد گفت
آجوما: چرا یه نفر اومده
_کی؟ کی اومده بوده بیرون
آجوما:تنها کسی که اومده بود.....خب.....فکر نمیکنم اون باشع
_هرکی نمیخواد باشع کیه؟
آجوما: امروز یه چیزی شکست و ا.ت خانم ترسید و از اتاقش اومد بیرون همین...تنها کسی که اومده بود بیرون ایشون بودن.
شوکه شدم و سریع روبه جونگ کوک کردم و گفتم
+فکر نمیکنی که من باشم نه
_ شاید
+تو منو میشناسی من همچین آدمی نیستم
_(نفس عمیق)آجو ما از میا مراقبت کن و ا.ت هم ببر توی اتاقش حداقل باید یک روزی رو بدون غذا باشه تا بفهمه نباید سر به سر میا بزاره
باورم نمیشد اون جونگ کوک بود که این حرفا رو میزد
منم سریع رفتم داخل اتاقم و روی تخت نشستم که صدای قفل شدن در اومد
برام اصلا مهم نبود
پرش زمانی
دو روز بعد
یک روز کامل غذا نخوردن
یه روزم که کلا توی اتاقم بهم غذا دادن
امروز اجازه داشتم برم بیرون
تا وارد سالن شدم میا رو دیدم که شاد و شنگول سریال میبینه
رفتم پایین و جلوش وایسادم که. گفت
میا: عه خانمی که دوست داری بقیه رو بکشی آزادت کردن
در حین گفتن حرفاش بلند میشد رو به روی من وایمیستاد
منم گفتم
+کار من نبود هر دومون میدونم که خودت خودت زو مسموم کردی
_مهم اینه جونگ کوک حرف منو باور کرد
و خندید
+جونگ کوک فقط میخواست حرس منو در بیاره برای همین طرف تورو گرفت
_یعنی میگی الانم طرف تورو میگیره یا منو
در همین زمان نزدیک گلدون روی میز رفت سمت خم شد و توی سر خودش گلدون رو شکست و جیغ بلندی گشید و بعد سریع با تیکه های شکسته شده دست و صورت خودش رو زخم کرد و تا جونگ کوک اومد خودش رو زد زمین و گریه کرد
جونگ کوک که رسید بهمون گفت
_کی این کارو باهات کرده
میا دستش رو سمت من گفت من سریع به جونگ کوک نگاه کردم و گفتم
+کار من نبود خودش با خودش کرد
جونگ به حرف من توجه نکرد و به بادیگاردش گفت که میاد رو ببره اتاق و سریع دکتر خبر کنه
بعد روبه من شد و سمت و گفت دنبال خودش کشوند
سمت اتاقم رفت من حل داد تو و در رو پشت سرش قفل کرد
وارد اتاق شد و کم کم به من نزدیک شد و گفت
_چرا این بلا رو سر دوست دخترم آوردی
+گفتم که کار من نبود
_پس کار کی بود غیر از تو کسی اونجا نبود
+کار خودش بود خودش اون کار رو کرد
_چطور یه آدم میتونه با خودش همچین کاری کنه(با داد)
دیگه واقعا اعصابم بهم ریخته بود پس منم عقب رفتم و ازش دور شدم و داد زدم
+میتونه یه آدم میتونه بدتین بلا رو سر خودش بیاره چرا باور نمیکنی
اونم با داد گفت
_چون هیچ آدمی نمیتونه
سریع دستم رو سمت لیوان شیشه ای کنار تختم بردم زدمش توی دیوار بغلیم و تیکه ای که توی دستم رو سمت رگم بردم (خیلی سریع انجام داده) و گفتم
+یه آدم میتونه هر کاری بکنه
تا اون با نگرانی اومد دستم تا شیشه بگیره
دیگه دور شده بود...رگم رو زدم و آخرین چیزی که شنیدم صدای داد جونگ کوک بود که اسمم رو داد زد و سیاهی
خیلی زیاد نوشتم این پارت رو چون دور گزاشتم
۱۷.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.