فیک : یتیم
part : 2
که یهو...
ات پرید بغل جیمین و گفت
+ : مرسی که منو انتخاب کردی :)))
/ : اخیییی کوچولوی کیوتتتت
+ : من کوچولو نیستم
/ : هم کوچولویی هم کیوت خانم کوچولو
+ : بهم نگو کوچولو =]
/ : خانم کوچولو
+ : هوففف
جیمین ات رو گذاشت زمین خانومه یه کاغذ داد جیمین جیمین چند تا جارو امضا کرد و دست ات رو گرفت و برد تو ماشین نشستن خوب ات...
ات بودی دیگه
+ : بله
جیمین نگاهی به ساعتش کرد ساعت شیش بود خوب ات الان میریم یکم لباس بخریم بعد بریم پیش بابات فقط میریم لباس بخریم سریع انتخاب کن که باید تا یک ساعت دیگه برسونمت باشه؟؟؟
+ : باشه
راه افتادن تو راه حرفی ردو بدل نشد
پرش زمانی به ساعت شیش و ربع
/ : خوب خوب رسیدیم پیاده شو فقط سریع باش
+ : باشه
جیمین پیاده شد و ات هم پیاده شد وارد پاساژ شدن ات جلو راه میرفت و جیمین هم پشت سرش بود ات وارد یکی از مغازه ها شد همیجور که داشت نگاه میکرد یکی از لباس هارو برداشت و برگشت سمت جیمین و گفت + : این چطوره؟؟
/ : بد نیست و یکی از لباسارو برداشت و گفت ولی این بهتره ات به مارک لباس نگاه کرد و گفت
+ : ولی این خیلی خیلی گرونه و یکمم...
جیمین نذاشت حرفش رو تموم کنه و گفت
/ : مهم نیست بابات از لباس های اینجوری خوشش میاد
+ : باشه
/ : برو بپوشش بیا ببینم چطور میشی
ات رفت لباس رو پوشید و از اتاق پرو اومد بیرون و گفت
+ : چطوره؟؟؟
/ : ( انقدر خوشگل شده بود که دلم میخواست بخورمش وایییی چقدر جذابهههه)(( عکس لباس رو میذارم ))
عالی همینو بپوش بریم نمیخواد درش بیاری
+ : باشه
جیمین رفت حساب کرد و اومد دست ات رو گرفت و باهم رفتن سوار ماشین شدن جیمین نگاهی به ساعتش کرد ساعت شیش و چهل دقیقه بود
/ : کمربندت رو صفت ببند بریم
+ : باشه
ات کمربندش رو صفت کرد و نشست
پرش زمانی به ساعت هفت
ویو کوک
_ : رو مبل نشسته بودم داشتم فیلم میدیدم درو زدن هوفی کشیدم رفتم درو باز کردم
_ : کیه
/ : می با سوپرایز
_ : عجب🗿
کوک درو باز کرد و...
شرت پارت بعد : فالووراش 302 شه
@jjjjjk
که یهو...
ات پرید بغل جیمین و گفت
+ : مرسی که منو انتخاب کردی :)))
/ : اخیییی کوچولوی کیوتتتت
+ : من کوچولو نیستم
/ : هم کوچولویی هم کیوت خانم کوچولو
+ : بهم نگو کوچولو =]
/ : خانم کوچولو
+ : هوففف
جیمین ات رو گذاشت زمین خانومه یه کاغذ داد جیمین جیمین چند تا جارو امضا کرد و دست ات رو گرفت و برد تو ماشین نشستن خوب ات...
ات بودی دیگه
+ : بله
جیمین نگاهی به ساعتش کرد ساعت شیش بود خوب ات الان میریم یکم لباس بخریم بعد بریم پیش بابات فقط میریم لباس بخریم سریع انتخاب کن که باید تا یک ساعت دیگه برسونمت باشه؟؟؟
+ : باشه
راه افتادن تو راه حرفی ردو بدل نشد
پرش زمانی به ساعت شیش و ربع
/ : خوب خوب رسیدیم پیاده شو فقط سریع باش
+ : باشه
جیمین پیاده شد و ات هم پیاده شد وارد پاساژ شدن ات جلو راه میرفت و جیمین هم پشت سرش بود ات وارد یکی از مغازه ها شد همیجور که داشت نگاه میکرد یکی از لباس هارو برداشت و برگشت سمت جیمین و گفت + : این چطوره؟؟
/ : بد نیست و یکی از لباسارو برداشت و گفت ولی این بهتره ات به مارک لباس نگاه کرد و گفت
+ : ولی این خیلی خیلی گرونه و یکمم...
جیمین نذاشت حرفش رو تموم کنه و گفت
/ : مهم نیست بابات از لباس های اینجوری خوشش میاد
+ : باشه
/ : برو بپوشش بیا ببینم چطور میشی
ات رفت لباس رو پوشید و از اتاق پرو اومد بیرون و گفت
+ : چطوره؟؟؟
/ : ( انقدر خوشگل شده بود که دلم میخواست بخورمش وایییی چقدر جذابهههه)(( عکس لباس رو میذارم ))
عالی همینو بپوش بریم نمیخواد درش بیاری
+ : باشه
جیمین رفت حساب کرد و اومد دست ات رو گرفت و باهم رفتن سوار ماشین شدن جیمین نگاهی به ساعتش کرد ساعت شیش و چهل دقیقه بود
/ : کمربندت رو صفت ببند بریم
+ : باشه
ات کمربندش رو صفت کرد و نشست
پرش زمانی به ساعت هفت
ویو کوک
_ : رو مبل نشسته بودم داشتم فیلم میدیدم درو زدن هوفی کشیدم رفتم درو باز کردم
_ : کیه
/ : می با سوپرایز
_ : عجب🗿
کوک درو باز کرد و...
شرت پارت بعد : فالووراش 302 شه
@jjjjjk
۱۰.۹k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.