وانشات سمی
وانشات سمی
زیر نور ماه درخشان .
روی سنگ و نگاهی خیره به کف دره.
ا/ت برای بار چندم نگاهش را به ماه هدیه میدهد
صدایی از پشت به ا/ت شک وارد میکند و باعث ترس او میشود
صدا :« اوی اوی مثل اینکه لو رفتم » و صدای خنده ی ریزش شنیده میشود ا/ت بدون اینکه برگرده از اومدن دوما آگاه میشود و لبخند میزند
:« سلام دوما _ دونو »
دوما :« ا/ت _ چان چی نظرت رو جلب کرده ؟ ماه؟ »
ا/ت روی تخته سنگ ایستاد و گفت :« نه به ابهت موزان _ ساما فکر میکردم ! به اینکه منم مثل اون خفن..»
که جمله ا/ت با سر خوردن ا/ت له شد
دوما با عجله و نگرانی به پایین دره دویید و داد زد :« ا/تتت _ چاننننننننن »
ا/ت با خونریزی روی سرش اروم جواب داد :« دوما من قراره بمیرم ...»
که دوما با بغض سگی وسط حرفش پرید و گفت :« ا/ت چان خواهش میکنم نگو چ.. چ.. چرا زخم سرت خوب نمی...» که حرف دوما هم با پس گردنی که از طرف آکازایی که از ناکجا اباد یافت شد ناکام موند که آکازا فرمود :« گوسفند های نفهم ( گومن ) ا/ت شیطانه فقط در صورتی میمیره که یه شیطان کش گردنشو بزنه یا زیر آفتاب بمونه منگلی چیزی هستید ؟»
آری دوستان زخم کله ا/ت هم زرتی خوب شد و آکازا هم جوری که اومد رفت و خوش و خندا قصه ما هم تموم شد
زیر نور ماه درخشان .
روی سنگ و نگاهی خیره به کف دره.
ا/ت برای بار چندم نگاهش را به ماه هدیه میدهد
صدایی از پشت به ا/ت شک وارد میکند و باعث ترس او میشود
صدا :« اوی اوی مثل اینکه لو رفتم » و صدای خنده ی ریزش شنیده میشود ا/ت بدون اینکه برگرده از اومدن دوما آگاه میشود و لبخند میزند
:« سلام دوما _ دونو »
دوما :« ا/ت _ چان چی نظرت رو جلب کرده ؟ ماه؟ »
ا/ت روی تخته سنگ ایستاد و گفت :« نه به ابهت موزان _ ساما فکر میکردم ! به اینکه منم مثل اون خفن..»
که جمله ا/ت با سر خوردن ا/ت له شد
دوما با عجله و نگرانی به پایین دره دویید و داد زد :« ا/تتت _ چاننننننننن »
ا/ت با خونریزی روی سرش اروم جواب داد :« دوما من قراره بمیرم ...»
که دوما با بغض سگی وسط حرفش پرید و گفت :« ا/ت چان خواهش میکنم نگو چ.. چ.. چرا زخم سرت خوب نمی...» که حرف دوما هم با پس گردنی که از طرف آکازایی که از ناکجا اباد یافت شد ناکام موند که آکازا فرمود :« گوسفند های نفهم ( گومن ) ا/ت شیطانه فقط در صورتی میمیره که یه شیطان کش گردنشو بزنه یا زیر آفتاب بمونه منگلی چیزی هستید ؟»
آری دوستان زخم کله ا/ت هم زرتی خوب شد و آکازا هم جوری که اومد رفت و خوش و خندا قصه ما هم تموم شد
۳.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.