🍷پارت 22🍷
((از مدرسه تا عشق♥️))
افتادم تو بغلش چشمامو از ترس بسته بودم وقتی چشمامو وا کردم لبم تو لبش بود چشماش یاز بودو داشت منو نگاه میکرد وسط پارتی که همه داشتن میرقصیدن ما وسط روی زمین لب تو لب همو نگاه میکردیم))بازم داره ضربان قلبم میره بالا دلم نمیخواد ضربانم بره بالا زود پاشدمو بدو بدو فرار کردن چرا آخه همش می افتم تو بغل اون😕؟!:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بردیا از زمین پاشد،دستشو گذاشت رو لبش به اتفاقی که افتاد یه فکر کردو یه لبخند کوچیک زد بعدش گفت:دختره هواس پرت دانیال:اع بردیا کجایی؟۱ساعته دنبالتم بردیا:هیچی این وسط ول میچرخیدم دانیال:چیزی شده؟ بردیا:نه چطور؟) دانیال: لوپات گل انداخته انگار خوشحالی چیزی شده؟ بردیا:جدی؟ دانیال:چی شده شیطون😋 بردیا:هیچی هیچی دانیال:دادا نکنه مخ زده شدی؟ بردیا:ایش آخه کی میتونه مخ منو بزنه؟ دانیال:والا نمیدونم ندیدم که مختو بزنن اما ابن لوپات میگن انگار مختو زدن😂 بردیا زد تو سر دانیال گفت:هی! هیچ کس مخ منو نزده و نمیتونه بزنه دانیال:باش بابا چرا داد میزنی ولی مختو زدن😑 بردیا:اییش
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::""""""::::::::"""":.
من:فردا چطوری برم مدرسه؟چطوری روی بردیا وایسم؟اصلا چطوری رفتار کنم؟یعتی مدرسمو عوض کنم؟ به اتفاقی که افتاد فکر کردم صحنه بوس اومد جلو چشمم دستمو گذاشتم روی لبم گفتم:ای وای اولین بوسم بود😵 ای خدا آخه چرا باید اولین بوسم با بردیا باشه،من کلی آرزو ها داشتم😫 اولین بوسم با آرزو هام پر شد😭 یه نگاه به خیابون کردمو گفتم:من کجا دارم میرم؟ سرمو انداختم فقط دارم میرم اصلا کجام؟ بلند جیغ زدم گفتم((خداااااااا😫)) رفتم پیش یه سوپر مارکت نشستم جمع شدم سرمو انداختم پایین گریه کردم:::::::::::::::::::::"::::::::::::::::::::::::::::::::::::""""""::
فروشنده:بفرمایید فقط همین آب میوه رو میخوایید؟ ) پسره: بله ممنون آب ميوه رو گرفت یه دفعه چشمش به من افتاد) پسره:اع اون دختره چرا اونجا نشسته گریه میکنه؟ زود اومد پیش من پسره:سلام دختره *سرمو بردم بالا گفتم:بله؟* پسره:چی شده داری گریه میکنی؟ من:هیچی اصلا من گریه نمی کردم* پسره اومد اومد نشست بغلم گفت:هی چرا دروغ میگی وقتی سوپر مارکت بودم دیدم داشتی گریه میکردی صدای گریه اتم می اومد*من:نه خیرم داشتم میخندیدم * پسره:اهان از کی صدای خندیدن یه دختر شبیه عر عر کردن خر شده😕 من: اصلا به تو چه )پسره:واا زدم زیر گریه 😫 پسره:نمیگی چی شده گریه میکنی؟ من:یه دردیه که نمیتونم بگم پسره:یه کوچولوشو که میتونی بگی موضوعوش؟ من:نمیخواستم اون صحنه که دوست داشتم با اون یه نفری که ازش متنفرم باشه😫 پسره:صحنه عاشقانه رو میگی 😋😘 من:هییی😑 پسره:بابا اصلا اون صحنه رو فراموش کن انگار چیزی نشده بیخیال باش🤷♂️ من:آخه چطور تو اصلا تا به حال صحنه اونطوری داشتی؟
افتادم تو بغلش چشمامو از ترس بسته بودم وقتی چشمامو وا کردم لبم تو لبش بود چشماش یاز بودو داشت منو نگاه میکرد وسط پارتی که همه داشتن میرقصیدن ما وسط روی زمین لب تو لب همو نگاه میکردیم))بازم داره ضربان قلبم میره بالا دلم نمیخواد ضربانم بره بالا زود پاشدمو بدو بدو فرار کردن چرا آخه همش می افتم تو بغل اون😕؟!:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بردیا از زمین پاشد،دستشو گذاشت رو لبش به اتفاقی که افتاد یه فکر کردو یه لبخند کوچیک زد بعدش گفت:دختره هواس پرت دانیال:اع بردیا کجایی؟۱ساعته دنبالتم بردیا:هیچی این وسط ول میچرخیدم دانیال:چیزی شده؟ بردیا:نه چطور؟) دانیال: لوپات گل انداخته انگار خوشحالی چیزی شده؟ بردیا:جدی؟ دانیال:چی شده شیطون😋 بردیا:هیچی هیچی دانیال:دادا نکنه مخ زده شدی؟ بردیا:ایش آخه کی میتونه مخ منو بزنه؟ دانیال:والا نمیدونم ندیدم که مختو بزنن اما ابن لوپات میگن انگار مختو زدن😂 بردیا زد تو سر دانیال گفت:هی! هیچ کس مخ منو نزده و نمیتونه بزنه دانیال:باش بابا چرا داد میزنی ولی مختو زدن😑 بردیا:اییش
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::""""""::::::::"""":.
من:فردا چطوری برم مدرسه؟چطوری روی بردیا وایسم؟اصلا چطوری رفتار کنم؟یعتی مدرسمو عوض کنم؟ به اتفاقی که افتاد فکر کردم صحنه بوس اومد جلو چشمم دستمو گذاشتم روی لبم گفتم:ای وای اولین بوسم بود😵 ای خدا آخه چرا باید اولین بوسم با بردیا باشه،من کلی آرزو ها داشتم😫 اولین بوسم با آرزو هام پر شد😭 یه نگاه به خیابون کردمو گفتم:من کجا دارم میرم؟ سرمو انداختم فقط دارم میرم اصلا کجام؟ بلند جیغ زدم گفتم((خداااااااا😫)) رفتم پیش یه سوپر مارکت نشستم جمع شدم سرمو انداختم پایین گریه کردم:::::::::::::::::::::"::::::::::::::::::::::::::::::::::::""""""::
فروشنده:بفرمایید فقط همین آب میوه رو میخوایید؟ ) پسره: بله ممنون آب ميوه رو گرفت یه دفعه چشمش به من افتاد) پسره:اع اون دختره چرا اونجا نشسته گریه میکنه؟ زود اومد پیش من پسره:سلام دختره *سرمو بردم بالا گفتم:بله؟* پسره:چی شده داری گریه میکنی؟ من:هیچی اصلا من گریه نمی کردم* پسره اومد اومد نشست بغلم گفت:هی چرا دروغ میگی وقتی سوپر مارکت بودم دیدم داشتی گریه میکردی صدای گریه اتم می اومد*من:نه خیرم داشتم میخندیدم * پسره:اهان از کی صدای خندیدن یه دختر شبیه عر عر کردن خر شده😕 من: اصلا به تو چه )پسره:واا زدم زیر گریه 😫 پسره:نمیگی چی شده گریه میکنی؟ من:یه دردیه که نمیتونم بگم پسره:یه کوچولوشو که میتونی بگی موضوعوش؟ من:نمیخواستم اون صحنه که دوست داشتم با اون یه نفری که ازش متنفرم باشه😫 پسره:صحنه عاشقانه رو میگی 😋😘 من:هییی😑 پسره:بابا اصلا اون صحنه رو فراموش کن انگار چیزی نشده بیخیال باش🤷♂️ من:آخه چطور تو اصلا تا به حال صحنه اونطوری داشتی؟
۳.۰k
۲۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.