𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۱۴
(عشق دشوار پارت ۱۴ )
تفنگم رو در آوردم و با یه شلیک به قفا در در باز شد
(جینا ویو)
یهو در باز شد و تهیونگ رو جلوم دیدم نمیدونم یهو چیشد که کنترلم رو از دست دادم و پریدم بغلش و محکم بغلش کردم نمیدونم چی شد که تهیونگ هم محکم منو بغل کرد به خودم اومدم و از بغلش اومدم بیرون
_ببینم حالت خوبه باهات کاری که نکردن
+اره من خوبم فقط ترسیده بودم
+ ازت ممنونم برای دومین بار نجاتم دادی
_ بزار زنگ بزنم به جیمین خیلی نگرانت بود
تهیونگ زنگ زد و گفت که بیاد زیرزمین دیدم که خیلی زود جیمین اومد پیشم محکم بغلش کردم
&حالت خوبه کاری که باهات نکردن
+نه من حالم خوبه
&خیلی نگرانت بودم
&حتما خیلی ترسیده آخه تو از تاریکی میترسی
+اره خیلی ترسیده بودم (گریه)
&تموم شد دیگه گریه نکن من پیشتم
&مگه دیروز نگفتم که درو باز نکن
+من درو باز نکردم خودش درو شکست
&باشه دیگه بهش فکر نکن بیا بریم خونه
+بریم
+اون همه ادم رو چیکار کردین ؟
_هیچی فقط یکم شل و پلشون کردیم
+اهوم
&بیا بریم
از اونجا رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم که تهیونگ از ماشین پیاده شد و گفت
_شما برید من یه کار نا تموم دارم
&چه کاری
_یه کار شخصی با بکهیون
&باشه ولی مراقب خودت باش
_باشه خداحافظ
&خداحافظ
+خداحافظ
تهیونگ دست تکون داد و برگشت به اون خونه تو راه همش فکرم پیش تهیونگ بود اگه بلایی سرش میاوردن چی
&ببینم حالت خوبه
+اره خوبم
&انگار نگرانی
+نه چیزی نیست
(تهیونگ ویو)
وقتی جینا رو اونجوری دیدم که اینقدر ترسیده خشم کله بدنم رو فرا گرفت جینا و جیمین رفتن خونه ولی من باید حال بکهیون رو جا بیارم رفتم طبقه بالا چون جیمین زده بود بیهوشش کرده بود بردمش به یکی از جاهای خودم انقدر کتکش زدم که بلاخره به هوش اومد
_چه عجب بیدار شدی
@ به جونت سیر شدی منو آوردی اینجا؟
_ چرا جینا رو گرفته بودی
@ چیه دوسش داری
_جواب منو بده! (داد)
@ باشه بابا اینقدر عصبی نشو
_نمیخوای بگی باشه خودم بلدم به حرف بیارمت
یه مشت محکم زدم صورتش که دماغش ترکید
_اووو ببخشید دماغت پوکید
@ باشه میگم
_بگو
@منو جیمین خیلی سال پیش با هم دوستای صمیمی بودیم که جیمین عاشق خواهرم شد خواهرم هم اون رو دوست داشتن بعد از چند سال جیمین از کره رفت و خواهرم رو همونجوری ول کرد و رفت ولی وقتی برگشت دست یکی دیگه تو دستش بود الان منم میخوام همون کارو با خواهر جیمین یعنی جینا بکنم
_ببین اگه یه بار دیگه تو رو یا ادمات رو دورو بر جینا ببینم خودم با دستای خودم میکشمت فهمیدی ! (با داد بسیار بلند)
@ به همین خیال باش (نیشخند)
خون جلو چشمام رو گرفته بود برای همین کلی کتکش زدم که بیهوش شد رفتم سمت خونه جیمین چون رفته بودن اونجا رسیدم و در زدم اجوما درو باز کرد
شرطا : ۱۰ تا لایک ❤ و ۱۰ تا کامنت 🗨
تفنگم رو در آوردم و با یه شلیک به قفا در در باز شد
(جینا ویو)
یهو در باز شد و تهیونگ رو جلوم دیدم نمیدونم یهو چیشد که کنترلم رو از دست دادم و پریدم بغلش و محکم بغلش کردم نمیدونم چی شد که تهیونگ هم محکم منو بغل کرد به خودم اومدم و از بغلش اومدم بیرون
_ببینم حالت خوبه باهات کاری که نکردن
+اره من خوبم فقط ترسیده بودم
+ ازت ممنونم برای دومین بار نجاتم دادی
_ بزار زنگ بزنم به جیمین خیلی نگرانت بود
تهیونگ زنگ زد و گفت که بیاد زیرزمین دیدم که خیلی زود جیمین اومد پیشم محکم بغلش کردم
&حالت خوبه کاری که باهات نکردن
+نه من حالم خوبه
&خیلی نگرانت بودم
&حتما خیلی ترسیده آخه تو از تاریکی میترسی
+اره خیلی ترسیده بودم (گریه)
&تموم شد دیگه گریه نکن من پیشتم
&مگه دیروز نگفتم که درو باز نکن
+من درو باز نکردم خودش درو شکست
&باشه دیگه بهش فکر نکن بیا بریم خونه
+بریم
+اون همه ادم رو چیکار کردین ؟
_هیچی فقط یکم شل و پلشون کردیم
+اهوم
&بیا بریم
از اونجا رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم که تهیونگ از ماشین پیاده شد و گفت
_شما برید من یه کار نا تموم دارم
&چه کاری
_یه کار شخصی با بکهیون
&باشه ولی مراقب خودت باش
_باشه خداحافظ
&خداحافظ
+خداحافظ
تهیونگ دست تکون داد و برگشت به اون خونه تو راه همش فکرم پیش تهیونگ بود اگه بلایی سرش میاوردن چی
&ببینم حالت خوبه
+اره خوبم
&انگار نگرانی
+نه چیزی نیست
(تهیونگ ویو)
وقتی جینا رو اونجوری دیدم که اینقدر ترسیده خشم کله بدنم رو فرا گرفت جینا و جیمین رفتن خونه ولی من باید حال بکهیون رو جا بیارم رفتم طبقه بالا چون جیمین زده بود بیهوشش کرده بود بردمش به یکی از جاهای خودم انقدر کتکش زدم که بلاخره به هوش اومد
_چه عجب بیدار شدی
@ به جونت سیر شدی منو آوردی اینجا؟
_ چرا جینا رو گرفته بودی
@ چیه دوسش داری
_جواب منو بده! (داد)
@ باشه بابا اینقدر عصبی نشو
_نمیخوای بگی باشه خودم بلدم به حرف بیارمت
یه مشت محکم زدم صورتش که دماغش ترکید
_اووو ببخشید دماغت پوکید
@ باشه میگم
_بگو
@منو جیمین خیلی سال پیش با هم دوستای صمیمی بودیم که جیمین عاشق خواهرم شد خواهرم هم اون رو دوست داشتن بعد از چند سال جیمین از کره رفت و خواهرم رو همونجوری ول کرد و رفت ولی وقتی برگشت دست یکی دیگه تو دستش بود الان منم میخوام همون کارو با خواهر جیمین یعنی جینا بکنم
_ببین اگه یه بار دیگه تو رو یا ادمات رو دورو بر جینا ببینم خودم با دستای خودم میکشمت فهمیدی ! (با داد بسیار بلند)
@ به همین خیال باش (نیشخند)
خون جلو چشمام رو گرفته بود برای همین کلی کتکش زدم که بیهوش شد رفتم سمت خونه جیمین چون رفته بودن اونجا رسیدم و در زدم اجوما درو باز کرد
شرطا : ۱۰ تا لایک ❤ و ۱۰ تا کامنت 🗨
۲۱.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.