ترسناک ترین مافیا PART 16
اول از همه بابت حمایت هاتون ممنون💖💙🖤
دوم همه اینکه من دیشب برای این نتونستم پارت 16 رو با اینکه شرطا رسیده بود بزارم چون مهمونی بودم و ما ساعت 2 تازه رسیدیم خونه من میخواستم
بنویسم همونم وفع ولی دیگه خاز بس خسته بودم نشد خودتون که میدونید خونه فتمیل چی جوریههههههه🤦♀️🤦♀️😵😑
حدود یه ساعت گذشت که دکتر اومد و به من چیزی گفت که اصلا باور نمی کردم علامت دکتر + و
ویو ج/ک
بعد اینکه به بیمارستان رسیدم دکترا ا/ت رو بردن داخل اتاق و الان حدود یه ساعت که گدشته و هیچ خبری از دکترا نیست نمیدونم چیکار کنم
میترسم بلای خیلی بدی سر ا/ت اومده باشه اگه طوریش بشه چی میدونم که به خاطر بلایی که خانوادش سر خانوادم اورده بود میخواستم اذیت بشه و عذاب بکشه
ولی دیگه نه در این حد
همینجوری ج/ک داشتم توی راه رو راه می رفتتم و فکر می کردم که دیدم دکتر اومد سریع رفتم به طرفش
ج/ک
دکتر حال ا/ت چطوره
+
متاسفانه چند تا از استخوان هاش اسیب دیده و با اسیبی که به مغز رسیده باید بگم حالشون خیلی وخیمه ولی جوری نیست که منجر به مرگشون بشه
البته باید مواظب بود مخصوصا با همچین وضعی که داشتن
ج/ک
اینو که دکتر گفت یکم خیالم راحت ولی منظورش چیه چه وضعی
ج/ک
منظور شما چیه
+
منظورم اینه که ایشون بار**دا*رن
ج/ک
اینو که دکتر گفت در جا خشکم زد یعنی ا/ت ... چ..ی
+
ایشون 2 ماهشونه و باید حسابی مراقبشون باشین و واقعا باید خدا رو شکر کرد که با این همه اسیب بچشون سقط نشده و فعلا حالشون بهتره میتونید
با خودتون ببریدش خونه ولی باید خیلیی مراقبش باشید دکتر اینا رو گفت و رفت
ج/ک
داشت با خودش فکر می کرد که محکم پاشو کوبوند به زمین و با دستاش مو هاشو گرفت و نشست روی صندلی
ج/ک
یعنی اون ح**امله بوده و من انقدر اذیتش کردم لعن**تییی با داد
یکم گدشت و ج/ک به خودش اومد
ج/ک باید برم پیش ا/ت ببینم حالش چطوره و ببینم در این مورد خودشم چیزی میدونسته یانه
ج/ک
در زد و وارد اتاقی شد که ا/ت اونجا بود ولی تا ج/ک داخل شد ا/ت صورتشو برگر دوندو ملافه رو کشید روی خودش
ج/ک اومد کنار تخت ا/ت
ج/ک
ا/ت بلند شو کاریت ندارم میخوام باهات فقط صحبت کنم همین ج/ک دید ا/ت جواب نمیده برای همین صبرش تموم شد و گفت
ج/ک
ببینم تو از قضیه حاملگی با خبر ب.دی مگه نه بعدم خواست ملافه رو از رو سر ا/ت بکشه که ا/ت بلند شد و هولش داد
ا/ت
اره میدونستم خوب که چییی با عصبانیت
ج/ک
یعنی چی تو میئ=دونستی و هیچی به من نگفتی احمق یعنی یه درصدم فکر نکردی ممکن بود من بلایی بد تر از این سرت میاوردم اگه به خودم نیومده بودم
ا/ت
ههههه یعنی اگه بهت میگفتم حا**ملم میخواستی منو نزنی ارهععع چراااااااااااا با داد
ج/ک
اره چون اگه میدونستم بچه من توی شکمته اونقدر اذیتت نمیکردم دختره ی خنگ میدونی اگه وقتی عصبانی بودم دسته خودم نبود تورو میکشتم چه حسی بهم دست میداد
شاید اگه اون موقع بهم میگفتی خشمم فرو کش می کرد و اون بلا هارو سرت نمیاوردم
ا/ت
ج/ک و باز هول داد تویییییییی عوضیییی با داد اصلا میدونی چقدر من ترسیده بودم اصلا تو وجدان داری تو برای چی منو انقدر منو اذیت میکنی مگه من چیکارت کردم
اونم منی که حتی نمیشناخمت تاحالا تازه من حتی الانم نمیشناسمت بعدشم وقتی تو میری با میا جونت میگردی و جولوی من میاریش خونه
و میبریش توی اتقت یا ازش جلوی من لب میگیری من چیزی نمی گم ولی من یه بار با یه پسر حرف زدم بد شد
ج/ک
وای داری دیونم میکنی خیله خوب من معذرت میخوام بابت کارایی که کردم باشه باور کن منم نمیخواستم اونقدر اذیتت کنم ولی دست خودم نیست توعم منو خیلی اذیت میکنی
با لحن اروم
ا/ت
اره ولی بازم دلیل به اونکارا نمیشد
ج/ک
من که گفتم ببخشید بعدم ج/ک اومد جلو و بازو های ا/ت رو گرفت نگا کن من میدونم توعم عصبانی ولی الان نمیشه همه چیزو اینجا گفت بعدا سر فرصت برات همه چیزو میگم
فعلا بیا بریم خونه تا استراحت کنی خوب
ا/ت
خیله خوب با.ش..ه
چ/ک به ا/ت کمک کرد لباساشو عوض کنه سایلشو جمع کنه وبعدشم باهم رفتن نشستن خونه ویعد چند ساعت به قلعه رسیدن ج/ک از ماشین پیاده شد
بعدش ا/ت خواست از ماشین پیاده بشه که اروم گفت ایییییی
ج/ک
چی شده
ا/ت هیچی پام به خاطر شیشه ای که رفته بود تو پام هنوز درد میکنه و...که ج/ک حرفشو قطع کرد و رفت حالت یو بغلش کرد
ا/ت چیکار میکنی بزارم زمین منو
ج/ک
ساکت شو مگه میتونی راه بری که برای خودت حرف میزنی بعدم به حرفرش گوش نکردو بردش توی قلعه و گذاشتش زمین هر دو داشتن به صورت هم نگاه می کردن یه دفعه برگشتن
...........
شرطا
هر موقعه فالورام 130 تا شد و 10 لایک خورد و 10 تا کامنت گذاشته شد پارت بعدی رو میزرام
دوم همه اینکه من دیشب برای این نتونستم پارت 16 رو با اینکه شرطا رسیده بود بزارم چون مهمونی بودم و ما ساعت 2 تازه رسیدیم خونه من میخواستم
بنویسم همونم وفع ولی دیگه خاز بس خسته بودم نشد خودتون که میدونید خونه فتمیل چی جوریههههههه🤦♀️🤦♀️😵😑
حدود یه ساعت گذشت که دکتر اومد و به من چیزی گفت که اصلا باور نمی کردم علامت دکتر + و
ویو ج/ک
بعد اینکه به بیمارستان رسیدم دکترا ا/ت رو بردن داخل اتاق و الان حدود یه ساعت که گدشته و هیچ خبری از دکترا نیست نمیدونم چیکار کنم
میترسم بلای خیلی بدی سر ا/ت اومده باشه اگه طوریش بشه چی میدونم که به خاطر بلایی که خانوادش سر خانوادم اورده بود میخواستم اذیت بشه و عذاب بکشه
ولی دیگه نه در این حد
همینجوری ج/ک داشتم توی راه رو راه می رفتتم و فکر می کردم که دیدم دکتر اومد سریع رفتم به طرفش
ج/ک
دکتر حال ا/ت چطوره
+
متاسفانه چند تا از استخوان هاش اسیب دیده و با اسیبی که به مغز رسیده باید بگم حالشون خیلی وخیمه ولی جوری نیست که منجر به مرگشون بشه
البته باید مواظب بود مخصوصا با همچین وضعی که داشتن
ج/ک
اینو که دکتر گفت یکم خیالم راحت ولی منظورش چیه چه وضعی
ج/ک
منظور شما چیه
+
منظورم اینه که ایشون بار**دا*رن
ج/ک
اینو که دکتر گفت در جا خشکم زد یعنی ا/ت ... چ..ی
+
ایشون 2 ماهشونه و باید حسابی مراقبشون باشین و واقعا باید خدا رو شکر کرد که با این همه اسیب بچشون سقط نشده و فعلا حالشون بهتره میتونید
با خودتون ببریدش خونه ولی باید خیلیی مراقبش باشید دکتر اینا رو گفت و رفت
ج/ک
داشت با خودش فکر می کرد که محکم پاشو کوبوند به زمین و با دستاش مو هاشو گرفت و نشست روی صندلی
ج/ک
یعنی اون ح**امله بوده و من انقدر اذیتش کردم لعن**تییی با داد
یکم گدشت و ج/ک به خودش اومد
ج/ک باید برم پیش ا/ت ببینم حالش چطوره و ببینم در این مورد خودشم چیزی میدونسته یانه
ج/ک
در زد و وارد اتاقی شد که ا/ت اونجا بود ولی تا ج/ک داخل شد ا/ت صورتشو برگر دوندو ملافه رو کشید روی خودش
ج/ک اومد کنار تخت ا/ت
ج/ک
ا/ت بلند شو کاریت ندارم میخوام باهات فقط صحبت کنم همین ج/ک دید ا/ت جواب نمیده برای همین صبرش تموم شد و گفت
ج/ک
ببینم تو از قضیه حاملگی با خبر ب.دی مگه نه بعدم خواست ملافه رو از رو سر ا/ت بکشه که ا/ت بلند شد و هولش داد
ا/ت
اره میدونستم خوب که چییی با عصبانیت
ج/ک
یعنی چی تو میئ=دونستی و هیچی به من نگفتی احمق یعنی یه درصدم فکر نکردی ممکن بود من بلایی بد تر از این سرت میاوردم اگه به خودم نیومده بودم
ا/ت
ههههه یعنی اگه بهت میگفتم حا**ملم میخواستی منو نزنی ارهععع چراااااااااااا با داد
ج/ک
اره چون اگه میدونستم بچه من توی شکمته اونقدر اذیتت نمیکردم دختره ی خنگ میدونی اگه وقتی عصبانی بودم دسته خودم نبود تورو میکشتم چه حسی بهم دست میداد
شاید اگه اون موقع بهم میگفتی خشمم فرو کش می کرد و اون بلا هارو سرت نمیاوردم
ا/ت
ج/ک و باز هول داد تویییییییی عوضیییی با داد اصلا میدونی چقدر من ترسیده بودم اصلا تو وجدان داری تو برای چی منو انقدر منو اذیت میکنی مگه من چیکارت کردم
اونم منی که حتی نمیشناخمت تاحالا تازه من حتی الانم نمیشناسمت بعدشم وقتی تو میری با میا جونت میگردی و جولوی من میاریش خونه
و میبریش توی اتقت یا ازش جلوی من لب میگیری من چیزی نمی گم ولی من یه بار با یه پسر حرف زدم بد شد
ج/ک
وای داری دیونم میکنی خیله خوب من معذرت میخوام بابت کارایی که کردم باشه باور کن منم نمیخواستم اونقدر اذیتت کنم ولی دست خودم نیست توعم منو خیلی اذیت میکنی
با لحن اروم
ا/ت
اره ولی بازم دلیل به اونکارا نمیشد
ج/ک
من که گفتم ببخشید بعدم ج/ک اومد جلو و بازو های ا/ت رو گرفت نگا کن من میدونم توعم عصبانی ولی الان نمیشه همه چیزو اینجا گفت بعدا سر فرصت برات همه چیزو میگم
فعلا بیا بریم خونه تا استراحت کنی خوب
ا/ت
خیله خوب با.ش..ه
چ/ک به ا/ت کمک کرد لباساشو عوض کنه سایلشو جمع کنه وبعدشم باهم رفتن نشستن خونه ویعد چند ساعت به قلعه رسیدن ج/ک از ماشین پیاده شد
بعدش ا/ت خواست از ماشین پیاده بشه که اروم گفت ایییییی
ج/ک
چی شده
ا/ت هیچی پام به خاطر شیشه ای که رفته بود تو پام هنوز درد میکنه و...که ج/ک حرفشو قطع کرد و رفت حالت یو بغلش کرد
ا/ت چیکار میکنی بزارم زمین منو
ج/ک
ساکت شو مگه میتونی راه بری که برای خودت حرف میزنی بعدم به حرفرش گوش نکردو بردش توی قلعه و گذاشتش زمین هر دو داشتن به صورت هم نگاه می کردن یه دفعه برگشتن
...........
شرطا
هر موقعه فالورام 130 تا شد و 10 لایک خورد و 10 تا کامنت گذاشته شد پارت بعدی رو میزرام
۲۰.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.