ازدواج قرار دادی ۳۶
ات از خوشحالی خندهای کرد و گفت:
یعنی روزای بعدش تا ۱۲ میتونم بخوابم ؟
جیمین با لحن سرد گفت:
آره
ات لبخندی زد و به جیمین نگاه کرد و گفت:
ازت ممنونم جیمین
جیمین تعجب کرده بود که ات به اسم صداش کرده گفت:
اوم ، من که کاری نکردم
جیمین
فکره شم نمی کردم که انقدر آت از این خبرم خوشحال بشه حالا که میبینم انگار حق با جین بود،
ولی وقتی که آت به اسم صدام کرد حس عجیبی پیدا کردم که تا حالا نداشتم
۳ ماه بعد ات:
حدود سه ماه میشد که منو جیمین ازدواج کرده بودیم کلاً تو این سه ماه بعید بدونم بیشتر از ۴ ساعت هم حرف زده باشیم
کاره هر روز من این شده بود که کتاب بخونم و با گوشی بازی کنم و فیلم ببینم،مثل همیشه من داشتم فیلم میدیدم فقط تو تلویزیونی که تو حال بود،
به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۱۱ شبه هنوز جیمین برنگشته بود و همه ی خدمتکارا رفته بودن تو اتاقاشون یکدفعه...
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
یعنی روزای بعدش تا ۱۲ میتونم بخوابم ؟
جیمین با لحن سرد گفت:
آره
ات لبخندی زد و به جیمین نگاه کرد و گفت:
ازت ممنونم جیمین
جیمین تعجب کرده بود که ات به اسم صداش کرده گفت:
اوم ، من که کاری نکردم
جیمین
فکره شم نمی کردم که انقدر آت از این خبرم خوشحال بشه حالا که میبینم انگار حق با جین بود،
ولی وقتی که آت به اسم صدام کرد حس عجیبی پیدا کردم که تا حالا نداشتم
۳ ماه بعد ات:
حدود سه ماه میشد که منو جیمین ازدواج کرده بودیم کلاً تو این سه ماه بعید بدونم بیشتر از ۴ ساعت هم حرف زده باشیم
کاره هر روز من این شده بود که کتاب بخونم و با گوشی بازی کنم و فیلم ببینم،مثل همیشه من داشتم فیلم میدیدم فقط تو تلویزیونی که تو حال بود،
به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۱۱ شبه هنوز جیمین برنگشته بود و همه ی خدمتکارا رفته بودن تو اتاقاشون یکدفعه...
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۵.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.