پارت سه فن فیک دیابولیک لاورز⚂
ولی بدتر از همه از این نوع حرف زدن عصر هجریش متنفرم ! وقتی که این بحث رو با خودم می کردم ، تموم کردم ؛ نامه رو تجزیه تحلیل کردم . ظاهرا باید یه مدت برم تویه یه عمارت به اسم ( ساکاماکی ) . دِ آخه لعنتی من که کاری به کارت نداشتم پام روهم از زندگیت کشیده بودم بیرون ... وایسا!!! گفت :( ساکاماکی ) . این فامیلی رجی عه ! سریع رفتم سمت تلفن ولی با یاد آوری اینکه رجی گوشی نداره ... بدجور زد حال خوردم ! من با اینکه دوست دختر شم یه بار هم نرفتم خونشون ؛ اون هم فقط یه بار اومده بود (خونم ) اون هم فقط برای درس ؛ خودم هم اصلا دلم نمی خواست برم مخصوصا اون ۵ تا که از بچه ها در موردش شنیدم ! خب راستش ، من و اون اصلا تو گذشته هم دخالت نمی کنیم ، خب راستش رابطمون زیاد هم اون جوری، هرچند که جدیدن به انسان بودن رجی شک کردم ... اِ خدااااا من چی دارم میگم !؟
فکر کنم نامه هه هنوز ادامه داشت ، نامه تقریبا مچاله شده بود ؛به خاطر عصبانی شدنم ؛ برداشتمش و ادامش رو خوندم :
********************************** ادامش واسه بعدا پارت قبل هم به خاطر این که گوشی رو باید میرفت تعمیر شه مجبور شدم کوتاه شد شرمنده الان هم دستم ترکیده 😥
فکر کنم نامه هه هنوز ادامه داشت ، نامه تقریبا مچاله شده بود ؛به خاطر عصبانی شدنم ؛ برداشتمش و ادامش رو خوندم :
********************************** ادامش واسه بعدا پارت قبل هم به خاطر این که گوشی رو باید میرفت تعمیر شه مجبور شدم کوتاه شد شرمنده الان هم دستم ترکیده 😥
۲.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.