چرا منو عاشق خودت کردی...پارت: ۷
خلاصه ماشین جلوی خونه متروکه ای که لوکیشن داده بود پارک کردم ، اون سه نفر پیاده شدن و رفتن داخل خونه متروکه که گوجو گفت: تو کی هستی؟ قدرتت داره منو اذیت میکنه دختر
سائوری گفت: اتفاقا منم ۱۵ سال دنبال همین جواب میگردم ، اگه میدونستم بهت میگفتم
گوجو گفت: اسمت چیه ؟
سائوری گفت: چرا باید برات مهم باشه
گوجو: بگو
سائوری : من سائوری هستم
گوجو: فامیلیت چیه ؟
سائوری: مگه ثبت احواله؟
گوجو: جواب بده !
سائوری: ناکاجیما ، البته چون پدرم نداشتیم اسم فامیلی مادرمون رو داشتیم
گوجو: داشتید ؟ اون پسر مو مشکی برادرته؟
گوجو: شما دو تا رو یادم میاد .. منو یادته تو شهر بازی دیدید؟
تازه یادم اومد این کیه ، این همون مردی بود که تو شهر بازی دیدیمش
لبخندی زدم و گفتم: اره یادم اومد
گوجو لبخندی زد و گفت: چشمات خیلی خوشگله بچه به برادرت سلام برسون ، راستی اسم مادرت چیه ؟
سائوری : هی_
نه سائوری احمق شدی؟ نه دلیل برای نگفتن بهش ندارم
سائوری: هیکاری ناکاجیما
گوجو چند ثانیه مکث کرد و خوب به سائوری نگاه کرد و بعد گفت: منو ببر خونه خودتون .
سائوری تعجب کرد تا خواست جواب بده موبایلش رو چک کرد دید ساتوشی یه چیز براش نوشته ، صفحه موبایل رو باز کرد و دید : سائوری فهمیدم پدرمون کیه ، گوجو ساتورو !
سائوری یخ کرد و گفت: برای چی ؟ ... میخوای بیای خونه ما ؟
گوجو: مگه مشکلی داره ؟
سائوری چند دقیقه سکوت کرد و گفت: اره مشکل داره .. من نمیخوام
گوجو: باشه ، من فقط مستراح لازم بودم
سائوری از خنده منفجر شد ...
~~~~
سائوری گفت: اتفاقا منم ۱۵ سال دنبال همین جواب میگردم ، اگه میدونستم بهت میگفتم
گوجو گفت: اسمت چیه ؟
سائوری گفت: چرا باید برات مهم باشه
گوجو: بگو
سائوری : من سائوری هستم
گوجو: فامیلیت چیه ؟
سائوری: مگه ثبت احواله؟
گوجو: جواب بده !
سائوری: ناکاجیما ، البته چون پدرم نداشتیم اسم فامیلی مادرمون رو داشتیم
گوجو: داشتید ؟ اون پسر مو مشکی برادرته؟
گوجو: شما دو تا رو یادم میاد .. منو یادته تو شهر بازی دیدید؟
تازه یادم اومد این کیه ، این همون مردی بود که تو شهر بازی دیدیمش
لبخندی زدم و گفتم: اره یادم اومد
گوجو لبخندی زد و گفت: چشمات خیلی خوشگله بچه به برادرت سلام برسون ، راستی اسم مادرت چیه ؟
سائوری : هی_
نه سائوری احمق شدی؟ نه دلیل برای نگفتن بهش ندارم
سائوری: هیکاری ناکاجیما
گوجو چند ثانیه مکث کرد و خوب به سائوری نگاه کرد و بعد گفت: منو ببر خونه خودتون .
سائوری تعجب کرد تا خواست جواب بده موبایلش رو چک کرد دید ساتوشی یه چیز براش نوشته ، صفحه موبایل رو باز کرد و دید : سائوری فهمیدم پدرمون کیه ، گوجو ساتورو !
سائوری یخ کرد و گفت: برای چی ؟ ... میخوای بیای خونه ما ؟
گوجو: مگه مشکلی داره ؟
سائوری چند دقیقه سکوت کرد و گفت: اره مشکل داره .. من نمیخوام
گوجو: باشه ، من فقط مستراح لازم بودم
سائوری از خنده منفجر شد ...
~~~~
۴.۷k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.