p(1)
ا.ت:با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
ساعت ۷ صبح بود
امروز رئیس جئون قراره مهمی داشت
از جام بلند شدم بعد رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم
لباسامو عوض کردم(اسلاید سوم)
رفتم پایین
دیدم همه سره میز نشستن
خودمو واسه قر قر شنیدن اماده کردم
نشستم روی صندلی که جونگکوک با لحنه سردی گفت:گفتم همه ساعت ۸:۳۰ سره میز باشن
گفتم:شرمنده که نگرانتون کردم
یه کام از سیگارش گرفت و گفت:نگرانت نشدم فک کردم مردی موندی رو دستم
همون اول که اومدم توی این گروه به همه گفتم مشکل تنفسی دارم ولی این مرتیکه همیشه جلوی من سیگار میکشه شروع کردم به سرفه کردن که گفت:خفه!(داد)
با اینکه میتونستم با یه حرکتِ تکواندو کله پاش کنم ولی کوتاه اومدم
لبخندی که یونا بهم زده بود حالمو بهتر کرد تنها کسی که توی این عمارت حالم ازش بهم نمیخورد یونا بود
بعد اینکه سیگار کشیدنش تموم شد
از جاش بلند شد و با تهیونگ به سمته ماشینشون رفتن(مدل ماشین: لامبورگینی مشکی)
یونا اومد بغلم کرد و گفت:معذرت میخوام
گفتم:تقصیره تو نیست که توروهم به زور دادن به این با چشمای اشکی نگاهم کرد منم خداحافظی کردم رفتم بیرون
سواره موتوره مشکیم شدم
و راه افتادم
محله قرارشون توی جنگل بود
باید بگم هوشمندانس خیلی راحت میتونن مارو خلاص کنن و همینجا دفن کنن ولی زهی خیال باطل 😏
کوک خیلی گنده اخلاقه
ولی خدایی چیزه حقیه لامصب هرچی میپوشه بهش میاد اوففف(چشماتو درویش کن خواهرم
)(اسلاید دوم لباسه کوک بدونه کلاه و کیفش )
پشت یکی از درختا مخفی شدم
که طرف قرار اومد
اول چندتا مرده گولاخ اومدن
بعد از چند دقیقه رئیسشون اومد
ها؟الان این شوخیه دیگه؟!
اون که.....
خماری😁
شرط پارته بعد:
لایک:۱۰
کامنت:۲(نفر)
حمایت یادتون نرهههه😁💖
ساعت ۷ صبح بود
امروز رئیس جئون قراره مهمی داشت
از جام بلند شدم بعد رفتم حموم اومدم موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم
لباسامو عوض کردم(اسلاید سوم)
رفتم پایین
دیدم همه سره میز نشستن
خودمو واسه قر قر شنیدن اماده کردم
نشستم روی صندلی که جونگکوک با لحنه سردی گفت:گفتم همه ساعت ۸:۳۰ سره میز باشن
گفتم:شرمنده که نگرانتون کردم
یه کام از سیگارش گرفت و گفت:نگرانت نشدم فک کردم مردی موندی رو دستم
همون اول که اومدم توی این گروه به همه گفتم مشکل تنفسی دارم ولی این مرتیکه همیشه جلوی من سیگار میکشه شروع کردم به سرفه کردن که گفت:خفه!(داد)
با اینکه میتونستم با یه حرکتِ تکواندو کله پاش کنم ولی کوتاه اومدم
لبخندی که یونا بهم زده بود حالمو بهتر کرد تنها کسی که توی این عمارت حالم ازش بهم نمیخورد یونا بود
بعد اینکه سیگار کشیدنش تموم شد
از جاش بلند شد و با تهیونگ به سمته ماشینشون رفتن(مدل ماشین: لامبورگینی مشکی)
یونا اومد بغلم کرد و گفت:معذرت میخوام
گفتم:تقصیره تو نیست که توروهم به زور دادن به این با چشمای اشکی نگاهم کرد منم خداحافظی کردم رفتم بیرون
سواره موتوره مشکیم شدم
و راه افتادم
محله قرارشون توی جنگل بود
باید بگم هوشمندانس خیلی راحت میتونن مارو خلاص کنن و همینجا دفن کنن ولی زهی خیال باطل 😏
کوک خیلی گنده اخلاقه
ولی خدایی چیزه حقیه لامصب هرچی میپوشه بهش میاد اوففف(چشماتو درویش کن خواهرم
)(اسلاید دوم لباسه کوک بدونه کلاه و کیفش )
پشت یکی از درختا مخفی شدم
که طرف قرار اومد
اول چندتا مرده گولاخ اومدن
بعد از چند دقیقه رئیسشون اومد
ها؟الان این شوخیه دیگه؟!
اون که.....
خماری😁
شرط پارته بعد:
لایک:۱۰
کامنت:۲(نفر)
حمایت یادتون نرهههه😁💖
۳.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.