When he was your father³
جیمین:من پدرشم
(دوست پسر یونا):گوشیو بده بهش
جیمین خیلی کلافه شده بود و با عصبانیت بهش جواب پس میداد و سر اون پسر داد میکشید
یونا:بابا بسه گوشیو بده(گریه)(داد)
یونا:بس کن بابا(گریه)(داد)
جیمین یونارو که سعی میکرد گوشیو ازش بگیره پرت کرد روی تخت(منحرفا بسه این افکار بسه🤧😂)
جیمین:تو اصلا کی هستی؟(داد)چرا دست از یونا بر نمیداری؟(عصبی و داد)
(دوست پس یونا):تو منو خیلی خوب میشناسی مستر پارک!(داد)
جیمین:....تو داری منو دست میندازی؟؟(داد)
(دوست پسر یونا):....(تلفن قطع شد)
جیمین:الو؟؟....الو؟....لعنتی!
جیمین نگاه ترسناکی به دخترش کرد
جیمین:یونا اگه بدونم کاسه ای زیر نیمکاستونه خودم پسررو میکشم!(عصبی)(جدی)
یونا:بابااااا هق هق(گریه)
جیمین از اتاق رفت بیرون و گوشی یونا روهم با خودش برد..
کلافه از پله ها پایین اومد
م/ی:گوشیشو اور...چرا اینقد عصبی شدی چی شده..وا گوشی یونا رو کجا میبری گفتم برای من بیارش
جیمین:خفه شو(یکم داد)
م/ی:.....
جیمین ویو
کلافه از خونه رفتم بیرون و گوشی یونا رو هم با خودم بردم...یکی از دوستام کار با کامپیوترش خوبه فکر کنم بتونه رَد این شماره رو بزنه
میخوام پسره رو پارش کنم متمعنم یونا به خواست خودش با اون توی رابطه نرفته حتما اون پسره مجبورش کرده...عوضی مظاحم..
سوار ماشین شدم و به رانندم گفتم ببرتم خونهی ***
راننده:ام..شما متمعنید؟ اخه قبلنا...
جیمین:خفه شو و کاری که میگمو بکن!(عصبی)
راننده:چ.چ.چشم(ترس)
همهی جیمین لاورا بعد خوندن این پارت:😎😎😎
(والا خودمم دارم حال میکنم😂)
_____________________________________________________
لایک_کامنت_فالو
بنظرت این فیک ارزش لایکتو داره؟:)
چی میشه اگه کامنت بزارین:))ذوق کنم:))دورتون بگردم:))انرژی بگیرم:)) (ادامه دارد....)
پایان خوشایند یا ناخوشایند؟؟؟🧐
(دوست پسر یونا):گوشیو بده بهش
جیمین خیلی کلافه شده بود و با عصبانیت بهش جواب پس میداد و سر اون پسر داد میکشید
یونا:بابا بسه گوشیو بده(گریه)(داد)
یونا:بس کن بابا(گریه)(داد)
جیمین یونارو که سعی میکرد گوشیو ازش بگیره پرت کرد روی تخت(منحرفا بسه این افکار بسه🤧😂)
جیمین:تو اصلا کی هستی؟(داد)چرا دست از یونا بر نمیداری؟(عصبی و داد)
(دوست پس یونا):تو منو خیلی خوب میشناسی مستر پارک!(داد)
جیمین:....تو داری منو دست میندازی؟؟(داد)
(دوست پسر یونا):....(تلفن قطع شد)
جیمین:الو؟؟....الو؟....لعنتی!
جیمین نگاه ترسناکی به دخترش کرد
جیمین:یونا اگه بدونم کاسه ای زیر نیمکاستونه خودم پسررو میکشم!(عصبی)(جدی)
یونا:بابااااا هق هق(گریه)
جیمین از اتاق رفت بیرون و گوشی یونا روهم با خودش برد..
کلافه از پله ها پایین اومد
م/ی:گوشیشو اور...چرا اینقد عصبی شدی چی شده..وا گوشی یونا رو کجا میبری گفتم برای من بیارش
جیمین:خفه شو(یکم داد)
م/ی:.....
جیمین ویو
کلافه از خونه رفتم بیرون و گوشی یونا رو هم با خودم بردم...یکی از دوستام کار با کامپیوترش خوبه فکر کنم بتونه رَد این شماره رو بزنه
میخوام پسره رو پارش کنم متمعنم یونا به خواست خودش با اون توی رابطه نرفته حتما اون پسره مجبورش کرده...عوضی مظاحم..
سوار ماشین شدم و به رانندم گفتم ببرتم خونهی ***
راننده:ام..شما متمعنید؟ اخه قبلنا...
جیمین:خفه شو و کاری که میگمو بکن!(عصبی)
راننده:چ.چ.چشم(ترس)
همهی جیمین لاورا بعد خوندن این پارت:😎😎😎
(والا خودمم دارم حال میکنم😂)
_____________________________________________________
لایک_کامنت_فالو
بنظرت این فیک ارزش لایکتو داره؟:)
چی میشه اگه کامنت بزارین:))ذوق کنم:))دورتون بگردم:))انرژی بگیرم:)) (ادامه دارد....)
پایان خوشایند یا ناخوشایند؟؟؟🧐
۴.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.