پارت ۴۹ Blood moon
پارت ۴۹ Blood moon
بورام که با صدای باباش جون گرفته بود
دستاشو به طرفش دراز کردو گفت
بورام:بابا جیون شیک
هیون شیک گفت
هیون شیک:جون بابا هیون شیک گل دخترم..
و بعدم بغلش کرد..
هیون شیک:بورام بابا چیکار کرده که مامانش حرصی شده؟...
بورام با بلبل زبونی و شجاعتی که از باباش گرفته بود گفت
بورام:بابایی مامانی دیوخ میگه...من اشن اشن شیطولی نچردم..(بابا مامانی دروغ میگه من اصن اصن شیطونی نکردم)
با این حرفش سهیون اعصبی تر شد و گفت
سهیون:بیا تحویل بگیر...
هیون شیک با سرخوشی گفت
هیون شیک:قربون گل دخترم برم من...
بعدش هم سهیون رو بغل کرد و با شیطنت گفت
هیون شیک:شبم قربون تو میرم..
سهیون که اعصبانیتش رفت و سر شد گفت
سه یون:هیونننننن شیکککککک
هیون شیک هم با لحن کشداری با خنده گفت
هیون شیک:جوووووووون
که هم من به خنده افتادم هم جانگ می و هم هیون شیک
که سهیون گفت
سهیون:حداقل جلوی بقیه مراعات کن
هیون شیک:بیخی از خودمونن
و بعد چشمکی نسار ما کرد
جانگ می:اهم..اهم...قضیه داره منکراتی میشه...منو ا/تم که چشم و گوش بسته ایم..ما بریم دیگه
هیون شیک:قربون پهنای چشم و گوش بستگیتون....برید به سلامت..خوشحال شدم دیدمتون
خداحافظی کردیم و راه افتادیم...
به دلم نشستن خانواده خوبی هستن..سهیون دختری گندمی با موها و ابرو ها و چشم های قهوه ای و در کل جذاب بود...
هیون شیک هم سفید و با موهای خرمایی روشن و چشمای سبز...در کل زیبا بودن
نفهمیدم کی رسیدم به پذیرایی..دیگه همه از تکاپو افتاده بودن و اماده بودن مهمونا بیان
فرم مبل های سالن پذیرایی هم بخاطر مهمونی عوض شده بود
به محض ورودم سلام کردم و همه پاشدن و جواب دادن...
بورام که با صدای باباش جون گرفته بود
دستاشو به طرفش دراز کردو گفت
بورام:بابا جیون شیک
هیون شیک گفت
هیون شیک:جون بابا هیون شیک گل دخترم..
و بعدم بغلش کرد..
هیون شیک:بورام بابا چیکار کرده که مامانش حرصی شده؟...
بورام با بلبل زبونی و شجاعتی که از باباش گرفته بود گفت
بورام:بابایی مامانی دیوخ میگه...من اشن اشن شیطولی نچردم..(بابا مامانی دروغ میگه من اصن اصن شیطونی نکردم)
با این حرفش سهیون اعصبی تر شد و گفت
سهیون:بیا تحویل بگیر...
هیون شیک با سرخوشی گفت
هیون شیک:قربون گل دخترم برم من...
بعدش هم سهیون رو بغل کرد و با شیطنت گفت
هیون شیک:شبم قربون تو میرم..
سهیون که اعصبانیتش رفت و سر شد گفت
سه یون:هیونننننن شیکککککک
هیون شیک هم با لحن کشداری با خنده گفت
هیون شیک:جوووووووون
که هم من به خنده افتادم هم جانگ می و هم هیون شیک
که سهیون گفت
سهیون:حداقل جلوی بقیه مراعات کن
هیون شیک:بیخی از خودمونن
و بعد چشمکی نسار ما کرد
جانگ می:اهم..اهم...قضیه داره منکراتی میشه...منو ا/تم که چشم و گوش بسته ایم..ما بریم دیگه
هیون شیک:قربون پهنای چشم و گوش بستگیتون....برید به سلامت..خوشحال شدم دیدمتون
خداحافظی کردیم و راه افتادیم...
به دلم نشستن خانواده خوبی هستن..سهیون دختری گندمی با موها و ابرو ها و چشم های قهوه ای و در کل جذاب بود...
هیون شیک هم سفید و با موهای خرمایی روشن و چشمای سبز...در کل زیبا بودن
نفهمیدم کی رسیدم به پذیرایی..دیگه همه از تکاپو افتاده بودن و اماده بودن مهمونا بیان
فرم مبل های سالن پذیرایی هم بخاطر مهمونی عوض شده بود
به محض ورودم سلام کردم و همه پاشدن و جواب دادن...
۸.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.