وقتی پسر خاله ات بود و...
10 مین بعد:
همگی وارد خونه شدیم و جیغ کشیدمم
ا.ت و تهیونگ :مامانیییی-پریدن بغلشش
یون هی:سلاممم قشنگای منن
کوک:خالههه-پرید رو هر سه تاشون
یون هی:سلامم قشنگ خاله بمزدبپیمیمیو
دارم خفه میشمم-خندهه
ازش جدا شدن
یون هی:چطورین؟؟ خوش گذشت؟؟؟ چکار کردینن؟؟
تهیونگ :اره خوب بود . مامان بیا بشین میخام در مورد موضوعی باهات صحبت کنم
یون هی:چه موضوعی؟؟
ا.ت و کوک:-استرس
تهیونگ : بیا بشین حالا
یون هی:باشه( رو کاناپه نشست که بقیه هم پشت سرش نشستن )
تهیونگ:عام خب قضیه از این قراره که جونگ کوک گل گلابت عاشق ا.ت شده و میخواد باش ازدواج کنه
یون هی:هنن؟؟
تهیونگ:خب ببین درسته یکم یهویی شد ولی خب... ا.ت راضی من راضی مونده شما...
کوک:-لبخند استرسی
یون هی:.......... -جیغغغ
واهایییی گیلیلییی میدونی چقدر خوشحال شدم؟؟؟ -اشک ذووق
هققق ا.ت چقدر زود بزرگ شدی-فین🤧
کوک:یعنی الان قبول کردی خاله؟؟
یون هی:معلومهه-کوک و ا.ت رو بغل کرد
کوک و ا.ت:-جیغ از خوشحالییی
تهیونگ :-با لبخند به صحنه رو به روش خیره شد
مامان دیدی چقدر ا.ت زود بزرگ شد؟؟؟
یون هی:ارهه-اشک
ا.ت:عه مامان بس کنید خوو
یون هی:خب کوک چی توی ا.ت دیدی عاشقش شدی؟ اونطور که من دیدم همش درحال دعوا بودین؟
کوک:خب راستش اونا فقط یه شوخی بودن و ما باهم در اصل خیلی خوبیم و ا.ت خیلی زیبا و خوبهه
ا.ت:-لبخند
یون هی:ببین بخدا اگه اذیتش کنی من میدونم با تووو
خب به مامان بابا گفتی؟؟
کوک:اره باهاشون حرف زدم و قبول کردن و قراره دو سه روز دیگه بیان کره
یون هی:اوه واقعاا؟؟
کوک:ارهه
ا.ت:وایی خیلی دلم واسه خاله تنگ شدهه
تهیونگ:ارههه منم
یون هی:خب کوک میخوای عروسی رو کی بزاری
کوک:خب راستش میخوام پنجشنبه همین هفته
یون هی:چی چرا انقدر زود؟؟
کوک:خب میدونی....
تهیونگ:طاقت نداره خو بیچاره دوست داره زودتر بگیر...
ا.ت:دستش رو گذاشت رو لبش -خفه شو
یون هی:درسته صحیح🦖
........
پارت بعد:90 لایک
همگی وارد خونه شدیم و جیغ کشیدمم
ا.ت و تهیونگ :مامانیییی-پریدن بغلشش
یون هی:سلاممم قشنگای منن
کوک:خالههه-پرید رو هر سه تاشون
یون هی:سلامم قشنگ خاله بمزدبپیمیمیو
دارم خفه میشمم-خندهه
ازش جدا شدن
یون هی:چطورین؟؟ خوش گذشت؟؟؟ چکار کردینن؟؟
تهیونگ :اره خوب بود . مامان بیا بشین میخام در مورد موضوعی باهات صحبت کنم
یون هی:چه موضوعی؟؟
ا.ت و کوک:-استرس
تهیونگ : بیا بشین حالا
یون هی:باشه( رو کاناپه نشست که بقیه هم پشت سرش نشستن )
تهیونگ:عام خب قضیه از این قراره که جونگ کوک گل گلابت عاشق ا.ت شده و میخواد باش ازدواج کنه
یون هی:هنن؟؟
تهیونگ:خب ببین درسته یکم یهویی شد ولی خب... ا.ت راضی من راضی مونده شما...
کوک:-لبخند استرسی
یون هی:.......... -جیغغغ
واهایییی گیلیلییی میدونی چقدر خوشحال شدم؟؟؟ -اشک ذووق
هققق ا.ت چقدر زود بزرگ شدی-فین🤧
کوک:یعنی الان قبول کردی خاله؟؟
یون هی:معلومهه-کوک و ا.ت رو بغل کرد
کوک و ا.ت:-جیغ از خوشحالییی
تهیونگ :-با لبخند به صحنه رو به روش خیره شد
مامان دیدی چقدر ا.ت زود بزرگ شد؟؟؟
یون هی:ارهه-اشک
ا.ت:عه مامان بس کنید خوو
یون هی:خب کوک چی توی ا.ت دیدی عاشقش شدی؟ اونطور که من دیدم همش درحال دعوا بودین؟
کوک:خب راستش اونا فقط یه شوخی بودن و ما باهم در اصل خیلی خوبیم و ا.ت خیلی زیبا و خوبهه
ا.ت:-لبخند
یون هی:ببین بخدا اگه اذیتش کنی من میدونم با تووو
خب به مامان بابا گفتی؟؟
کوک:اره باهاشون حرف زدم و قبول کردن و قراره دو سه روز دیگه بیان کره
یون هی:اوه واقعاا؟؟
کوک:ارهه
ا.ت:وایی خیلی دلم واسه خاله تنگ شدهه
تهیونگ:ارههه منم
یون هی:خب کوک میخوای عروسی رو کی بزاری
کوک:خب راستش میخوام پنجشنبه همین هفته
یون هی:چی چرا انقدر زود؟؟
کوک:خب میدونی....
تهیونگ:طاقت نداره خو بیچاره دوست داره زودتر بگیر...
ا.ت:دستش رو گذاشت رو لبش -خفه شو
یون هی:درسته صحیح🦖
........
پارت بعد:90 لایک
۲۲.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.