part 13
part 13
ا.ت : وای وای یخ زدم
کوک : آره دیگه دختر روی موتور سرده (خنده)
ا.ت : دارم یخ میکنم پس چرا اونا نمیان
کوک : الان میان بیا کوت منو بپوش
ا.ت : آخیش مرسی خیلی بهتر شد
۱۵ مین بعد🕐
نامجون و جین و تهیونگ ماشین هاشون رو یکجا پارک کردن و پیاده شدن
کوک : معلوم هست کجا موندی ا.ت یخ زد
نامجون : توی که مثل جت گازش رو گرفته داره میره تو ترافیک گیر نمیکنه
نامجون :بریم تو راستی ا.ت از پیش ما دور نشو باشه ؟
ا.ت : آهوم
کوک بازوش رو به طرف ا.ت خم کرد و ا.ت هم بازوی کوک رو گرفت
هم پنج نفر وارد سالن شدن که واقعا زیبا بود
صاحب مهمون : سلام نامجون حالت چطوره خوشحالم که اومدی
نامجون : ممنونم مایکل ممنون که ما رو دعوت کردی
مایکل : خواهش میکنم امشب قراره عالللی پیش بره . اوه و این خانم خیلی زیبا کس هستن
کوک : ا.ت دوست دختر من ( خیلی سرد )
مایکل : خیلی از دیدن شما خوشحالم
زن مایکل : چی شده مایکل ؟
مایکل : ایشون دوست دختر جونگ کوک هستن اوه و ایشون هم همسر من هستن ( روبه ا.ت )
ا.ت : از آشنایی با هاتون خوشبختم
ز.مایکل: من هم همینطور
نامجون : برادرت کجاست مایکل ؟
مایکل: اوه اونننننن اونجاست بغل بار حتما از دیدنتون خوشحال میشه
ما هم رفتیم به سمت بار
نامجون دستش رو گذاشت روی شونه یکنفره و اون برگشت
نامجون : حالت چطوره دال
دال : اوه نامجون خیلی وقته ندیدمت از کجا فهمیدی اینجام ؟
نامجون : برادرت گفت که اینجای
دال با همه دست داد و وقتی به من رسید
دال :این خانم زیبا کی هستن جونگ کوک
کوک : ایشون دوست دخترم هستن
دال : از دیدنتون خوشحالم خانومه.....؟
ا.ت : من ا.ت هستم از خوشحالم میبینمتون آقای دال صورت رو آورد پایین و به ا.ت نزدیک کرد
دال : من هم همینطور شما واقعا خانم زیبای هستین ولی بود بین این همه خوناشام براتون خطرناک نیست
ویو ا.ت⬜️
وقتی دال این رو گفت دلم ریخت دلم یعنی همه اون دختر بچه ها و زن ها و مرد ها حتی مایکل و زنش و خود دال خوناشام بودن
میخواستم فرار کنم ولی نباید اینکار رو میکردم چون توجه خیلی زیادی جلب میکردم
باید کار عاقلانه ای میکردم و کاری میکردم
پایان ویو ا.ت ⬜️
ا.ت : تا وقتی که پیش کوک عزیزم باشم از هیچی نمیترسم ( ا.ت خودش رو چسبوند به کوک )
بعدش هم شما میتونید راز نگهدار باشید مگه نه
دال : حتما خانم کوچولو بعداً دوباره میبینمتون
دال از همه خدافظی کرد و رفت
جین : هی هرزه کوچولو کارت خوب بودا با خودم گفتم الان که فرار کنه ولی نه انگار بلدی
نامجون : ا.ت الان فهمیدی چرا گفتم از ما فاصله نگیر چون خیلی خطرناکه
ا.ت : آهوم
تهیونگ و جین و نامجون هر کدوم به یه طرف رفتن و من هم بغل کوک موندم
ا.ت : خب عزیزم حالت خوبه (نیشخند)
کوک : بله عزیزم خوبم (خنده )
پیش خدمت بار : خانم چی میل دارین ؟
بیا کامنتا
ا.ت : وای وای یخ زدم
کوک : آره دیگه دختر روی موتور سرده (خنده)
ا.ت : دارم یخ میکنم پس چرا اونا نمیان
کوک : الان میان بیا کوت منو بپوش
ا.ت : آخیش مرسی خیلی بهتر شد
۱۵ مین بعد🕐
نامجون و جین و تهیونگ ماشین هاشون رو یکجا پارک کردن و پیاده شدن
کوک : معلوم هست کجا موندی ا.ت یخ زد
نامجون : توی که مثل جت گازش رو گرفته داره میره تو ترافیک گیر نمیکنه
نامجون :بریم تو راستی ا.ت از پیش ما دور نشو باشه ؟
ا.ت : آهوم
کوک بازوش رو به طرف ا.ت خم کرد و ا.ت هم بازوی کوک رو گرفت
هم پنج نفر وارد سالن شدن که واقعا زیبا بود
صاحب مهمون : سلام نامجون حالت چطوره خوشحالم که اومدی
نامجون : ممنونم مایکل ممنون که ما رو دعوت کردی
مایکل : خواهش میکنم امشب قراره عالللی پیش بره . اوه و این خانم خیلی زیبا کس هستن
کوک : ا.ت دوست دختر من ( خیلی سرد )
مایکل : خیلی از دیدن شما خوشحالم
زن مایکل : چی شده مایکل ؟
مایکل : ایشون دوست دختر جونگ کوک هستن اوه و ایشون هم همسر من هستن ( روبه ا.ت )
ا.ت : از آشنایی با هاتون خوشبختم
ز.مایکل: من هم همینطور
نامجون : برادرت کجاست مایکل ؟
مایکل: اوه اونننننن اونجاست بغل بار حتما از دیدنتون خوشحال میشه
ما هم رفتیم به سمت بار
نامجون دستش رو گذاشت روی شونه یکنفره و اون برگشت
نامجون : حالت چطوره دال
دال : اوه نامجون خیلی وقته ندیدمت از کجا فهمیدی اینجام ؟
نامجون : برادرت گفت که اینجای
دال با همه دست داد و وقتی به من رسید
دال :این خانم زیبا کی هستن جونگ کوک
کوک : ایشون دوست دخترم هستن
دال : از دیدنتون خوشحالم خانومه.....؟
ا.ت : من ا.ت هستم از خوشحالم میبینمتون آقای دال صورت رو آورد پایین و به ا.ت نزدیک کرد
دال : من هم همینطور شما واقعا خانم زیبای هستین ولی بود بین این همه خوناشام براتون خطرناک نیست
ویو ا.ت⬜️
وقتی دال این رو گفت دلم ریخت دلم یعنی همه اون دختر بچه ها و زن ها و مرد ها حتی مایکل و زنش و خود دال خوناشام بودن
میخواستم فرار کنم ولی نباید اینکار رو میکردم چون توجه خیلی زیادی جلب میکردم
باید کار عاقلانه ای میکردم و کاری میکردم
پایان ویو ا.ت ⬜️
ا.ت : تا وقتی که پیش کوک عزیزم باشم از هیچی نمیترسم ( ا.ت خودش رو چسبوند به کوک )
بعدش هم شما میتونید راز نگهدار باشید مگه نه
دال : حتما خانم کوچولو بعداً دوباره میبینمتون
دال از همه خدافظی کرد و رفت
جین : هی هرزه کوچولو کارت خوب بودا با خودم گفتم الان که فرار کنه ولی نه انگار بلدی
نامجون : ا.ت الان فهمیدی چرا گفتم از ما فاصله نگیر چون خیلی خطرناکه
ا.ت : آهوم
تهیونگ و جین و نامجون هر کدوم به یه طرف رفتن و من هم بغل کوک موندم
ا.ت : خب عزیزم حالت خوبه (نیشخند)
کوک : بله عزیزم خوبم (خنده )
پیش خدمت بار : خانم چی میل دارین ؟
بیا کامنتا
۳.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.