p12اخرین لبخند
پارت 12
اخرین لبخند
--------------------------
بپشتش به خونه بود که یکی پشت سرش اومد آب پرید تو گلوش که لامپ آشپز خونه روشن شد یونگی درحالی چشماش رو به طرز کیوتی میمالوند هنوز قرق خواب بود در یخچال رو باز کرد و بطری آب رو برداشت و سر کشید که متوجه سانا شد که همچنان گیج بود که آب تو گلوی اون هم پرید هردو با تعجب به هم ذول زدن که سانا خودش رو جمع و جور کرد و رفت که بخوابه یونگی هم همین طور خلاصه سانا بعد از کابوس دیگه خوابش نبرد گوشیش رو برداشت هوا ابری بود معلوم بود که امروز بارون میباره هدفون رو تو گوشش گذاشت رفت تو اینستا دور دور بعد هم چشماش گرم شد و با سر وصدای همون 7تا جوجه رنگی از خواب پاشد معمولا وقتی کسی از خواب بیدارش میکرد اعصاب درست حسای نداشت و هم زمان با یونگی در اتاقش رو باز کرد و دید که جونگ کوک و جیمین افتادن به جون هم از اون طرف نامجون و جین مثل مامان بابا ها که یه گوه خوردم خاصی تو نگاهشون بود به جیهوپ و تهیونگ که داشتن به هم ذول میزدن هرکی خندید باخته و جونگ کوک و جیمین نگاه میکردن از اون طرف یونگی و سانا هم که یه و.د.ف خواصی تو نگاهشون بود به اینا ذول زده بودن که اون چهار تا اعجوبه به خودشون اومدن متوجه یه دختر تو خوابگاهشون شدن رفتن آشپز خونه که جین صبونه رو آماده کرد سانا و یونگی هم رفتن پایین و مشغول خوردن شدن
نامجون:خانم کیم دیشب راحت بودید
سانا:اوه اره من مشکلی ندارم بهم بگید سانا
جین:خوب شد چون واقعا گشادیم میومد خانم کیم صدات کنم
همه اروم خندیدن مثل اینکه نسبت به صبح مُعَدب تر شده باشن
سانا:شما امروز تو خونه تمرین میکنین؟
نامجون:اره روز های تعطیل خونه تمرین میکنیم
دیگه کسی حرفی نزد
پسرا برای تمرین رفتن که جین غر غر کنان گفت بچه ها ناهار امروز با کیه؟
که همه اعضا خودشون رو مشغول کاری کردن
جین:بچه ها حالا یه امروز رو من درست نکنم چی میشه؟ یونگیاااااا امروز ناهار با تو
یونگی:من با این گشادیم بشینم غذا درس کنم؟
جیمین:تو با همین این گشادیت بهترین رپر کره شدی
سانا مشغول نگاه کردن به دعوای اونا بود که گفت :اگه دوست دارین من میتونم درست کنم امروز کاری ندارم
جین:عاهعهه واقعا ممنون میشم اگه این کار رو بکنی
سانا:باش فقط مشکل اینه که من نمیدونم چی درست کنم ؟
هوسوک: هر طور خودت دوست داری درست کن
سانا:باشه
پسرا رفتن برای تمرین و سانا تو اینترنت درباره اینکه چی دوست دارن تحقیق کرد و بعد از درست کردن غذا و آماده شدن رفت تا صداشون کنه در زد ولی کسی جواب نداد پس همینجوری وارد اتاق شد که پسرا رو بیهوش کف اتاق دید داد زد
غذا حاضره هرکی میخواد زنده بمونه باید بیا پایین
جین:عاهههه واقعا ممنونم کمک بزرگی کردی چی میشد یکم از این اخلاق تورو این پسرا هم میداشتن
که با این حرفش پسرا چشم غره ای نثار هیونگ بنده خداشون کردن
بچم حمایت نشه؟
اخرین لبخند
--------------------------
بپشتش به خونه بود که یکی پشت سرش اومد آب پرید تو گلوش که لامپ آشپز خونه روشن شد یونگی درحالی چشماش رو به طرز کیوتی میمالوند هنوز قرق خواب بود در یخچال رو باز کرد و بطری آب رو برداشت و سر کشید که متوجه سانا شد که همچنان گیج بود که آب تو گلوی اون هم پرید هردو با تعجب به هم ذول زدن که سانا خودش رو جمع و جور کرد و رفت که بخوابه یونگی هم همین طور خلاصه سانا بعد از کابوس دیگه خوابش نبرد گوشیش رو برداشت هوا ابری بود معلوم بود که امروز بارون میباره هدفون رو تو گوشش گذاشت رفت تو اینستا دور دور بعد هم چشماش گرم شد و با سر وصدای همون 7تا جوجه رنگی از خواب پاشد معمولا وقتی کسی از خواب بیدارش میکرد اعصاب درست حسای نداشت و هم زمان با یونگی در اتاقش رو باز کرد و دید که جونگ کوک و جیمین افتادن به جون هم از اون طرف نامجون و جین مثل مامان بابا ها که یه گوه خوردم خاصی تو نگاهشون بود به جیهوپ و تهیونگ که داشتن به هم ذول میزدن هرکی خندید باخته و جونگ کوک و جیمین نگاه میکردن از اون طرف یونگی و سانا هم که یه و.د.ف خواصی تو نگاهشون بود به اینا ذول زده بودن که اون چهار تا اعجوبه به خودشون اومدن متوجه یه دختر تو خوابگاهشون شدن رفتن آشپز خونه که جین صبونه رو آماده کرد سانا و یونگی هم رفتن پایین و مشغول خوردن شدن
نامجون:خانم کیم دیشب راحت بودید
سانا:اوه اره من مشکلی ندارم بهم بگید سانا
جین:خوب شد چون واقعا گشادیم میومد خانم کیم صدات کنم
همه اروم خندیدن مثل اینکه نسبت به صبح مُعَدب تر شده باشن
سانا:شما امروز تو خونه تمرین میکنین؟
نامجون:اره روز های تعطیل خونه تمرین میکنیم
دیگه کسی حرفی نزد
پسرا برای تمرین رفتن که جین غر غر کنان گفت بچه ها ناهار امروز با کیه؟
که همه اعضا خودشون رو مشغول کاری کردن
جین:بچه ها حالا یه امروز رو من درست نکنم چی میشه؟ یونگیاااااا امروز ناهار با تو
یونگی:من با این گشادیم بشینم غذا درس کنم؟
جیمین:تو با همین این گشادیت بهترین رپر کره شدی
سانا مشغول نگاه کردن به دعوای اونا بود که گفت :اگه دوست دارین من میتونم درست کنم امروز کاری ندارم
جین:عاهعهه واقعا ممنون میشم اگه این کار رو بکنی
سانا:باش فقط مشکل اینه که من نمیدونم چی درست کنم ؟
هوسوک: هر طور خودت دوست داری درست کن
سانا:باشه
پسرا رفتن برای تمرین و سانا تو اینترنت درباره اینکه چی دوست دارن تحقیق کرد و بعد از درست کردن غذا و آماده شدن رفت تا صداشون کنه در زد ولی کسی جواب نداد پس همینجوری وارد اتاق شد که پسرا رو بیهوش کف اتاق دید داد زد
غذا حاضره هرکی میخواد زنده بمونه باید بیا پایین
جین:عاهههه واقعا ممنونم کمک بزرگی کردی چی میشد یکم از این اخلاق تورو این پسرا هم میداشتن
که با این حرفش پسرا چشم غره ای نثار هیونگ بنده خداشون کردن
بچم حمایت نشه؟
۶.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.