خیانت
صبح از خواب بیدار شد
بازم کنارش نبود البته اون عادت کرده بود چون فکر میکرد بخواطر فشار کاری هست
بیشتر موقع ها با دوستاش بود یا بیرون بود
بیخیال این افکار شد
به محل کارش زنگ زد و گفت حالش خوب نیس
کارش آموزش گیتار بود
شغل آنچنانی نداشت چون شوهرش پولدار بود
برای اینکه از افکارش دور شه به حموم رفت
___________________________________________________
تنها جایی که غمش رو فراموش میکرد حموم بود
اون یه حموم رویایی داشت
سرویس حموم مشکی بود که با لامپ های کوچک قرمز پر شده بود
هرجا رو قرمز میدید و این برای وایب خوبی بود
بعد ۱۹مین از حموم اومد بیرون روتین پوستش رو انجام داد مسواک زد
موهاشو خشک نکرد چون عادت داشت
بیرون رفت و همه خدمتکار ها بهش احترام گذاشتن صبحونه خورد و یکی از خدمتکار ها اومد و بهش گفت
@خاموم ببخشید امروز اخر هفته هس و ما میتونیم بریم خانواده هامون رو ببینیم
+باشه برین
@چشم مرسی
وقتی خدمتکار ها رفتن لیانا موند و قصر بزرگ
هیچ کار نکرد غذا خورد و دوباره گرفت خوابید
________________________________________________
ساعت ۱۰:۳۰ شب
درحالی که دوتاشون دور ترین نقطه کاناپه نشسته بودن و سکوت سنگینی که فقد صدای تلویزیون اونو میشکوند تهیونگ سکوت بینشون رو شکوند
_شاید برای چند هفته برم ماسان
+برای چی
چشماش به تلویزیون بود و رون لخت خوش فرم سفیدش رو چنگ میزد
تهیونگ دید ولی چیزی نگفت
درحالی که چشماش روبه گوشی بود جواب داد
_اومم سفر کاری دیگه
در جوابش اه گفت
+کی برمیگردی
سرشو لز گوشی بیرون آورد و گفت
_بعد پنج روز فقد یه سفر کاریه دیگه عزیزم
قبلا کلمه عزیزم رو دوست داشت ولی الان اصبانیش میکنه
+خب باشه
+میشه قبل رفتنت بریم بیرون؟
_بیبی کارام زیاد شده
+اها باشه
داشت فکر میکرد که قبلا کارای روزانه رو بهش میگفت اهنگ مورد علاقشو براش میخوند و همیشه بیرون میبردش
داشت بغض میکرد
با صدای لرزون و اروم گفت
+من میرم اتاق(اروم و لرزون)
______________________________________________________
وارد اتاق شد نور قرمز رو روشن کرد و رو تخت دراز کشید
دوست داشت فریاد بکشه و بلند گریه کنه ولی نمیتونست
اروم اروم اشک میریخت جوری که کل بالش داشت خیس میشد
صداهایی از بغل دیوار میشنید
_سفر کاری.......بیب زود میام پیشت باهم بریم بیرون.........منم دوست دارم لانا.......او بیبی شیطون شده.........منتظر باش ددی میخوادت
+اینو که شنید اشکاش بیشتر از صورتش ریخت
۵مین داشت اشک میریخت و دو طرف بالش خیس بود که تهیونگ وارد اتاق شد
پشت به همسرش خوابید
+قبلا همیشه از پشت بقلم میکردی عشقم
این جمله جوری گفت که فقد خودش بشنوه
_عزیزم شاید دوهفته دیگه وقتم خالی باشه پس میبرمت بیرون
+نه نمیخواد من اون روز کار دارم(اروم و گرفته)
_ا خب باشه پس من اضافه کار میکنم
+باشه
_شب بخیر عزیزم
جوابی نشنید
بازم کنارش نبود البته اون عادت کرده بود چون فکر میکرد بخواطر فشار کاری هست
بیشتر موقع ها با دوستاش بود یا بیرون بود
بیخیال این افکار شد
به محل کارش زنگ زد و گفت حالش خوب نیس
کارش آموزش گیتار بود
شغل آنچنانی نداشت چون شوهرش پولدار بود
برای اینکه از افکارش دور شه به حموم رفت
___________________________________________________
تنها جایی که غمش رو فراموش میکرد حموم بود
اون یه حموم رویایی داشت
سرویس حموم مشکی بود که با لامپ های کوچک قرمز پر شده بود
هرجا رو قرمز میدید و این برای وایب خوبی بود
بعد ۱۹مین از حموم اومد بیرون روتین پوستش رو انجام داد مسواک زد
موهاشو خشک نکرد چون عادت داشت
بیرون رفت و همه خدمتکار ها بهش احترام گذاشتن صبحونه خورد و یکی از خدمتکار ها اومد و بهش گفت
@خاموم ببخشید امروز اخر هفته هس و ما میتونیم بریم خانواده هامون رو ببینیم
+باشه برین
@چشم مرسی
وقتی خدمتکار ها رفتن لیانا موند و قصر بزرگ
هیچ کار نکرد غذا خورد و دوباره گرفت خوابید
________________________________________________
ساعت ۱۰:۳۰ شب
درحالی که دوتاشون دور ترین نقطه کاناپه نشسته بودن و سکوت سنگینی که فقد صدای تلویزیون اونو میشکوند تهیونگ سکوت بینشون رو شکوند
_شاید برای چند هفته برم ماسان
+برای چی
چشماش به تلویزیون بود و رون لخت خوش فرم سفیدش رو چنگ میزد
تهیونگ دید ولی چیزی نگفت
درحالی که چشماش روبه گوشی بود جواب داد
_اومم سفر کاری دیگه
در جوابش اه گفت
+کی برمیگردی
سرشو لز گوشی بیرون آورد و گفت
_بعد پنج روز فقد یه سفر کاریه دیگه عزیزم
قبلا کلمه عزیزم رو دوست داشت ولی الان اصبانیش میکنه
+خب باشه
+میشه قبل رفتنت بریم بیرون؟
_بیبی کارام زیاد شده
+اها باشه
داشت فکر میکرد که قبلا کارای روزانه رو بهش میگفت اهنگ مورد علاقشو براش میخوند و همیشه بیرون میبردش
داشت بغض میکرد
با صدای لرزون و اروم گفت
+من میرم اتاق(اروم و لرزون)
______________________________________________________
وارد اتاق شد نور قرمز رو روشن کرد و رو تخت دراز کشید
دوست داشت فریاد بکشه و بلند گریه کنه ولی نمیتونست
اروم اروم اشک میریخت جوری که کل بالش داشت خیس میشد
صداهایی از بغل دیوار میشنید
_سفر کاری.......بیب زود میام پیشت باهم بریم بیرون.........منم دوست دارم لانا.......او بیبی شیطون شده.........منتظر باش ددی میخوادت
+اینو که شنید اشکاش بیشتر از صورتش ریخت
۵مین داشت اشک میریخت و دو طرف بالش خیس بود که تهیونگ وارد اتاق شد
پشت به همسرش خوابید
+قبلا همیشه از پشت بقلم میکردی عشقم
این جمله جوری گفت که فقد خودش بشنوه
_عزیزم شاید دوهفته دیگه وقتم خالی باشه پس میبرمت بیرون
+نه نمیخواد من اون روز کار دارم(اروم و گرفته)
_ا خب باشه پس من اضافه کار میکنم
+باشه
_شب بخیر عزیزم
جوابی نشنید
۶.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.