Paet:44
Paet:44
÷داداش من چقد بزرگ شده(اشک دور چشماش جمع شد)
$کوککک
$جانم خانومم
یونا زد به سینه کوک
$کوک بخدا میکشمت
٪اومای گادد اوه بیب
÷بسه بسه دیگه خفه شید عشق من چطورههه
&خوبم عمو چرا انقد دیر به دیر میای دیدنم
+هعی اینارو نگا
-چ زود فراموش شدیم (خودشو الکی ناراحت نشون داد و سرشو انداخت پایین و سرشو به معنی تاسف تکون داد)
+اری پسرم
-من پسرتم؟
÷ای باباااا. تهیون عشق عمو بیا بریم اینارو ولش امروز قراره خیلی بهمون خوش بگذره میبرمت شهربازی
تهیون چشماش از ذوق برقی زد و گفت
&عمو جین چرا اینقد خوبیییی توو عاشقتممم
$هعی منم شهربازی میخام
٪چند شب دیگه باهم میریم پس دختر کوچولوم
$وای وای واییی الان خودمو میکشم
÷خب ما دیگه میریم
+عه چه زود حداقل یکم میموندید استراحت میکردین
÷نه دی...
&نخیرررممم الان میریم میخام برم پیش آجی لینا(دختر جین)
+لینا کیه؟
-لینا دختر جینه ۱۵ سالشه تهیون خیلی دوسش داره همیشه باهم بازی میکردن
÷گفتین لینا، لینا بهم زنگ زد(خنده شیشه پاک کنی)
+خب اوکی دیگه پس برین بهتون خوش بگذره
&عمووو گوشی رو بده من جوابشو بدممم(لوس)
-جین به لینا گفتی تهیون داره میاد خونتون؟
÷عامم...نه برا چی؟
-پس گوشیو خودت جواب بده رفتین اونجا سوپرایز بشه
&ولش من دلم براش تنگ شدههه میخام همین الان باهاش حرف بزنم(بغض)
÷عامم عشق عمو بابات راس میگه بیا سوپرایزش کنیم میریم کلی خوراکی میخریم و باهم خوش میگذرونیم شبم میریم شهربازی
&پسسس باشهه
÷خب پس من جوابشو بدم یه دیقه
جواب داد*
الو سلام گرلم خوبی
.......
ببخشید تو دفتر گوشیمو جا گذاشته بودم
.......
عااا چیزه من شرکتم دیگه
.......
باشه باشه زود میایم..ینی زود میام
......
نه خودم تنهام کسی نمیاد
......
باشه مراقب خودت باش گود گرلم بای
..
قط کرد*
همه به جین نگاه میکردن
-داداش ریدی فهمید
+چیشد شک کرد؟
÷نه ولش کنید خب ما میریممم من میرم تهیون کیفتو بده من میبرمش توم خدافزی کن زودی بیا بعدا میبینمتون...بای
همه باهم:خدافز
تهیون پرید بغل سولی و تهیونگ اون دوتام خم شدن تا راحت تر بغلشون کنه
-آخخخ دلم برات تنگ میشهه
&منم دلم براتون تنگ نمیشه
-پسر بزرگ کردیم
+تهیون پسرم باباتو ول کن عشق من عسلم دلم برات تنگ میشه مراقب خودت باش بیرونم که میری دست آجی لینا یا عمو جینو ول نکن باشه؟
&چشم مامان مراقب خودم هستم
بوسی به لپ های بابا و مامانش گذاشت
$پس ما چیییی
٪اره مگه ما آدم نیستیممم
تهیون از بغل بابا و مامانش درومد و کوک و یونا رو بغل کرد و بوسه ای روی لپ هاشون کاشت
$دلم برات تنگ میشههه
٪منم دلم برات تنگ میشه کوچولوو
&مرسی منم دلم برا همتون تنگ میشه....خب من دیگه میرم عمو جین منتظرمه خدافزز
+خدافز عسلم
-خدافز شاهپسر
٪خدافز کوچولو
$بابای بیبی من
&خدافز همگیتونننن....
÷داداش من چقد بزرگ شده(اشک دور چشماش جمع شد)
$کوککک
$جانم خانومم
یونا زد به سینه کوک
$کوک بخدا میکشمت
٪اومای گادد اوه بیب
÷بسه بسه دیگه خفه شید عشق من چطورههه
&خوبم عمو چرا انقد دیر به دیر میای دیدنم
+هعی اینارو نگا
-چ زود فراموش شدیم (خودشو الکی ناراحت نشون داد و سرشو انداخت پایین و سرشو به معنی تاسف تکون داد)
+اری پسرم
-من پسرتم؟
÷ای باباااا. تهیون عشق عمو بیا بریم اینارو ولش امروز قراره خیلی بهمون خوش بگذره میبرمت شهربازی
تهیون چشماش از ذوق برقی زد و گفت
&عمو جین چرا اینقد خوبیییی توو عاشقتممم
$هعی منم شهربازی میخام
٪چند شب دیگه باهم میریم پس دختر کوچولوم
$وای وای واییی الان خودمو میکشم
÷خب ما دیگه میریم
+عه چه زود حداقل یکم میموندید استراحت میکردین
÷نه دی...
&نخیرررممم الان میریم میخام برم پیش آجی لینا(دختر جین)
+لینا کیه؟
-لینا دختر جینه ۱۵ سالشه تهیون خیلی دوسش داره همیشه باهم بازی میکردن
÷گفتین لینا، لینا بهم زنگ زد(خنده شیشه پاک کنی)
+خب اوکی دیگه پس برین بهتون خوش بگذره
&عمووو گوشی رو بده من جوابشو بدممم(لوس)
-جین به لینا گفتی تهیون داره میاد خونتون؟
÷عامم...نه برا چی؟
-پس گوشیو خودت جواب بده رفتین اونجا سوپرایز بشه
&ولش من دلم براش تنگ شدههه میخام همین الان باهاش حرف بزنم(بغض)
÷عامم عشق عمو بابات راس میگه بیا سوپرایزش کنیم میریم کلی خوراکی میخریم و باهم خوش میگذرونیم شبم میریم شهربازی
&پسسس باشهه
÷خب پس من جوابشو بدم یه دیقه
جواب داد*
الو سلام گرلم خوبی
.......
ببخشید تو دفتر گوشیمو جا گذاشته بودم
.......
عااا چیزه من شرکتم دیگه
.......
باشه باشه زود میایم..ینی زود میام
......
نه خودم تنهام کسی نمیاد
......
باشه مراقب خودت باش گود گرلم بای
..
قط کرد*
همه به جین نگاه میکردن
-داداش ریدی فهمید
+چیشد شک کرد؟
÷نه ولش کنید خب ما میریممم من میرم تهیون کیفتو بده من میبرمش توم خدافزی کن زودی بیا بعدا میبینمتون...بای
همه باهم:خدافز
تهیون پرید بغل سولی و تهیونگ اون دوتام خم شدن تا راحت تر بغلشون کنه
-آخخخ دلم برات تنگ میشهه
&منم دلم براتون تنگ نمیشه
-پسر بزرگ کردیم
+تهیون پسرم باباتو ول کن عشق من عسلم دلم برات تنگ میشه مراقب خودت باش بیرونم که میری دست آجی لینا یا عمو جینو ول نکن باشه؟
&چشم مامان مراقب خودم هستم
بوسی به لپ های بابا و مامانش گذاشت
$پس ما چیییی
٪اره مگه ما آدم نیستیممم
تهیون از بغل بابا و مامانش درومد و کوک و یونا رو بغل کرد و بوسه ای روی لپ هاشون کاشت
$دلم برات تنگ میشههه
٪منم دلم برات تنگ میشه کوچولوو
&مرسی منم دلم برا همتون تنگ میشه....خب من دیگه میرم عمو جین منتظرمه خدافزز
+خدافز عسلم
-خدافز شاهپسر
٪خدافز کوچولو
$بابای بیبی من
&خدافز همگیتونننن....
۱.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.