فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت²⁸
تهیونگ « نمیدونم کی خوابم برد.....با لرزش گوشیم بیدار شدم که دیدم سرم رو شونه میاست...خودش بیدار بود اما تکونی نمیخورد.....سرم رو بلند کردم و گوشیم رو برداشتم و رفتم جواب بدم....
میا « کوک هم مدتی بعد خوابید و داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم تهیونگ بیدار شد......بدون هیچ حرفی گوشیش رو برداشت و رفت تو اتاق 눈_눈 گاو...یه تشکر خشک و خالی هم نکرد.......پاشدم یه هات چاکلت برای خودم درست کردم و در آرامش میخوردم که یهو دستی نشست رو شونه ام.....چون جا خورده بودم هات چاکلت پرید تو گلوم.....
تهیونگ « تلفن رو قطع کردم و به نمای بیرون از کلبه نگاه کردم....خطر فعلا رفع شده بود....اما عمو گفت اونا همین جوری بیخیال نمیشن.....عصر بود و فعلا برنامه خاصی به خاطر این اتفاق نداشتیم....رفتم تو سالن که دیدم میا برای خودش نوشیدنی درست کرده و فاز برداشته.....خیلی آروم نزدیکش شدم و دستم رو گذاشتم رو شونه اش که باعث شد نوشیدنیش بپره تو گلوش.....یه لیوان آب برداشتم و بهش دادم....
میا « یاععععع سکته کردم این چه طرز اومدن.....
تهیونگ « موندم چطور رفتی اون قاتل رو زدی....شاید اشتباهی رخ داده......خیلی خب پاشو بریم بیرون کارت دارم....
میا « مگه نگفتن نرین بیرون.....کجا به سلامتی؟
تهیونگ « نمیخواد اینا رو به من یادآوری کنی.....عمو گفته بریم پیشش....میای یا ببرمت....
میا « یاخدا.... نه راضی به زحمت نیستیم....خودم میام....کتش رو پوشید و رفت بیرون و منم راه اوفتادم.......نزدیک کلبه مدیر ایستادیم.....اما چرا اینقدر بادیگارد اینجاست....قبلا اینا نبودن.....پشت سر تهیونگ وارد کلبه شدم و با دیدن آقای کیم خشکم زد.....اوه اوه حتما اوضاع خیلی خیته که خودش اومده...
تهیونگ « پدر! شما اینجا چیکار میکنید
داهیون « از وقتی فهمیدم تیر اندازی شده دل تو دلم نبود....نمیخواستم تهیونگ رو هم از دست بدم برای همین تصمیم گرفتم خودم بیام تا حواسم به تهیونگ باشه......قرار شد نامجون به تهیونگ بگه که بیان تو کلبه مدیر......مدتی گذشت که دیدم تهیونگ با میا اومدن داخل....هر دو تاشون با دیدن من تعجب کردن....بلند شدم و تهیونگ رو بغل کردم.......خوبی؟
تهیونگ « بله پدر نگران نباشید.....اینجا برای شما خطرناکه.....
داهیون « من میتونم از خودم مراقبت کنم.....درظمن با هماهنگی اومدم.....مگه نه نامی؟
نامجون « اره....اینقدر غر نزن و بیاین بشینید باید یه سری مطلب رو راجب این اتفاق بدونید....
میا « با شنیدن این حرف هر دوتامون خیلی کنجکاو نشستیم که بازرس کیم یا همون عموی تهیونگ شروع کرد.....
نامجون « اول اینکه میا با دخالتش تو کار قاتل و بهم زدن نقشه ناخواسته وارد این ماجرا شده و مطمئنم گروه نقاب سیاه به این راحتی بیخیالش نمیشه.....پس تو هم محافظ دار میشی از الان.....
میا « کوک هم مدتی بعد خوابید و داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم تهیونگ بیدار شد......بدون هیچ حرفی گوشیش رو برداشت و رفت تو اتاق 눈_눈 گاو...یه تشکر خشک و خالی هم نکرد.......پاشدم یه هات چاکلت برای خودم درست کردم و در آرامش میخوردم که یهو دستی نشست رو شونه ام.....چون جا خورده بودم هات چاکلت پرید تو گلوم.....
تهیونگ « تلفن رو قطع کردم و به نمای بیرون از کلبه نگاه کردم....خطر فعلا رفع شده بود....اما عمو گفت اونا همین جوری بیخیال نمیشن.....عصر بود و فعلا برنامه خاصی به خاطر این اتفاق نداشتیم....رفتم تو سالن که دیدم میا برای خودش نوشیدنی درست کرده و فاز برداشته.....خیلی آروم نزدیکش شدم و دستم رو گذاشتم رو شونه اش که باعث شد نوشیدنیش بپره تو گلوش.....یه لیوان آب برداشتم و بهش دادم....
میا « یاععععع سکته کردم این چه طرز اومدن.....
تهیونگ « موندم چطور رفتی اون قاتل رو زدی....شاید اشتباهی رخ داده......خیلی خب پاشو بریم بیرون کارت دارم....
میا « مگه نگفتن نرین بیرون.....کجا به سلامتی؟
تهیونگ « نمیخواد اینا رو به من یادآوری کنی.....عمو گفته بریم پیشش....میای یا ببرمت....
میا « یاخدا.... نه راضی به زحمت نیستیم....خودم میام....کتش رو پوشید و رفت بیرون و منم راه اوفتادم.......نزدیک کلبه مدیر ایستادیم.....اما چرا اینقدر بادیگارد اینجاست....قبلا اینا نبودن.....پشت سر تهیونگ وارد کلبه شدم و با دیدن آقای کیم خشکم زد.....اوه اوه حتما اوضاع خیلی خیته که خودش اومده...
تهیونگ « پدر! شما اینجا چیکار میکنید
داهیون « از وقتی فهمیدم تیر اندازی شده دل تو دلم نبود....نمیخواستم تهیونگ رو هم از دست بدم برای همین تصمیم گرفتم خودم بیام تا حواسم به تهیونگ باشه......قرار شد نامجون به تهیونگ بگه که بیان تو کلبه مدیر......مدتی گذشت که دیدم تهیونگ با میا اومدن داخل....هر دو تاشون با دیدن من تعجب کردن....بلند شدم و تهیونگ رو بغل کردم.......خوبی؟
تهیونگ « بله پدر نگران نباشید.....اینجا برای شما خطرناکه.....
داهیون « من میتونم از خودم مراقبت کنم.....درظمن با هماهنگی اومدم.....مگه نه نامی؟
نامجون « اره....اینقدر غر نزن و بیاین بشینید باید یه سری مطلب رو راجب این اتفاق بدونید....
میا « با شنیدن این حرف هر دوتامون خیلی کنجکاو نشستیم که بازرس کیم یا همون عموی تهیونگ شروع کرد.....
نامجون « اول اینکه میا با دخالتش تو کار قاتل و بهم زدن نقشه ناخواسته وارد این ماجرا شده و مطمئنم گروه نقاب سیاه به این راحتی بیخیالش نمیشه.....پس تو هم محافظ دار میشی از الان.....
۵۱.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.