『𝖕𝖆𝖗𝖙16』 امیدوارم دوست داشته باشید 😊
*قسمت دوم *
قسمت اولش توی کامنت های همین پسته*
از حموم بیرون آمد و کوک حوله تن پوشش رو با یه تاپ و شلوارک به رون هاش چسبیده بود عوض کرد
و از بعد عوض کردن لباس های خودش سمت سشوار رفت و اول موهای بلند بورام خشک کرد و بعد موهای خودش
به موهای بلندش شونه ی زد و بعد اون هارو رها کرد
بورام:چرا کاندوم نذاشتی؟
کوک:نیازی بهش ندیدم
بورام:اگه حاملشم چی؟
همینطور که ساعتش رو تو دستش مینداخت
کوک:من مشکلی با حامله شدنت ندارم
بورام:ولی من دارم
کوک:به من ربطی ندارد میتونی قرص جلوگیری استفاده کنی
بورام:اوو حداقل یه زره انسانیت داری
لبخندی به ملکه ی تخسش کرد و به سمتش رفت لبای کبود و زخمیش رو بوسید
کوک:بخواب میگم برات قرص بگیرن
بورام رو روی تخت دراز کرد، بورام که خودشم سخته بود مخالفتی نکرد و روی تخت دراز کشید
کوک پتو رو روی بورام بالا کشید و بوسه ی به شقیقه اش زد و از اتاق بیرون رفت....
***
با حس یچیز کوچولو روی صورتش اخماش توی هم یه چیزی کوچولو مدام روش کشیده میشد
بورام:اییی تففف
به زور چشماش رو باز کرد که با صورت کوچولوی پشمالویی مواجه شد
صورتش رو عقب کشید تا بهتر ببینه با دیدنش بلند شد و سیخ تو جاش نشست
با تیر کشیدن پایین تنش از کارش پشیمون شد
با چهره جمع شده به موجودی روی تخت بود نگاه کرد
بورام:اوووو خداااا
خرگوش کوچولو روی تخت رو بیبن دستاش گرفت و به صورتش نزدیکش کرد
بورام:چقدر تو نازییی
کوک که پشت سرش به در تکیه داد بود
کوک:گفتم یه هم نوع برات بگیرن تنها نباشی
بورام:اممم ممنون منم یادم باشه یه خر برات بگیرم
برخلاف انتظاراتش کوک خنده بلندی کرد و به سمتش امد و بوسه خیسی از لباش گرفت و کنارش نشست
از پشت بغلش کرد و موهاشو بوسید عطر تنش رو نفس کشید
کوک:پاشو بریم یچیزی بخوریم
بورام:ساعت چند؟
کوک:12
بورام:هوم اوکی
خرگوش کوچولوش رو بغل کرد بدون توجه کوک پایین رفت، کوک پوزخندی زد
کوک:انگار هنوز نفهمیدی مال من شدی، اشکال نداره بورام اشکال نداره من بلاخره تورو رام میکنم.....
قسمت اولش توی کامنت های همین پسته*
از حموم بیرون آمد و کوک حوله تن پوشش رو با یه تاپ و شلوارک به رون هاش چسبیده بود عوض کرد
و از بعد عوض کردن لباس های خودش سمت سشوار رفت و اول موهای بلند بورام خشک کرد و بعد موهای خودش
به موهای بلندش شونه ی زد و بعد اون هارو رها کرد
بورام:چرا کاندوم نذاشتی؟
کوک:نیازی بهش ندیدم
بورام:اگه حاملشم چی؟
همینطور که ساعتش رو تو دستش مینداخت
کوک:من مشکلی با حامله شدنت ندارم
بورام:ولی من دارم
کوک:به من ربطی ندارد میتونی قرص جلوگیری استفاده کنی
بورام:اوو حداقل یه زره انسانیت داری
لبخندی به ملکه ی تخسش کرد و به سمتش رفت لبای کبود و زخمیش رو بوسید
کوک:بخواب میگم برات قرص بگیرن
بورام رو روی تخت دراز کرد، بورام که خودشم سخته بود مخالفتی نکرد و روی تخت دراز کشید
کوک پتو رو روی بورام بالا کشید و بوسه ی به شقیقه اش زد و از اتاق بیرون رفت....
***
با حس یچیز کوچولو روی صورتش اخماش توی هم یه چیزی کوچولو مدام روش کشیده میشد
بورام:اییی تففف
به زور چشماش رو باز کرد که با صورت کوچولوی پشمالویی مواجه شد
صورتش رو عقب کشید تا بهتر ببینه با دیدنش بلند شد و سیخ تو جاش نشست
با تیر کشیدن پایین تنش از کارش پشیمون شد
با چهره جمع شده به موجودی روی تخت بود نگاه کرد
بورام:اوووو خداااا
خرگوش کوچولو روی تخت رو بیبن دستاش گرفت و به صورتش نزدیکش کرد
بورام:چقدر تو نازییی
کوک که پشت سرش به در تکیه داد بود
کوک:گفتم یه هم نوع برات بگیرن تنها نباشی
بورام:اممم ممنون منم یادم باشه یه خر برات بگیرم
برخلاف انتظاراتش کوک خنده بلندی کرد و به سمتش امد و بوسه خیسی از لباش گرفت و کنارش نشست
از پشت بغلش کرد و موهاشو بوسید عطر تنش رو نفس کشید
کوک:پاشو بریم یچیزی بخوریم
بورام:ساعت چند؟
کوک:12
بورام:هوم اوکی
خرگوش کوچولوش رو بغل کرد بدون توجه کوک پایین رفت، کوک پوزخندی زد
کوک:انگار هنوز نفهمیدی مال من شدی، اشکال نداره بورام اشکال نداره من بلاخره تورو رام میکنم.....
۴۵۴.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.