وقتی توی کنسرت...) پارت ۱
#فلیکس
#استری_کیدز
روی استیج بودین....
جمعیت انبوهی دورتون روگرفته بود و همه جا با رنگ های ملایمی که از چراغ هایی که دور تا دور استیج و سالن کنسرت رو گرفته بودن...پوشیده شده بود.
تو به همراه اعضا...روی سند بودین و داشتید آهنگ (There) رو اجرا میکردید...
هر از گاهی نگاهت رو به جمعیت می دوختی و براشون با لبخند دست تکون میدادی...
بلاخره بعد از چند دقیقه...موسیقی به پایان رسید و صدای موزیک خاموش شد...
چان ، لیدر گروه همینطور که خنده ای بر لباش بود... میکروفون رو نزدیک دهنش برد...
سر و صدای جمعیت خاموش شد و همه به صفحه ی اسکرین بزرگ که چان رو نمایان میکرد...خیره شدن.
چان : خیله خب...بنظرم وقتش رسیده باشه که سوپرایزی که بهتون قولش رو داده بودم رو بهتون نشون بدم..
جیسونگ : اوههههه...
جونگین : یعنی چی میتونه باشه؟....
همه ی اعضا لبخند مرموزی بر لب داشتن و فلیکس...کسی بود که...توی تمام وقت چشماش رو به تو بود...
چان : خب...فلیکس....بنظرم نباید استی رو منتظر بزاریم.
فلیکس سرش رو پایین انداخت و لبخندی پر از خجالت زد...نفس عمیقی کشید و چند دفعه...گلوش رو صاف کرد..
آروم آروم...قدم هاشو به سمت تو که اون طرف سند واستاده بودی برمیداشت...
متعجب شدی که چرا داره به سمتت میاد اما...با زانو زدن جلوت...تعجبت تبدیل به یک شوک عظیم شد.
سر و صدای جمعیت با هر حرکت فلیکس، اوج وصف نشدنی میگرفت...حتی اعضا هم انتظار همچین چیزی رو نداشتن.
برای بار دوم نفسش رو عمیق بیرون داد تا استرسش رو کمتر کنه.
سرش رو بالا آورد و توی چشمای متعجبت خیره شد...دستش رو به سمت دستت آورد و آروم گرفتش...صدای جمعیت به طرز وحشتناکی پر از هیجان بود.
میکروفون رو آروم آروم به لباش نزدیک کرد و همینطور که توی چشمات خیره بود...لب زد :
فلیکس :منو.....به عنوان عشقت قبول میکنی بانو ؟
به معنای واقعی...حس میکردی بهت شوک وارد شده...
صدای جمعیت به قدری بالا رفته بود که حتی توی میکروفون هم داد میکشیدی صدات به جایی نمیرسد...
اعضا که از تمام این ماجرا و برنامه ریزی ها خبر داشتن شروع کردن به دست زدن و فقط تو بودی که...نمیدونستی الان باید چیکار کنی...
#استری_کیدز
روی استیج بودین....
جمعیت انبوهی دورتون روگرفته بود و همه جا با رنگ های ملایمی که از چراغ هایی که دور تا دور استیج و سالن کنسرت رو گرفته بودن...پوشیده شده بود.
تو به همراه اعضا...روی سند بودین و داشتید آهنگ (There) رو اجرا میکردید...
هر از گاهی نگاهت رو به جمعیت می دوختی و براشون با لبخند دست تکون میدادی...
بلاخره بعد از چند دقیقه...موسیقی به پایان رسید و صدای موزیک خاموش شد...
چان ، لیدر گروه همینطور که خنده ای بر لباش بود... میکروفون رو نزدیک دهنش برد...
سر و صدای جمعیت خاموش شد و همه به صفحه ی اسکرین بزرگ که چان رو نمایان میکرد...خیره شدن.
چان : خیله خب...بنظرم وقتش رسیده باشه که سوپرایزی که بهتون قولش رو داده بودم رو بهتون نشون بدم..
جیسونگ : اوههههه...
جونگین : یعنی چی میتونه باشه؟....
همه ی اعضا لبخند مرموزی بر لب داشتن و فلیکس...کسی بود که...توی تمام وقت چشماش رو به تو بود...
چان : خب...فلیکس....بنظرم نباید استی رو منتظر بزاریم.
فلیکس سرش رو پایین انداخت و لبخندی پر از خجالت زد...نفس عمیقی کشید و چند دفعه...گلوش رو صاف کرد..
آروم آروم...قدم هاشو به سمت تو که اون طرف سند واستاده بودی برمیداشت...
متعجب شدی که چرا داره به سمتت میاد اما...با زانو زدن جلوت...تعجبت تبدیل به یک شوک عظیم شد.
سر و صدای جمعیت با هر حرکت فلیکس، اوج وصف نشدنی میگرفت...حتی اعضا هم انتظار همچین چیزی رو نداشتن.
برای بار دوم نفسش رو عمیق بیرون داد تا استرسش رو کمتر کنه.
سرش رو بالا آورد و توی چشمای متعجبت خیره شد...دستش رو به سمت دستت آورد و آروم گرفتش...صدای جمعیت به طرز وحشتناکی پر از هیجان بود.
میکروفون رو آروم آروم به لباش نزدیک کرد و همینطور که توی چشمات خیره بود...لب زد :
فلیکس :منو.....به عنوان عشقت قبول میکنی بانو ؟
به معنای واقعی...حس میکردی بهت شوک وارد شده...
صدای جمعیت به قدری بالا رفته بود که حتی توی میکروفون هم داد میکشیدی صدات به جایی نمیرسد...
اعضا که از تمام این ماجرا و برنامه ریزی ها خبر داشتن شروع کردن به دست زدن و فقط تو بودی که...نمیدونستی الان باید چیکار کنی...
۵۶.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.