پارت۳....
وقتی چشمام رو باز کردم ساعت ۶ بود...
وایییی قرار بود نیم ساعت بخوابم شتتت
وای حداقل یک ساعت وقت هس...
رفتم و ی لباس خوشگل انتخاب کردم
استایل سورا: ی شلوار بگ یخی و ی هودی سفید کفش جوردن سفید...
موهام رو باز گذاشتم ساعت ۷ بود ک گوشیم زنگ خورد... شوگا بود...
+الو سلام ×سلام من دم درم
+باشه امدم ×اوکی
(شوگا) منتظر موندم تا بیاد ک امد خیلی کیوت و با مزه شده بود و همین طور هات
×سلام +سلام
(سورا)رفتم و داخل ماشین نشستم ک یهو شوگا امد نزدیکم... وای ترسیدم ی چی دیگ فک کردم ...میخواست کمربند ایمنی رو ببنده قلبم امد ت حلقم ... ×س..سورا خوبی ت +ا..اره چطور؟ ×اخه...سرخ شدی +چی؟ کی؟ من؟ نه چیزه...چیز ... اهان اره فقط یکم گرمه ×کولر بزنم؟ + نه نه نمی خواد..
وای نزدیک بودااا قلبممممم وای سرخ شدم خدایاااااا....
×رسیدیم +ش...شهره بازی؟؟؟ ×اره خوشت نیومد؟؟؟ +چرا چرا اتفاقا من شهر بازی رو دوس دارم ×اوکی بریم +باش
رفتیم روی ترن هوایی خیلی ترسیده بودم ک شوگا گفت ×نترس من پیشتم +ب...باشه
وقتی ترن شروع ب حرکت کرد خیلی ترسیدم و ناخواسته پریدم بغل شوگا +ب...ببخشید ×اشکال نداره من گرفتمت ....
وای اون منو بغل کرده بود شتتتت
بعد سوار شدن روی تمام وسایل رفتیم ت ی پارک و نشستیم رو یکی از نیمکت ها ×سورا +بله ×وقتی...وقتی ناراحت میشی چ کار میکنی +من؟خب نیمه شب میرم بالای پشت بوم خونم چون...چون اونجا تنها جایی هست ک ب من آرامش میده و باعث میشه ناراحتی هامو فراموش کنم ×چرا نیمه شب ها؟؟+چون زمان خاصیه..البته برای من×میشه ی روز منو هم ببری تا اونجا رو ببینم؟ +باشه ×.....ممنون....
شوگا منو رسوند خونه ... صبح با الارم گوشیم بیدار شدم سریع لباسامو پوشیدم و رفتم مدرسه...کسی نبود پس سریع رفتم توی کلاس و خوابیدم... ک حس کردم یکی داره مو هامو نوازش میکنه چشمام رو باز نکردم
(شوگا ) صبح سریع اماده شدم و رفتم مدرسه هیچ کسی نبود رفتم کلاس ک سورا رو دیدم خیلی اروم و بامزه خوابیده بود رفتم پیشش و اروم نوازشش کردم
(سورا) چشمام رو باز کردم و دیدم شوگا بود ک یهو حول شد و گف ×چ..چیزه ی چیزی روی موهات بود اونو برداشتم (نویسنده:اره جون خودت شوگولی...شوگا:هی ...من نویسنده:عاشق شدی ...شوگا:هیییی ساکتتت نویسنده:من اگ بخوام میتونم تو رو عاشق سورا کنم چون داستان دست منهههه) +اهان باش..ینی ممنون
وایییی قرار بود نیم ساعت بخوابم شتتت
وای حداقل یک ساعت وقت هس...
رفتم و ی لباس خوشگل انتخاب کردم
استایل سورا: ی شلوار بگ یخی و ی هودی سفید کفش جوردن سفید...
موهام رو باز گذاشتم ساعت ۷ بود ک گوشیم زنگ خورد... شوگا بود...
+الو سلام ×سلام من دم درم
+باشه امدم ×اوکی
(شوگا) منتظر موندم تا بیاد ک امد خیلی کیوت و با مزه شده بود و همین طور هات
×سلام +سلام
(سورا)رفتم و داخل ماشین نشستم ک یهو شوگا امد نزدیکم... وای ترسیدم ی چی دیگ فک کردم ...میخواست کمربند ایمنی رو ببنده قلبم امد ت حلقم ... ×س..سورا خوبی ت +ا..اره چطور؟ ×اخه...سرخ شدی +چی؟ کی؟ من؟ نه چیزه...چیز ... اهان اره فقط یکم گرمه ×کولر بزنم؟ + نه نه نمی خواد..
وای نزدیک بودااا قلبممممم وای سرخ شدم خدایاااااا....
×رسیدیم +ش...شهره بازی؟؟؟ ×اره خوشت نیومد؟؟؟ +چرا چرا اتفاقا من شهر بازی رو دوس دارم ×اوکی بریم +باش
رفتیم روی ترن هوایی خیلی ترسیده بودم ک شوگا گفت ×نترس من پیشتم +ب...باشه
وقتی ترن شروع ب حرکت کرد خیلی ترسیدم و ناخواسته پریدم بغل شوگا +ب...ببخشید ×اشکال نداره من گرفتمت ....
وای اون منو بغل کرده بود شتتتت
بعد سوار شدن روی تمام وسایل رفتیم ت ی پارک و نشستیم رو یکی از نیمکت ها ×سورا +بله ×وقتی...وقتی ناراحت میشی چ کار میکنی +من؟خب نیمه شب میرم بالای پشت بوم خونم چون...چون اونجا تنها جایی هست ک ب من آرامش میده و باعث میشه ناراحتی هامو فراموش کنم ×چرا نیمه شب ها؟؟+چون زمان خاصیه..البته برای من×میشه ی روز منو هم ببری تا اونجا رو ببینم؟ +باشه ×.....ممنون....
شوگا منو رسوند خونه ... صبح با الارم گوشیم بیدار شدم سریع لباسامو پوشیدم و رفتم مدرسه...کسی نبود پس سریع رفتم توی کلاس و خوابیدم... ک حس کردم یکی داره مو هامو نوازش میکنه چشمام رو باز نکردم
(شوگا ) صبح سریع اماده شدم و رفتم مدرسه هیچ کسی نبود رفتم کلاس ک سورا رو دیدم خیلی اروم و بامزه خوابیده بود رفتم پیشش و اروم نوازشش کردم
(سورا) چشمام رو باز کردم و دیدم شوگا بود ک یهو حول شد و گف ×چ..چیزه ی چیزی روی موهات بود اونو برداشتم (نویسنده:اره جون خودت شوگولی...شوگا:هی ...من نویسنده:عاشق شدی ...شوگا:هیییی ساکتتت نویسنده:من اگ بخوام میتونم تو رو عاشق سورا کنم چون داستان دست منهههه) +اهان باش..ینی ممنون
۱۰.۴k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.