باز ای الهه ی ناز با دل من بساز
باز ای الهه ی ناز با دل من بساز
کین غم جانگداز برود زبرم
گر دل من نیاسود از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز
ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور شعف
به سویت بپرم
آن که او
به غمت دل بندد
چون من کیست؟
ناز تو
بیش از این
بهر کیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا که جز این
نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر ازمن نگیری خبر
نیابی اثرم
کین غم جانگداز برود زبرم
گر دل من نیاسود از گناه تو بود
بیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز
ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف
به خدا همچو مرغ پر شور شعف
به سویت بپرم
آن که او
به غمت دل بندد
چون من کیست؟
ناز تو
بیش از این
بهر کیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا که جز این
نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر ازمن نگیری خبر
نیابی اثرم
۴.۳k
۰۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.