تمومش کن. پارت۲
راستش این کینه برمیگرده به سالها پیش زمانی که ۱۱سالم بودبابا شرکت قالی بافی داشت بایکی شریک میشه باهامون رفتو امد پیدا میکنن زنه مرده عاشق بابام میشه و به بابام پیشنهاد میده اما بابام عاشق مامانم بود و اونو پس میزنه اونم بابامو تهدید میکنه و اون زن میخواد از شوهرش جدا شه اما شوهرش اونو دوست داشت و طلاقش نداد قضیه رو فهمید یه روزی مست به خونمون میاد من تو اتقم بودم اما صدای فریادشون همه اینارو بهم گف تاکه دروت بابام عصبانی شد و رگ گردن باباو مامانم رو جلوم زدمن از لای در همه چیو دیدم اونقد بچه نبودم که نفهمم اونقدرم بزرگ نبودم که جلوشو بگیرم با اون مغز کوچولوم به فکر فرار رسیدمو کلا از اونجا از طریق بالکن فرار کردم و هنوز بعد از ۱۰سال به اون خونه برنگشتم با حس انتقام بزرگ شدم این ده سال به التماس بدبختی تونستم یه مربی پیدا کنم و الان من ازاونم قوی ترم صورتم خیس بود اقای راد قاتله خانوادم انتقاممو میگرم گل پسرت ارشام دستمه وارتام جونو هم میگیرم به زیر زمین رفتم خوب بود چجوری میخوابه وقتی بحاطره باباش ده سال نخوابیدم اولاش زندگیم وقتی یتیم بودم انقد سخا بود که کدایی میکردم تا اینکه مربی منو نجات داد گردنبند طلام که بابام داده بود رو داغ کردم و پشت دستش چسبوندم احمق داد میزد اما من میخندیدم جالب بود به قیافش نیگاه کردم گوشه ابروش اسمه من توسط همین گردنبند حک شده بود البته ابرو نداشت اون ابروی پر پشتشو با تیغ زده بودم اما فقط یکی از ابروهاش
دماغش شیکسته بود
دماغش شیکسته بود
۳۹۹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.