♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۷آخر
ویو میا
رفتمداخل کلاس که دیدم یوری نشسته و منتظره من بود رفتم پیشش
میا:سلامم
یوری:سلاممم
نشستم پیشش و دیدم چقدر لپاش قرمز شده
میا:یاخدا چقدر آوات قرمژ شده*خنده*
یوری:*خنده*
دیگه نشستیم خندیدمو حرف زدیم
ویو یوری
میا که حرف میزد هی توی فکر جونگکوک می افتادم نمیدونم خودمم خندم میگرفت دیگه زنگ آخر شد فکنم ۷ساعت طول کشید تا برم خونه کیفمو جمع کردم که دیدم جونگکوک دم در کلاسه مون که وقتی دیدم ی دست تکون داد منم تکون دادم براش کیفمو جمع کردم و گذاشتم روی شونمو و رفتم بیزون کلاس
جونگکوک:میخوای باهم بریم خونه ی خودمون؟
یوری:ارهههه
ذوق زده شدم اخه با کراشم..عرررر
دیگه از مدرسه خارج شدیم و رفتیم به عابر پیاده*اگه درست کفته باشم* و یکم بهم جفت کرده بودیم دستاشو لمس میکردم فشنگ ولی خوب
جونگکوک:ی چیزی میتونم بهت بگم؟
یوری:بگو
جونگکوک:کراشت کیه؟
اخه کراشم توی چطور بهت بگمممم
یوری:زیاد دارم*خنده*
جونگکوک:*خنده*
دستامون هی میچسبیدن دیگه طالقت نیاوردم دستشو گرفتم
ی نگاه بهم کرد و خندید
جونگکوک:میدونی کراشه من کیه؟
یوری:نه
جونگکوک:همینی که دستمو گرفته
ی لحظه تعجب کردم..یهو وایسادم
یوری:جدیی؟
جونگکوک:اره
ویو جونگکوک
تحمل نکردم وقتی بهش نگاه کردم لبشو بوسیدم:)*فشار خوردنه منه سینگل*
ویو یوری
دیدم بهم نکاه میکنه که یهو بهم نزدیک شد و لبمو بوسید بعدش لباشو از لبام جدا کرد و بهم لبخند زد
جونگکوک:میدونی چیه؟عاشقتم
یوری:منم*خجالتی*
جونگکوک:میخوای بریم دیگه ساعت ۳شد
یوری:ع باش
دیگه رفتیم خونه مون و اونجا داستان عاشیمون شروع شد…
بعد از سال هاااا
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی روش کراش بودی که ... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۷آخر
ویو میا
رفتمداخل کلاس که دیدم یوری نشسته و منتظره من بود رفتم پیشش
میا:سلامم
یوری:سلاممم
نشستم پیشش و دیدم چقدر لپاش قرمز شده
میا:یاخدا چقدر آوات قرمژ شده*خنده*
یوری:*خنده*
دیگه نشستیم خندیدمو حرف زدیم
ویو یوری
میا که حرف میزد هی توی فکر جونگکوک می افتادم نمیدونم خودمم خندم میگرفت دیگه زنگ آخر شد فکنم ۷ساعت طول کشید تا برم خونه کیفمو جمع کردم که دیدم جونگکوک دم در کلاسه مون که وقتی دیدم ی دست تکون داد منم تکون دادم براش کیفمو جمع کردم و گذاشتم روی شونمو و رفتم بیزون کلاس
جونگکوک:میخوای باهم بریم خونه ی خودمون؟
یوری:ارهههه
ذوق زده شدم اخه با کراشم..عرررر
دیگه از مدرسه خارج شدیم و رفتیم به عابر پیاده*اگه درست کفته باشم* و یکم بهم جفت کرده بودیم دستاشو لمس میکردم فشنگ ولی خوب
جونگکوک:ی چیزی میتونم بهت بگم؟
یوری:بگو
جونگکوک:کراشت کیه؟
اخه کراشم توی چطور بهت بگمممم
یوری:زیاد دارم*خنده*
جونگکوک:*خنده*
دستامون هی میچسبیدن دیگه طالقت نیاوردم دستشو گرفتم
ی نگاه بهم کرد و خندید
جونگکوک:میدونی کراشه من کیه؟
یوری:نه
جونگکوک:همینی که دستمو گرفته
ی لحظه تعجب کردم..یهو وایسادم
یوری:جدیی؟
جونگکوک:اره
ویو جونگکوک
تحمل نکردم وقتی بهش نگاه کردم لبشو بوسیدم:)*فشار خوردنه منه سینگل*
ویو یوری
دیدم بهم نکاه میکنه که یهو بهم نزدیک شد و لبمو بوسید بعدش لباشو از لبام جدا کرد و بهم لبخند زد
جونگکوک:میدونی چیه؟عاشقتم
یوری:منم*خجالتی*
جونگکوک:میخوای بریم دیگه ساعت ۳شد
یوری:ع باش
دیگه رفتیم خونه مون و اونجا داستان عاشیمون شروع شد…
بعد از سال هاااا
۴.۲k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.