فیک جونگکوک ارباب سختگیر
پارت:19اخر
ویو ات:
میخاستم برم که یهو یکی دستشو اورد جلو دهنم و گفت :
+دستمو برمیدارم جیغ نزن
-باشه
برگشتم
-رییس میشه بپرسم دلیل این کارتون چیه
+باید با من بیای خونم
-چی چرا من نمیام
+اگر میخوای دوباره پسرتو ببینی پس باید بیای
-چی ها جون کجاست
+بیا بریم حالا بهت میگم
-با تردید قبول کردم چون میدونم میتونه چیکار کنه
چند مین بعد:
+پیاده شو
پیاده شدم
رفتیم داخل خونه هیچیش تغییر نکرده بود
+بیا توی اتاقم
-میشه بگی اینجا چ خبره پسرم کجاست
+گفتم بیا داخل اتاقم بعدش بهت میگم پسرت کجاست
-دنبالش رفتم توی اتاقش که منو چسبوند به دیوار و سرش رو برد توی گردنم
ویو جونگکوک:
وقتی رفتیم توی اتاق سریع چسبوندمش به دیوار و اون بویی که دلم براش تنگ شده بود رو وارد ریه هام کردم
+چرا بهم خیانت کردی
-چی
+چرا بچه داری
-به تو چه
+دوباره ازت میپرسم چرا بهم خیانت کردی
-منو تو که اصلا زن و شوهر نبودیم چرا این مسئله اینقدر برات مهمه
+من عاشقتم
-اگ عاشقتم بودی بهم تجاوز نمیکردی(با داد)
+مست بودم(با گریه)
+به خدا دست خودم نبود مست بودم ات چرا نمیفهمی
-چرا نمیزاری راحت زندگی کنم
+چون ت مال منی
-من مال تو نیستم
+چرا من تورو خیلی وقت پیش مال خودم کردم
-ولم کن بزار با پسرم زندگی کنم
+اگ بخای بری اونم میکشم
ویو ات
این حرف رو که زد عصبانی شدم
-فک نکنم اینقدری سنگ دل باشی که بچه ی خودتی بکشی
+من سنگ دل چی
ویو جونگکوک:
با عصبانیت گفت:
-فک نکنم اینقدری سنگ دل باشی که بچه ی خودتو بکشی
+چی بچه ی من چی داری میگی
-تو همون روزی ک بهم تجاوز کردی منو حامله کردی چطور دلت میاد بچه ی خودتو بکشی
+ات چی داری میگی
-ها جون بچه ی توعه
+واقعا
-در این مورد چرا باید بهت دروغ بگم
بغلش کردم و گفتم:
+پس دیگه اصلا نمیزارم بری بیا بریم پیش پسرمون
-چی ها جون اینجاست
+اره داره با اجوما بازی میکنه
ویو ات:
رفتیم پایین که ها جون منو دید
~مامانننن
-پسرم
دویید و اومد تو بغلم
به کوک اشاره کرد و گفت:
~این اقاهه منو اورد اینجا
-این اقاهه باباته
+سلام
~چی بابا از سفر برگشته
-اره
و ی بغل سه نفره گرفتن
یک سال بعد
-اییی
+چیشد ات
-پسرت ی لگد محکم زد
*اونطوری که معلومه به باباش رفته
#تهیونگگگ
*بله عشقم
#برو بچه رو بیاررر
*باشه باشه رفتم تو فقط اروم باش
جنی برگشت امریکا
بچه ی تهیونگ و لینا به دنیا اومده بود و صاحب یه دختر شده بودن
و ات و کوک هم صاحب یه پسر دیگه شدن
<پایان>
خب خب فیک تمام شد حالا انتخاب با شماست
بنویسم
یا برم 🤌🏼
ویو ات:
میخاستم برم که یهو یکی دستشو اورد جلو دهنم و گفت :
+دستمو برمیدارم جیغ نزن
-باشه
برگشتم
-رییس میشه بپرسم دلیل این کارتون چیه
+باید با من بیای خونم
-چی چرا من نمیام
+اگر میخوای دوباره پسرتو ببینی پس باید بیای
-چی ها جون کجاست
+بیا بریم حالا بهت میگم
-با تردید قبول کردم چون میدونم میتونه چیکار کنه
چند مین بعد:
+پیاده شو
پیاده شدم
رفتیم داخل خونه هیچیش تغییر نکرده بود
+بیا توی اتاقم
-میشه بگی اینجا چ خبره پسرم کجاست
+گفتم بیا داخل اتاقم بعدش بهت میگم پسرت کجاست
-دنبالش رفتم توی اتاقش که منو چسبوند به دیوار و سرش رو برد توی گردنم
ویو جونگکوک:
وقتی رفتیم توی اتاق سریع چسبوندمش به دیوار و اون بویی که دلم براش تنگ شده بود رو وارد ریه هام کردم
+چرا بهم خیانت کردی
-چی
+چرا بچه داری
-به تو چه
+دوباره ازت میپرسم چرا بهم خیانت کردی
-منو تو که اصلا زن و شوهر نبودیم چرا این مسئله اینقدر برات مهمه
+من عاشقتم
-اگ عاشقتم بودی بهم تجاوز نمیکردی(با داد)
+مست بودم(با گریه)
+به خدا دست خودم نبود مست بودم ات چرا نمیفهمی
-چرا نمیزاری راحت زندگی کنم
+چون ت مال منی
-من مال تو نیستم
+چرا من تورو خیلی وقت پیش مال خودم کردم
-ولم کن بزار با پسرم زندگی کنم
+اگ بخای بری اونم میکشم
ویو ات
این حرف رو که زد عصبانی شدم
-فک نکنم اینقدری سنگ دل باشی که بچه ی خودتی بکشی
+من سنگ دل چی
ویو جونگکوک:
با عصبانیت گفت:
-فک نکنم اینقدری سنگ دل باشی که بچه ی خودتو بکشی
+چی بچه ی من چی داری میگی
-تو همون روزی ک بهم تجاوز کردی منو حامله کردی چطور دلت میاد بچه ی خودتو بکشی
+ات چی داری میگی
-ها جون بچه ی توعه
+واقعا
-در این مورد چرا باید بهت دروغ بگم
بغلش کردم و گفتم:
+پس دیگه اصلا نمیزارم بری بیا بریم پیش پسرمون
-چی ها جون اینجاست
+اره داره با اجوما بازی میکنه
ویو ات:
رفتیم پایین که ها جون منو دید
~مامانننن
-پسرم
دویید و اومد تو بغلم
به کوک اشاره کرد و گفت:
~این اقاهه منو اورد اینجا
-این اقاهه باباته
+سلام
~چی بابا از سفر برگشته
-اره
و ی بغل سه نفره گرفتن
یک سال بعد
-اییی
+چیشد ات
-پسرت ی لگد محکم زد
*اونطوری که معلومه به باباش رفته
#تهیونگگگ
*بله عشقم
#برو بچه رو بیاررر
*باشه باشه رفتم تو فقط اروم باش
جنی برگشت امریکا
بچه ی تهیونگ و لینا به دنیا اومده بود و صاحب یه دختر شده بودن
و ات و کوک هم صاحب یه پسر دیگه شدن
<پایان>
خب خب فیک تمام شد حالا انتخاب با شماست
بنویسم
یا برم 🤌🏼
۱۱۷.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.