راکون کچولو مو صورتی p47
جک:خودمم فکر نمیکنم تو باشی پسر ارشد شریک بابام گفت که بیام اینجا تا به داداشش کمک کنم حالا نمیدونم داداشش کجاست
من:ها،؟ خدایا آخه چرا
جک:چیزی شده؟
من:نه هنوزم امکان اشتباه هست
جک: منظورت چیه
من:فامیلی کسی که بهت گفت بری باهاش کار کنی چی بود؟
جک:آمم خب فکر کنم دزموند؟
من:نه خدایا مگه من چه گناهی کردم؟
ها اون بخواطر اینکه اون روز باعث گریه اش شدم؟ واقعا ؟ بخواطر اینکه بچگیم خیلی بد بودم؟
جک:چی میگی اصلا مگه این به تو ربطی داره؟
من:وایسا، چی؟
تو فامیلی منو نمیدونی؟
جک:نه چرا باید بدونم؟ حتی اسمت هم یادم نیست
من:واقعا؟
جک:آره
من:خب پس
ذهنم:این یه شانسه؟ میتونم ردش کنم بره بعدشم.. . نه باید زودتر از اونجا بیاریمش بیرون
من:دامیان دزموند هستم
جک:ها؟
من:دامیان، دزموند
جک:نه اینو فهمیدم ولی، خب نه ببین اصن نمیشه یعنی میشه چون بجز ما و اون بچه ای که داره رو زمین با چوب اثر باب راس میکشه کسه دیگه نیست
بکی:من بچه نیستم
و کفشش رو پرت کرد
جک هم جا خالی داد و کفش بکی پرت شد ته دره
بکی:وایی نه الان چکار کنم نهههه
یکی بیارش
من:نمیخوام وقت نیست
جک:خب یکی بگه چی شده برای چی وقت نیست؟
من:بعداً توضیح میدم فعلا بریم
و هر سه تامون رو یکجا تله پورت کردم
بعد از تله پورت:
بکی:کفش عزیز امیدوارم در دیار ابدی تو را ببینم و امید دارم که تو به آرامش رسیده باشی.. .
جک:نه این نمیشه این دزمونده ؟ این الان تله پورت کرد نه نههههههه
من:خدایا من چه اشتباهی کردم الان باید تقاص پس بدم ؟ چرا باید گیر این خلمغزا بیفتم؟
بکی:و امید است که در .. .
جک:نمیشه نه نمیشه
رفتم طرف هردوشون و یقه شون رو گرفتم و روی زمین کشیدمشون تا یکجا جمعشون کنم
اما هردو هنوز کار خودشون رو میکردن
من:ببینم فقط من تو این کار جدی ام؟
به خودتون بیاین
بکی: مزاحمت ایجاد نکن بزار دعام رو بخونمکفشم به آرامش برسه
جک:با ـ باشه من هستم ولی باید چکار کنیم
از روی زمین بلندشدو لباساش رو تکوند
همه چیز رو براش توضیح دادم
جک:یکم زیادی همه چیز درهم نیست؟
من:چرا هست
بکی:خب دعام تموم شد حالا من برات نقشه رو میگم
جک:هوم
بکی:اول از همه تو میری اون پایین
و به انباری که آنیا اونجا بود اشاره کرد
البته خیلی نمیری نزدیک یه ۵۰ متری فاصله داشته باش و اینکه لابه لایه درختا قایم شو
بعد از اون دامیان همه نگهبان هارو تله پورت میکنه توهم میری سریع آنیا رو میاری اینجا منم تا وقتی که شما بیاید میرم دنبال یه جایی میگردم تا شب رو اونجا بمونیم
جک:فهمیدم
من:البته باید به آنیا توضیح بدی که چی شده
جک:باشه
خب دیگه حال ندارم
من:ها،؟ خدایا آخه چرا
جک:چیزی شده؟
من:نه هنوزم امکان اشتباه هست
جک: منظورت چیه
من:فامیلی کسی که بهت گفت بری باهاش کار کنی چی بود؟
جک:آمم خب فکر کنم دزموند؟
من:نه خدایا مگه من چه گناهی کردم؟
ها اون بخواطر اینکه اون روز باعث گریه اش شدم؟ واقعا ؟ بخواطر اینکه بچگیم خیلی بد بودم؟
جک:چی میگی اصلا مگه این به تو ربطی داره؟
من:وایسا، چی؟
تو فامیلی منو نمیدونی؟
جک:نه چرا باید بدونم؟ حتی اسمت هم یادم نیست
من:واقعا؟
جک:آره
من:خب پس
ذهنم:این یه شانسه؟ میتونم ردش کنم بره بعدشم.. . نه باید زودتر از اونجا بیاریمش بیرون
من:دامیان دزموند هستم
جک:ها؟
من:دامیان، دزموند
جک:نه اینو فهمیدم ولی، خب نه ببین اصن نمیشه یعنی میشه چون بجز ما و اون بچه ای که داره رو زمین با چوب اثر باب راس میکشه کسه دیگه نیست
بکی:من بچه نیستم
و کفشش رو پرت کرد
جک هم جا خالی داد و کفش بکی پرت شد ته دره
بکی:وایی نه الان چکار کنم نهههه
یکی بیارش
من:نمیخوام وقت نیست
جک:خب یکی بگه چی شده برای چی وقت نیست؟
من:بعداً توضیح میدم فعلا بریم
و هر سه تامون رو یکجا تله پورت کردم
بعد از تله پورت:
بکی:کفش عزیز امیدوارم در دیار ابدی تو را ببینم و امید دارم که تو به آرامش رسیده باشی.. .
جک:نه این نمیشه این دزمونده ؟ این الان تله پورت کرد نه نههههههه
من:خدایا من چه اشتباهی کردم الان باید تقاص پس بدم ؟ چرا باید گیر این خلمغزا بیفتم؟
بکی:و امید است که در .. .
جک:نمیشه نه نمیشه
رفتم طرف هردوشون و یقه شون رو گرفتم و روی زمین کشیدمشون تا یکجا جمعشون کنم
اما هردو هنوز کار خودشون رو میکردن
من:ببینم فقط من تو این کار جدی ام؟
به خودتون بیاین
بکی: مزاحمت ایجاد نکن بزار دعام رو بخونمکفشم به آرامش برسه
جک:با ـ باشه من هستم ولی باید چکار کنیم
از روی زمین بلندشدو لباساش رو تکوند
همه چیز رو براش توضیح دادم
جک:یکم زیادی همه چیز درهم نیست؟
من:چرا هست
بکی:خب دعام تموم شد حالا من برات نقشه رو میگم
جک:هوم
بکی:اول از همه تو میری اون پایین
و به انباری که آنیا اونجا بود اشاره کرد
البته خیلی نمیری نزدیک یه ۵۰ متری فاصله داشته باش و اینکه لابه لایه درختا قایم شو
بعد از اون دامیان همه نگهبان هارو تله پورت میکنه توهم میری سریع آنیا رو میاری اینجا منم تا وقتی که شما بیاید میرم دنبال یه جایی میگردم تا شب رو اونجا بمونیم
جک:فهمیدم
من:البته باید به آنیا توضیح بدی که چی شده
جک:باشه
خب دیگه حال ندارم
۴.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.