مافیا سرد1
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارای لازم و انجام دادم داشتم موهام رو شونه میکردم که اجوما صدام کرد که صبحانه حاضره. رفتم پایین دیدم بابام طبق معمول نیست و رفته شرکت تنهایی صبحانه خوردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سیاهی.
ویو تهیونگ: صبح بیدار شدم صبحونه خوردم رفتم شرکت چون کلی کار ریخته بود رو سرم ( بچم زحمت کشه)
(علامت آجوما - )
ات : وای اجوما ساعت 6 شده چرا بیدارم نکردی
- : عزیزم نگفته بودی بیدارت کنم.
ات: وای ساعت 7 باید برم قرار دارم
سریع رفتم یه دوش 10 مین گرفتم و اومدم موهامو خشک کردم یه لباس مشکی پوشیدم دیدم ساعت 40: 6 دیقه شده وای
سریع یه ماشین گرفتم و رسیدم. خدارو شکر سر وقت رسیدم.
ات تو ذهنش : وای بعد از اینهمه چت کردن و تلفنی حرف زدن بالاخره قراره ببینمش.
تهیونگ : وای بعد از چند ساعت کار بالاخره کارم تموم شد. که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و جیمینه. جیمین صمیمی ترین دوست منه که اونم مافیاست.
مکالمه جیمین و تهیونگ.
(علامت تهیونگ ته علامت جیمین &)
ته: سلام جیمین خوبی
& : سلام خوبی راستی ساعت 7 قرار با بچه ها بریم رستوران وقت داری؟
ته: اره میام.
& پس ساعت 7 میبینمت .
پایان مکالمه
ویو ته
ساعت 50 : 6 شد و من رسیدم. دیدم جیمین سر میز نشسته رفتم پیشش نشستم و باهام حرف زدیم تا بچه ها بیان.
تا اینکه ...
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس کارای لازم و انجام دادم داشتم موهام رو شونه میکردم که اجوما صدام کرد که صبحانه حاضره. رفتم پایین دیدم بابام طبق معمول نیست و رفته شرکت تنهایی صبحانه خوردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سیاهی.
ویو تهیونگ: صبح بیدار شدم صبحونه خوردم رفتم شرکت چون کلی کار ریخته بود رو سرم ( بچم زحمت کشه)
(علامت آجوما - )
ات : وای اجوما ساعت 6 شده چرا بیدارم نکردی
- : عزیزم نگفته بودی بیدارت کنم.
ات: وای ساعت 7 باید برم قرار دارم
سریع رفتم یه دوش 10 مین گرفتم و اومدم موهامو خشک کردم یه لباس مشکی پوشیدم دیدم ساعت 40: 6 دیقه شده وای
سریع یه ماشین گرفتم و رسیدم. خدارو شکر سر وقت رسیدم.
ات تو ذهنش : وای بعد از اینهمه چت کردن و تلفنی حرف زدن بالاخره قراره ببینمش.
تهیونگ : وای بعد از چند ساعت کار بالاخره کارم تموم شد. که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و جیمینه. جیمین صمیمی ترین دوست منه که اونم مافیاست.
مکالمه جیمین و تهیونگ.
(علامت تهیونگ ته علامت جیمین &)
ته: سلام جیمین خوبی
& : سلام خوبی راستی ساعت 7 قرار با بچه ها بریم رستوران وقت داری؟
ته: اره میام.
& پس ساعت 7 میبینمت .
پایان مکالمه
ویو ته
ساعت 50 : 6 شد و من رسیدم. دیدم جیمین سر میز نشسته رفتم پیشش نشستم و باهام حرف زدیم تا بچه ها بیان.
تا اینکه ...
۶.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.