سرنوشت اجتناب ناپذیر P12
با مینگهائو در حال صحبت کردن بودیم و ماجرا رو
براش توضیح دادم اما با سانسور کردن قسمت
حاملگی شوهوا ...
دیشب از خستگی و نابودی سوالی نپرسید ولی مطمئن
بودم که خیلی کنجکاوه و دنبال راه چاره برای حالم
میگرده
با تنه ای که بهم زد بهم فهموند که سمت چپمو نگاه
کنم
28
نگاهشو دنبال کردم و به یوکی رسیدم که داره یواشکی
به شوهوا نگاه میکنه
قلبم درد گرفت و کاری جز پذیرش تقدیر از دستم بر
نمیومد ، وقتی روشو از شوهوا برگردوند چشم تو
چشم شدیم ... برای چند لحظه فقط بهم نگاه کردیم و
بعد با لبخندی دروغین سمتم اومد
منم سعی کردم عادی باشم با لبخند متقابلی اومدنشو
دنبال کردم
مینگهائو_ اوه یوکی ، چقدر خوشگل شدی...
لوکاس_ تو الزم نکرده به دوست دختر من این چیزا
رو بگی ، برو با حرفات مخ یکی دیگه رو بزن��
یوکی_ ممنون تو هم خیلی خوشتیپ شدی ... باورم
نمیشه االن دیگه نوجوون نیستیم و جوونیم
لوکاس_ بعد از اینکه بهمون کارت فارغ التحصیلی
رو دادن میریم باهم بنوشیم ، اولین شب رسیدن به سن
قانونی نباید بدون نوشیدن سر شه ��
مینگهائو_ قبول دارم شدید ... پس وعده ما امشب
راس ساعت ۹�😍😍�
یوکی_ باشه قبوله هستم .
براش توضیح دادم اما با سانسور کردن قسمت
حاملگی شوهوا ...
دیشب از خستگی و نابودی سوالی نپرسید ولی مطمئن
بودم که خیلی کنجکاوه و دنبال راه چاره برای حالم
میگرده
با تنه ای که بهم زد بهم فهموند که سمت چپمو نگاه
کنم
28
نگاهشو دنبال کردم و به یوکی رسیدم که داره یواشکی
به شوهوا نگاه میکنه
قلبم درد گرفت و کاری جز پذیرش تقدیر از دستم بر
نمیومد ، وقتی روشو از شوهوا برگردوند چشم تو
چشم شدیم ... برای چند لحظه فقط بهم نگاه کردیم و
بعد با لبخندی دروغین سمتم اومد
منم سعی کردم عادی باشم با لبخند متقابلی اومدنشو
دنبال کردم
مینگهائو_ اوه یوکی ، چقدر خوشگل شدی...
لوکاس_ تو الزم نکرده به دوست دختر من این چیزا
رو بگی ، برو با حرفات مخ یکی دیگه رو بزن��
یوکی_ ممنون تو هم خیلی خوشتیپ شدی ... باورم
نمیشه االن دیگه نوجوون نیستیم و جوونیم
لوکاس_ بعد از اینکه بهمون کارت فارغ التحصیلی
رو دادن میریم باهم بنوشیم ، اولین شب رسیدن به سن
قانونی نباید بدون نوشیدن سر شه ��
مینگهائو_ قبول دارم شدید ... پس وعده ما امشب
راس ساعت ۹�😍😍�
یوکی_ باشه قبوله هستم .
۵۵۰
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.