پارت ۳
پارت ۳
بعد چند ساعت راه رفتن دقت داشته باشید که جیمین و نامجون موجودات فرا طبیعی هستند و خسته نمیشن
جیمین :نامجون فک کنم رسیدیم
نامجون:واقعا؟از کجا میدونی؟
جیمین :نمیدونم اخه فک کنم اینجایی که هستیم شبیه طبیعت نیست رسیدم به شهر
نامجون:واد ف 😲😲😲اینجا دیگه کجاست زمینش چرا اینطوریه؟چرا زمینش به جای اینکه چمن داشته باشه و سبز باشه چرا این رنگیه؟
جیمین :ووات ؟اینجا دیگه کجاست؟
نامجون:چرا الان ساکت شدی؟مگه نگفتم نیایم اینجا
جیمین:میشه حالا ضد حال نزنی؟بعدامیدونیم باید چیکار
نامجون:بعدا؟تو چرا انقدر بیخیالی؟
جیمین :من بیخیال نیستم فقط نمیدونم باید چیکار کنیم
نامجون:الان من گشنمه 😑
جیمین:چی الان؟؟خب منم گشنمه☺
نامجون :اصا ولش کن توی این فکر باش چجوری برگردیم
جیمین:فکرشو هم نکن که برگردیم این همه راه اومدیم که برگردیم 😑😑😑
نامجون:خب بگو حیمزن باید چیکار کنیم
(ماشین از جلوشون باسرعت رد شد)
جیمین:نامجون صبر کننن 😨
(جیمین دست نامجون رو میگیره)
نامجون:این دیگه چی بود اصلا امکان نداره این انسان باشه اصا این چقدر عجیب بود
جیمین :نمیدونم اینجا خیلی عجیبه 😕
(ماشین نگه میداره و یه پسر مشکی پوش از ماشین پیاده میشه و تعجب میکنه )
پسر مشکی پوش :شما دیگه کی هستید اگه اتفاقی براتون می افتاد چی؟واسه چی ماشین رو ندید ؟؟
نامجون :ماماشین؟؟
جیمین:فکر کنم گفت ماشین حالا ماشین چی هست؟؟
پسر مشکی پوش:شما مستید؟؟؟
نامجون :مست چیه؟
جیمین:نامجون انقدر سوال نپرس انگار پسره عصاب نداره
پسر مشکی پوش :ببین من اصلا شمارو نمیشناسم و الکی پیاده شدم
جیمین:اهای میشه به ما یه ذره کمک کنید
پسر مشکی پوش :من چرا باید یه شما کمک کنم؟شما اصا کی هستید؟راستی من اهای نیستم اسم من تهیونگه
جیمین :امممم ااقای تهیونگ ما نمیدونیم کجاییم یه ذره به ما نمن میکنید
نامجون :تهیونگ؟چه اسم عجیبی؟
جیمین:نامجون الان وقت این حرف ها نیست 😑😑😑😑
جیمین :تهیونگ میشه به ما کمک کنی
تهیونگ:حالا چه کاری از دست من بر میاد؟
نامجون:ما...
تهیونگ :وایسا من اینجا حوصله ی حرف زدن ندارم سوار ماشین بشین بریم خونه ی من
نامجون:واقعا؟؟میگم جیمین حالا پجوری سوار این ماشین بشیم؟؟؟
جینین :نمیدونم
دوستان نظرتون رو بگیدد بهم پارت بعدی هم بزارم گل⚘⚘⚘
بعد چند ساعت راه رفتن دقت داشته باشید که جیمین و نامجون موجودات فرا طبیعی هستند و خسته نمیشن
جیمین :نامجون فک کنم رسیدیم
نامجون:واقعا؟از کجا میدونی؟
جیمین :نمیدونم اخه فک کنم اینجایی که هستیم شبیه طبیعت نیست رسیدم به شهر
نامجون:واد ف 😲😲😲اینجا دیگه کجاست زمینش چرا اینطوریه؟چرا زمینش به جای اینکه چمن داشته باشه و سبز باشه چرا این رنگیه؟
جیمین :ووات ؟اینجا دیگه کجاست؟
نامجون:چرا الان ساکت شدی؟مگه نگفتم نیایم اینجا
جیمین:میشه حالا ضد حال نزنی؟بعدامیدونیم باید چیکار
نامجون:بعدا؟تو چرا انقدر بیخیالی؟
جیمین :من بیخیال نیستم فقط نمیدونم باید چیکار کنیم
نامجون:الان من گشنمه 😑
جیمین:چی الان؟؟خب منم گشنمه☺
نامجون :اصا ولش کن توی این فکر باش چجوری برگردیم
جیمین:فکرشو هم نکن که برگردیم این همه راه اومدیم که برگردیم 😑😑😑
نامجون:خب بگو حیمزن باید چیکار کنیم
(ماشین از جلوشون باسرعت رد شد)
جیمین:نامجون صبر کننن 😨
(جیمین دست نامجون رو میگیره)
نامجون:این دیگه چی بود اصلا امکان نداره این انسان باشه اصا این چقدر عجیب بود
جیمین :نمیدونم اینجا خیلی عجیبه 😕
(ماشین نگه میداره و یه پسر مشکی پوش از ماشین پیاده میشه و تعجب میکنه )
پسر مشکی پوش :شما دیگه کی هستید اگه اتفاقی براتون می افتاد چی؟واسه چی ماشین رو ندید ؟؟
نامجون :ماماشین؟؟
جیمین:فکر کنم گفت ماشین حالا ماشین چی هست؟؟
پسر مشکی پوش:شما مستید؟؟؟
نامجون :مست چیه؟
جیمین:نامجون انقدر سوال نپرس انگار پسره عصاب نداره
پسر مشکی پوش :ببین من اصلا شمارو نمیشناسم و الکی پیاده شدم
جیمین:اهای میشه به ما یه ذره کمک کنید
پسر مشکی پوش :من چرا باید یه شما کمک کنم؟شما اصا کی هستید؟راستی من اهای نیستم اسم من تهیونگه
جیمین :امممم ااقای تهیونگ ما نمیدونیم کجاییم یه ذره به ما نمن میکنید
نامجون :تهیونگ؟چه اسم عجیبی؟
جیمین:نامجون الان وقت این حرف ها نیست 😑😑😑😑
جیمین :تهیونگ میشه به ما کمک کنی
تهیونگ:حالا چه کاری از دست من بر میاد؟
نامجون:ما...
تهیونگ :وایسا من اینجا حوصله ی حرف زدن ندارم سوار ماشین بشین بریم خونه ی من
نامجون:واقعا؟؟میگم جیمین حالا پجوری سوار این ماشین بشیم؟؟؟
جینین :نمیدونم
دوستان نظرتون رو بگیدد بهم پارت بعدی هم بزارم گل⚘⚘⚘
۱.۵k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.