مافیای بی مزه من
پارت ۴
ا/ت ویو
ا/ت: شوگا دارن در میزنن
شوگا: بیا بریم فقط باید توی جمع منو عشقم صدا بزنی
ا/ت: عشقمم؟...... اوممم باشه
رفتیم دم در
......
همه اومده بودن
کنار شوگا وایستاده بودم و به دور رو و بر نگاه میکردم
یه مرده اونجا بود که خیلی عجیب غریب بود و باعث میشد حالم بد بشه
بهش توجهی نکردم و با شوگا رفتیم پیش بقیه
*نیم ساعت بعد
شوگا داشت با بقیه حرف میزد منم خسته شده بودم
رفتم پیش شوگا
ا/ت: عشقم یه لحظه میای
شوگا: باشه عزیزم
اومد پیشم
شوگا: چیه
ا/ت: شوگا من خیلی خستم میشه برم تو اتاقم استراحت کنم
شوگا: باشه برو
شوگا ویو
ا/ت رفت منم مشغول حرف زدن با بقیه بودم
همینجور که داشتم با بقیه حرف میزدم یهو دیدم که صدای جیغ یکی رفت هوا
این صدای ا/ت هستش
دویدم سمت اتاق ا/ت
رفتم تو دیدم که یه مرده اونجاست و سعی داره به ا/ت نزدیک بشه
رفتم سمته ا/ت و مرده رو گرفتم و تا جایی که میتونستم زدمش
ا/ت بزور منو از روی اون بلند کرد و همون لحظه اون در رفت
شوگا: مرده عوضی به چه حقی به تو نزدیک میشه
ا/ت: حالا ولش کن
شوگا: چطور ولش کنم هااا *عصبی
ا/ت: بلایی که سر تو نیومده میخواست سر من بیاد
شوگا: ولی نمیتونم تحمل کنم..... میرم به مهمون ها میگم برن
ا/ت: نه نمیخواد
شوگا: دیگه رفتم بگم
ا/ت: اوکییی ولی شوگا
شوگا: چیه
ا/ت: این اولین باره داری با من عادی حرف میزنی و سرد نیستی
شوگا: عههه راست میگی بخاطر اینه اعصاب ندارم من رفتم
تو اتاق نشستم و منتظر موندم شوگا بیاد
بعد چند دقیقه شوگا اومد
شوگا: به مهمونا گفتم رفتن
ا/ت: اوممممم...... راستی شوگا....
شوگا: چیه
ا/ت: اون مرده اون موقع کی بود
شوگا: اون دشمنم جونگ کوک بود
ا/ت: دشمنت؟
شوگا: اره منو اون خیلی وقته باهم دشمنیم (ادمین: شوگا ببخشید ولی من میرم با دشمنت 😜😂
شوگا: ادمین این چه حرفیه منو تو مصلا دوست بودیم
ادمین: به من چه من میرم با جونگ کوک
جونگ کوک: حالا فکر کردی منم میام با تو؟
ادمین: عههه منو نمیخوای
جونگ کوک: نه برو گمشو
ادمین: باشه 🥲)
ا/ت: چی شد که اینطوری شد
شوگا: من و اون قبلا دوست های صمیمی بودیم و خیلی با هم خوب بودیم بعدش یهو شنیدم که پدرم مرده و وقتی تحقیق کردم فهمیدم اون پدرم رو کشته بعد اون ما باهم بد شدیم
ا/ت: وای خدا درک میکنم سخت بوده منم پدرم رو از دست دادم مادرم هم ولم کرده بود و من تنها زندگی میکردم
شوگا: من برای انتقام برادرش رو کشتم چون پدر و مادرش رو از دست داده بود
ا/ت: چی؟ برادرش رو کشتی؟
شوگا: اره اون پدرم رو کشت حقش بود این بلا سرش بیاد
ا/ت: پس فکر کنم این دلیلی هست که با همه سردی چون میترسی اگه باهاشون خوب باشی بلایی سرت بیارن آره؟
شوگا: اره این دلیلشه
ا/ت: ولی.....
ادامه توی پارت بعد....
______________________________________________________
ا/ت ویو
ا/ت: شوگا دارن در میزنن
شوگا: بیا بریم فقط باید توی جمع منو عشقم صدا بزنی
ا/ت: عشقمم؟...... اوممم باشه
رفتیم دم در
......
همه اومده بودن
کنار شوگا وایستاده بودم و به دور رو و بر نگاه میکردم
یه مرده اونجا بود که خیلی عجیب غریب بود و باعث میشد حالم بد بشه
بهش توجهی نکردم و با شوگا رفتیم پیش بقیه
*نیم ساعت بعد
شوگا داشت با بقیه حرف میزد منم خسته شده بودم
رفتم پیش شوگا
ا/ت: عشقم یه لحظه میای
شوگا: باشه عزیزم
اومد پیشم
شوگا: چیه
ا/ت: شوگا من خیلی خستم میشه برم تو اتاقم استراحت کنم
شوگا: باشه برو
شوگا ویو
ا/ت رفت منم مشغول حرف زدن با بقیه بودم
همینجور که داشتم با بقیه حرف میزدم یهو دیدم که صدای جیغ یکی رفت هوا
این صدای ا/ت هستش
دویدم سمت اتاق ا/ت
رفتم تو دیدم که یه مرده اونجاست و سعی داره به ا/ت نزدیک بشه
رفتم سمته ا/ت و مرده رو گرفتم و تا جایی که میتونستم زدمش
ا/ت بزور منو از روی اون بلند کرد و همون لحظه اون در رفت
شوگا: مرده عوضی به چه حقی به تو نزدیک میشه
ا/ت: حالا ولش کن
شوگا: چطور ولش کنم هااا *عصبی
ا/ت: بلایی که سر تو نیومده میخواست سر من بیاد
شوگا: ولی نمیتونم تحمل کنم..... میرم به مهمون ها میگم برن
ا/ت: نه نمیخواد
شوگا: دیگه رفتم بگم
ا/ت: اوکییی ولی شوگا
شوگا: چیه
ا/ت: این اولین باره داری با من عادی حرف میزنی و سرد نیستی
شوگا: عههه راست میگی بخاطر اینه اعصاب ندارم من رفتم
تو اتاق نشستم و منتظر موندم شوگا بیاد
بعد چند دقیقه شوگا اومد
شوگا: به مهمونا گفتم رفتن
ا/ت: اوممممم...... راستی شوگا....
شوگا: چیه
ا/ت: اون مرده اون موقع کی بود
شوگا: اون دشمنم جونگ کوک بود
ا/ت: دشمنت؟
شوگا: اره منو اون خیلی وقته باهم دشمنیم (ادمین: شوگا ببخشید ولی من میرم با دشمنت 😜😂
شوگا: ادمین این چه حرفیه منو تو مصلا دوست بودیم
ادمین: به من چه من میرم با جونگ کوک
جونگ کوک: حالا فکر کردی منم میام با تو؟
ادمین: عههه منو نمیخوای
جونگ کوک: نه برو گمشو
ادمین: باشه 🥲)
ا/ت: چی شد که اینطوری شد
شوگا: من و اون قبلا دوست های صمیمی بودیم و خیلی با هم خوب بودیم بعدش یهو شنیدم که پدرم مرده و وقتی تحقیق کردم فهمیدم اون پدرم رو کشته بعد اون ما باهم بد شدیم
ا/ت: وای خدا درک میکنم سخت بوده منم پدرم رو از دست دادم مادرم هم ولم کرده بود و من تنها زندگی میکردم
شوگا: من برای انتقام برادرش رو کشتم چون پدر و مادرش رو از دست داده بود
ا/ت: چی؟ برادرش رو کشتی؟
شوگا: اره اون پدرم رو کشت حقش بود این بلا سرش بیاد
ا/ت: پس فکر کنم این دلیلی هست که با همه سردی چون میترسی اگه باهاشون خوب باشی بلایی سرت بیارن آره؟
شوگا: اره این دلیلشه
ا/ت: ولی.....
ادامه توی پارت بعد....
______________________________________________________
۱۳.۰k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.