مافیا گرل وحشی🖤
مافیا گرل وحشی🖤
ا/ت: کوکک بغلم کرد دستش خورد به همونجایی ک دیشب چاقو خورد درد میکرد خیلی عین خیالم نبود و با دستگاه بخیش زدم ولی باز درد داشت به کوک نشون ندادم چون قطعا میخواد بگه بریمدکتر راه افتایدیم سمت ی بار رفتم تو دلم درد میکرد نمیتونستم بشینم فقط ایستاده بودم بعد از چند. دقیقهجئون اومد جلو و دستم و گرفت و گفت برقصیم رفتیموسط ک جوری میرقصید ک باعث میش منم باهاش برقصم بلد نبودم ولی موفق شدم
اخ
کوک: چی شد؟؟
اخ جئون شکمم اخخخ
کوک: چیه نکنه اتفاق چیز افتادهه
نهههجئووون ببرم توی ی اتاق
کوک: بلندش کردم وبدو بدو رفتم بالا گذاشت روتخت ک سریع بلند شد گفت
جئون زیپ لباس رو بازکن
کوک: لباس رو باز کردمزیرش ی شلوارک روی اون پوشید و یهباند بسته بود ک خونریزی کرده بود این چیه
جئون
کوک:ا/ت این چیهههه
اااه داد نزن دیشب اینجوری شد
کوک: دیشب شد و تو نمیگییییی بلندش کردم و رفتم سمت حموم آب رو باز کردم و گذاشتمش توی آب کارینمیتونستم بکنم از حموم زدم بیرون ورفتم پایین از در رفتم بیرون خب چیکار کنممم سوار ماشین شدم و سمت خونش رفتم خیلی سریع میرفتم رسیدم و رفتم توی خونش وسایلش رو گرفتم و رفتم سمت اون بار رفتم دیدم ا/ت داره از چشماش اشک میاد رفتم سمتش و توی آب براش بخیهزدم چشماش مثل ابر بهار اشک میریخت رفتم بیرون و منتظر شدم بیاد لباس و چیزای دیگش رو پوشیده بود بلندش کردم و گذاشتمش توی ماشین و رفتیم خونه گذاشتمش رویتخت خودمم دراز کشیدم پیشش
هی خانم ماه بگیربخواب صاف خواب بود منم بغلش کردم و خوابیدیم
پارتچهل سوم🖤👸🏻
ا/ت: کوکک بغلم کرد دستش خورد به همونجایی ک دیشب چاقو خورد درد میکرد خیلی عین خیالم نبود و با دستگاه بخیش زدم ولی باز درد داشت به کوک نشون ندادم چون قطعا میخواد بگه بریمدکتر راه افتایدیم سمت ی بار رفتم تو دلم درد میکرد نمیتونستم بشینم فقط ایستاده بودم بعد از چند. دقیقهجئون اومد جلو و دستم و گرفت و گفت برقصیم رفتیموسط ک جوری میرقصید ک باعث میش منم باهاش برقصم بلد نبودم ولی موفق شدم
اخ
کوک: چی شد؟؟
اخ جئون شکمم اخخخ
کوک: چیه نکنه اتفاق چیز افتادهه
نهههجئووون ببرم توی ی اتاق
کوک: بلندش کردم وبدو بدو رفتم بالا گذاشت روتخت ک سریع بلند شد گفت
جئون زیپ لباس رو بازکن
کوک: لباس رو باز کردمزیرش ی شلوارک روی اون پوشید و یهباند بسته بود ک خونریزی کرده بود این چیه
جئون
کوک:ا/ت این چیهههه
اااه داد نزن دیشب اینجوری شد
کوک: دیشب شد و تو نمیگییییی بلندش کردم و رفتم سمت حموم آب رو باز کردم و گذاشتمش توی آب کارینمیتونستم بکنم از حموم زدم بیرون ورفتم پایین از در رفتم بیرون خب چیکار کنممم سوار ماشین شدم و سمت خونش رفتم خیلی سریع میرفتم رسیدم و رفتم توی خونش وسایلش رو گرفتم و رفتم سمت اون بار رفتم دیدم ا/ت داره از چشماش اشک میاد رفتم سمتش و توی آب براش بخیهزدم چشماش مثل ابر بهار اشک میریخت رفتم بیرون و منتظر شدم بیاد لباس و چیزای دیگش رو پوشیده بود بلندش کردم و گذاشتمش توی ماشین و رفتیم خونه گذاشتمش رویتخت خودمم دراز کشیدم پیشش
هی خانم ماه بگیربخواب صاف خواب بود منم بغلش کردم و خوابیدیم
پارتچهل سوم🖤👸🏻
۲۰.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.